Sargand magazine

www-qais.blogsky.com

Sargand magazine

www-qais.blogsky.com


 

آشنایی با پاکستان:  

تاریخ:


پاکستان یکی از کشور های اسلامی است که با مشکل هویت تاریخی مواجه میباشد. این کشور هویت تاریخی و ملی خویش را از اسلام می گیرد. چون نام کشور به گذشته ی تاریخی و یا هویت قومی ساکنانش پیوند نمی یابد. اما پاکستان با نام و هویت بر گرفته از اسلام به عنوان سرزمین مسلمانان شبه قاره ی هند در آگست 1947 با جدایی از پیکر هند در حالی ایجادشد که ده ها ملیون مسلمان شبه قاره خارج از جغرافیای پاکستان، در داخل کشور هندوستان باقی ماندند. و این واقعیت، معنی و مفهوم نام پاکستان را به عنوان نامی که معرف هویت اسلامی آن باشد و یگانه وطن مسلمانان شبه قاره ی هند به شمار آید مورد پرسش و تردید قرار می دهد. از سوی دیگر نگاه به هویت قومی مردم در داخل جغرافیای پاکستان معضل هویت تاریخی و ملی کشور را پیچیده تر و آسیب پذیرتر می نمایاند. پاکستان از چهار ایالتی تشکیل شده است که نه تنها بسیاری از ساکنان این ایالات از لحاظ قومی و زبانی هویت جدا از هم دارند؛ بلکه بخش بزرگی از جمعیت های این اقوام هم زبان در بیرون از جغرافیای پاکستان در کشورهای مجاور و منطقه به سر میبرند. ایالت پنجاب که بزرگترین ایالت چهارگانه ی پاکستان است در واقع نصف همان پنجاب قدیمی میباشد که بخش شرقی آن در کشور هندوستان موقعیت دارد. ایالت سند دارای وضعیت مشابه است. ایالت سرحد شمال غربی و ایالت بلوچستان متشکل از پشتونها و بلوچ ها میباشد که یک ثلث جمعیت پشتون با هویت قومی، زبانی و مذهبی واحد بخشی از مردم افغانستان را تشکیل می دهند. و بلوچ ها نیز در حالیکه یکی از ایالات چهارگانه ی پاکستان شمرده می شوند با هویت یکسان فرهنگی در دو کشور ایران و افغانستان پراگنده اند.

تا نخستین روزهای تقسیم شبه قاره ی هند و تشکیل پاکستان،  565 و یا 600 ایالت کوچک و بزرگ در نیم قاره ی هند وجودداشت که انگلیس ها این ایالات را از نظر سیاسی بدو قسمت تقسیم کرده بودند. قسمت اول شامل مناطقی می شد که از لحاظ اقتصادی و نظامی اهمیت داشت. یا مناطق ساحلی و بندری دارای اهمیت و موقعیت استراتژیکی محسوب می شد. قسمت دوم مناطق و سرزمین های را تشکیل میدادند که از نقطه ی نظر فوق الذکر چندان مهم تلقی نمی گردیدند. مناطق نوع اول مستقیماً ازطرف انگلیس ها اداره و کنترول میگردید که بنام "هندبرتانوی" یاد می شد. مناطق نوع دوم نواحی و سرزمین های بودند که توسط حاکمان محلی تحت حمایت انگلیس ها اداره می شدند. حاکمان هندوی این ایالات را "راجه" و "مهاراجه" و حاکمان مسلمان آنرا نواب میگفتند.

"مونت باتن" آخرین نایب السلطنه ی بریتانیا در شبه قاره ی هند که استقلال و تقسیم هند را اعلان کرد، مرحله ی تقسیم را بر مبنای سه معیار:دین ساکنان ایالات، خواست های مردم ایالات و موقعیت جغرافیایی ایالات به اجرا درآورد. ایالاتیکه مستقیماً تحت اداره ی انگلیس ها قرار داشت درقدم اول بدو کشور هند و پاکستان تقسیم گردید. اما درتقسیم ایالاتیکه توسط مهاراجه ها و نواب ها اداره می شد بر مبنای فیصله ی مونت باتن به آنها اختیار داده شد تا خود به یکی از دو کشور هند و پاکستان ملحق شوند. "هری سنگ" حکمران کشمیرعجالتاً از امضای سند الحاق کشمیر به هردو کشور هند و پاکستان خود داری ورزید. حکمران ایالت "جوناگاد" که مسلمان بود الحاق خود را به پاکستان اعلان داشت اما سپس در یک همه پرسی ادغام ایالت مذکور با هند عملی شد. حاکم مسلمان ایالت حیدر آباد نیز که تصمیم به الحاق با پاکستان اتخاذ کرد، مورد پذیرش مونت باتن واقع نشد. و ایالت حیدر آباد ازسوی نیروهای هند مورد حمله ی نظامی قرار گرفت. تصمیم مهاراجه ی ایالت"جودپور" در الحاق به پاکستان نیز مورد قبول هند قرار نگرفت. در حالیکه دولت هندوستان تمایل حاکمان سه ایالت مذکور را در الحاق به پاکستان با موجودیت اکثریت هندو در این ایالات مخالف اصول تقسیم نیم قاره ی هند تلقی میکرد، اما از پیوستن ایالت کشمیر با داشتن اکثریت مسلمان به پاکستان جلوگیری کرد. (1) 

 پاکستان به حیث کشور واحد از دوقسمت شرقی و غربی که با قرار داشتن خاک هندوستان درمیان آنها 1600 کیلو متر ازهم فاصله داشتند بوجود آمد. جدایی پاکستان از شبه قاره ی هند توأم با حوادث دردناک و خونین بود:

« در مرداد(اسد) ماه سال ۱۳۲۶ (اوت(آگست) ۱۹۴۷) تشکیل کشور پاکستان توسط دولت انگلستان اعلان شد، درگیریهای قومی و دینی شدت گرفت، هندوها از مناطق مسلمان‌نشین بیرون کرده شدند، مسلمانها از مناطق هندونشین بیرون کرده شدند، آوارگان هندو نمی‌دانستند باید به‌کجا بروند که پاکستان نباشد، مسلمانها نمی‌دانستند باید به‌کجا برسند که پاکستان باشد (پیرمردهای پاکستان که با خانواده از هند آمده‌اند هنوز این‌ سردرگمی را به‌یاد می‌آورند. به‌یاد می‌آورند که وقتی به لاهور رسیدند مردم به‌آنها گفتند که اینجا پاکستان نیست، پاکستان در کراچی است). مسلمانها و هندوها نمی‌دانستند که چرا چنین شده. مسلمانها می‌شنیدند که باید به‌پاکستان بروند که سرزمین موعود است و خوشیها آنجا است. هندوها می‌شنیدند که باید به‌ «بهارت» (یعنی هندوستان) بروند که کشور هندوها است. صدهاهزار مسلمان و هندو در جریان تقسیم هند کشته و میلیونها جابه‌جا شدند. داستان خانه‌ها و بازارها و اماکن کسب و کار دوطرف که به‌آتش کشیده شد داستان اندوهباری است. منظومه‌های «جویهای خون» و «وقتی امرتسر می‌سوخت» یادگاری از آن ماههای وحشت‌ناک است. رهبران هندوستان هنوز باور نمی‌کردند که کشورشان به‌این آسانی تقسیم شده است؛ و در مجلس ملی هند گفته می‌شد که این وضع یک رخداد زودگذر است. ولی خونها که ریخته شده بود و خانه‌ها که به‌آتش کشیده شده بود ملت بزرگ هند را تقسیم به‌دوملت متخاصم کرده بود. وضعیت فلاکت‌بار مهاجرانِ فراری (آواره شدگان با دستهای خالی) در اقامتگاههای جدیدشان (فضای باز و بی‌پناه و بی‌اثاث) را نمی توان توصیف کرد. هفت‌میلیون مسلمان در خلال کمتر از یک‌سال به‌پاکستان آمده بودند با دست خالی. کسی نبود که در سرزمین موعود به‌آنها کمک کند. صدها هزار تن هندو و مسلمان در راه مهاجرت جان خویش را از دست داده بودند.»(2)

سرزمین کشمیر به عنوان یکی از منازعات اصلی میان هند و پاکستان پس از استقلال و تقسیم دوکشور باقی ماند. "هری سنگ" حکمران کشمیر دوماه پس از تقسیم هند و پاکستان سند الحاق کشمیر را در 26 اکتوبر 1947 امضاء کرد. او این سند را توسط وزیرخارجه ی حکومت هند به "مونت باتن" تسلیم نمود. وی در این سند از حکومت هند تقاضای کمک نظامی کرد. پس از آن نیروهای نظامی هند وارد کشمیر شدند و نخستین جنگ میان پاکستان و هند در نخستین سال تشکیل کشور پاکستان بر سر کشمیر بوقوع پیوست. از آن پس کشمیر میان هند و پاکستان تقسیم شد. در حالیکه سرزمین  کشمیر 222 هزار کیلومتر مربع مساحت دارد بیشتر از دو سوم حصه ی آن بنام ایالت جمو وکشمیر، تحت سلطه ی هندوستان قرار گرفت و یک سوم آن بنام کشمیر آزاد با مساحت 83716 کیلو متر مربع  تحت سلطه و حاکمیت پاکستان در آمد.

دومین جنگ برسر کشمیر میان هند وپاکستان در ششم سپتمبر 1965 درگرفت. این جنگ هفده روز دوام کرد و هیچ یک ازطرفین به پیروزی در مورد کشمیر دست نیافتند. با صدور قطع نامه ی بیستم سپتمبر 1965 شورای امنیت ملل متحد آتش بس میان طرفین برقرار شد. سپس با میانجگری کاسگین صدراعظم شوروی مذاکرات میان دوطرف در شهر تاشکند صورت گرفت. ژنرال ایوب و شستری صدراعظم هند در دهم جنوری 1966 توافقنامه ی تاشکند را امضاء کردند. این توافقنامه تنها به برقراری آتش بس و مبادله ی اسراء میان طرفین انجامید.

افزون بر سرزمین کشمیر، تقسیم آب های حوزه ی ایندوسIndus یکی دیگر از موضوعات نزاع آفرین میان طرفین است. بستن جریان این آب ها از جانب هند بروی پاکستان، زندگی در پاکستان را جداً به مخاطره مواجه می کند. هرچند طرفین تا کنون برسر استفاده از آب های ایندوس توافقاتی را به امضاء رسانیده اند.

عمده ترین دگرگونی در تاریخ کوتاه پاکستان تجزیه ی این کشور در سال 1971 بود. قبل از آن در انتخابات هفتم دسمبر 1970 حزب عوامی لیک برهبری شیخ مجیب الرحمن از پاکستان شرقی(بنگال) به پیروزی دست یافت. این حزب 160 کرسی را از 162 کرسی بخش شرقی پاکستان در پارلمان و از مجموع 307 کرسی پارلمان پاکستان بدست آورد.  حزب مردم برهبری ذوالفقارعلی بوتو 82 کرسی را از 138 کرسی سهم پاکستان غربی در پارلمان نصیب شد. ژنرال یحیی زمام دار پاکستان در 12 جنوری 1971 برای گفتگو باشیخ مجیب الرحمن به شهرداکه رفت وپس ازمذاکرات اورا به عنوان صدراعظم آینده ی پاکستان نام برد و اعلان کرد که مجلس ملی در سوم مارچ 1971 در داکه تشکیل جلسه خواهد داد. اما ذوالفقار علی بوتو عدم شرکت خود را دراین جلسه به بهانه ی اینکه با حزب او مشورت نشده است اظهار داشت.

شاخه ی پارلمانی حزب عوامی لیک پیش نویس قانون اساسی جدید پاکستان را مورد تصویب قرار داد که نکات مهم آن عبارت بود از:

نام پاکستان جمهوری فدرال باشد.

نام پاکستان شرقی به بنگله دیش و نام ایالت سرحد شمال غرب به پشتونستان تغیر یابد.

پارلمان دوجلسه در زمستان و تابستان به ترتیب در داکه و اسلام آباد داشته باشد.

اعلان جنگ و حالت اضطرار تنها با رضایت مجلس صورت گیرد.

هریک از دوبخش شرقی و غربی پاکستان دارای دوبانک مرکزی جداگانه باشد.

دولت مرکزی حق اخذ مالیات نخواهد داشت.

قبل از آنکه پارلمان جدید پاکستان تشکیل جلسه دهد و صدراعظم نو معین شود، اوضاع بسوی تشنج پیشرفت.  ژنرال یحیی حاکم نظامی و فرمانده ارتش در 25 مارچ 1971 حزب عوامی لیک را غیر قانونی اعلان کرد وشیخ مجیب الرحمن را به زندان افگند. مردم بنگال در پاکستان شرقی علیه دولت پاکستان شوریدند و هندوستان به حمایت از این شورش ها وارد میدان شد. سومین جنگ میان هند و پاکستان در سوم دسمبر 1971 آغاز گردید. پاکستان دراین جنگ شکست خورد. ده ها هزار نفر از نیروی های نظامی آن در بنگال اسیر شدند.دولت پاکستان در 17 دسمبر 1971 تن به آتش بس داد و تجزیه ی بخش شرقی کشور را پذیرفت. در نتیجه کشور جدیدی از پاکستان شرقی بنام بنگله دیش بوجود آمد. سپس ذوالفقار علی بوتو صدراعظم پاکستان در جولای 1972 موافقت نامه ی سیمله Simla را با اندراگاندی صدراعظم هند به امضاء رساند. نکات اساسی موافقت عبارت بود از: مبادله ی اسیران، تداوم مذاکره میان طرفین، حل صلح آمیز اختلافات از طریق تفاهم، اجتناب از مداخله در امور داخلی یکدیگر، از سر گیری روابط ، سیاسی، تجارتی و اقتصادی و هموار نمودن راه حل معضل جمو و کشمیر.

تشکیل پاکستان از دوبخش شرقی و غربی از همان آغاز یک امر غیر طبیعی و شکننده بود. نه تنها موقعیت جغرافیایی از عوامل نا مساعد در تداوم هر دو بخش به عنوان کشور واحد پاکستان شمرده می شد، بلکه زمام داران پاکستانی که عمدتاً به بخش غربی تعلق داشتند بسوی بخش شرقی به عنوان برادر کوچک نگاه میکردند. آنها نسبت به بنگالیها تبعیض روا میداشتند و در رشد و انکشاف بخش شرقی کمتر توجه میکردند. بنگالیها از عملکرد دولت پاکستان نا خشنود بودند. اعلان زبان اردو به عنوان زبان رسمی یکی دیگر از موارد نارضایتی مردم بنگال در پاکستان شرقی بود. وقتی محمد علی جناح زمام دار پاکستان در سال 1948 طی سخنرانی خود در شهر داکه اعلان کرد که تنها اردو زبان ملی پاکستان خواهد بود، دانشجویان بنگالی عکس العمل تندی از خود نشان دادند. آنها با فریاد "نه نه ! پس بنگالی چه می شود" در برابر جناح به اعتراض بر خواستند. (3)

پس از محمدعلی جناح، خواجه نظام الدین زمام دار پاکستان در 1952 باردیگر به موضوع زبان تأکید کرد و اظهارداشت که زبان اردو تنها به عنوان زبان رسمی پاکستان باقی خواهد ماند. این اظهارات مجدداً اعتراض گسترده ی محصلین را در شهر داکه بر انگیخت. در جریان تظاهرات پولیس بروی دانشجویان آتش کشود و چهار تن را به قتل رساند. هرچند درسال 1956 زبان بنگالی به عنوان یکی از دوزبان رسمی پاکستان مورد پذیرش قرار  گرفت اما اساس تجزیه ی پاکستان و ایجاد کشور بنگله دیش با خون ریزی سال 1952 گذاشته شد.

 

جامعه و فرهنگ:

بسیاری از ساکنان جامعه و کشور پاکستان از اقوام چهارگانه ی پنجابی، سندی، بلوچ ها و پشتونها تشکیل شده اند. هرچند که اقوام دیگری نیز در کشور زندگی می کنند. در حالیکه اقوام متذکره به زبانهای معرف هویت قومی خود صحبت می نمایند، اما زبان رسمی در کشور زبان اردو است. زبان اردو زبان 15 درصد مردم پاکستان را تشکیل می دهد. این زبان در قانون اساسی سال 1973 به عنوان زبان رسمی پاکستان شناخته شد:« زبان ارد از لهجه های محلی هند و گویش های فارسی، عربی و ترکی ترکیب شده است که در دربارهای فرمانروایان مسلمان به آن سخن میگفتند. مردم پاکستان  در جلگه های شمالی، بویژه در پیرامون کراچی به زبان اردو تکلم میکنند. زبان اردو دارای ادبیات غنی و گسترده یی برای ارتباط میان پاکستانیها میباشد. ادبیات این زبان بیشتر مبتنی برادبیات فارسی است.»(4)

قبل از رسمیت یافتن زبان اردو همزمان با تشکیل کشور پاکستان، زبان انگلیسی در دوران سلطه ی استعمار انگلیس به شبه قاره ی هند زبان رسمی کشور بود. اکنون نیز زبان انگلیسی در اداره های رسمی و دولتی پاکستان زبان کتابت است. هم چنان زبان انگلیسی در بسیاری از مکاتب خصوصی پاکستان زبان تعلیم و تدریس است. اما قبل از تغلب انگلیس ها و زبانشان در شبه قاره ی هند و در پاکستان امروز، زبان فارسی دری زبان رسمی و زبان علم و کتابت بود:« از اواخر سده ی پنجم هجری به‌بعد بخش اعظم هندوستان زیر حاکمیت مسلمینِ ترک‌نژادِ فارسی‌زبان بوده که از راه افغانستان کنونی به‌هند سرازیر شده و تشکیل حاکمیت داده بودند. زبان رسمی و دیوانی در این دوران ۹۰۰ ساله زبان فارسی بود. لذا تاریخ ادبیات شبه قاره ی هند به‌دو دوره ی مشخص تقسیم می‌شود: تاریخ ماقبل اسلام که نوشته‌ها به‌زبان قومی است، و تاریخ دوران اسلامی که همه ی نوشته‌ها (کتابهای تاریخی و ادبی) به‌زبان فارسی است. امروز کسی‌که بخواهد تاریخ سیاسی و ادبیِ هند را بخواند باید حتمًا زبان فارسی بداند، زیرا همه ی کتابهای نهصد سال اخیر هند تا اوایل سده ی بیستم مسیحی به‌زبان فارسی نوشته شده است. آخرین فارسی‌نگار هند «علامه محمداقبال لاهوری» (اهل کشمیر و مدفون در لاهور) است که از اندیشمندان بزرگ جهان موسوم به‌اسلامی و از شعرای بزرگ زبان فارسی شمرده می‌شود. او تحصیل‌ کرده ی حقوق در لندن بود و پس از جنگ جهانی دوم درگذشت.
هند در نیمه ی سده ی نوزده مسیحی، پس از کشته شدن آخرین پادشاه و برچیده شدنِ سلطنت فارسی‌زبانش رسمًا ضمیمه ی کشور انگستان شد و نامش هند بریتانیا گشت. قیام بزرگِ چندساله ی مسلمانانِ هند که از جانب هندوها نیز حمایت می‌شد را انگلیسیها با خشونت بسیار زیادی که با دهها هزار کشته و ویرانیهای بسیار همراه بود سرکوب کردند. از آن‌پس زبان انگلیسی در دستگاههای دیوانی رسمیت یافت و زبان فارسی به‌درون مدرسه‌ها خزید و تا پایان جنگ دوم جهانی -کم و بیش- به زندگی ادامه داد.»(5)

 دین مردم پاکستان اسلام است که 98 درصد جمعیت کشور را مسلمانان تشکیل میدهند. اسلام در پاکستان چگونه آمد؟:«تدریس تاریخ پاکستان در مدارس معمولاً با محمد ابن قاسم ثقفی آغاز می‌شود که برادر زاده ی حجاج ثقفی و فاتح سِند است. محمد ابن قاسم ثقفی (که مهمترین بندرگاه پاکستان -پورت قاسم- را به‌نام او کرده‌اند) در سال ۹۳ هجری به‌فرمان عمویش حجاج از شیراز به‌سند لشکر کشید (شیراز یکی از پادگانشهرهای عرب بود)، شهرهای بزرگ دیبل و ملتان و راور و برهمن‌آباد و دیگرشهرهای نیمه ی جنوبی پاکستان کنونی را در خلال دوسال گرفت، «کافرانِ هندو» را کشتار کرد، برهمنان متولی بتخانه‌ها را کشتار کرد، شهرهای دیبل و ملتان و بتخانه‌های هندوان را ویران کرد، و هزاران خانوار عرب مسلمان را در سند اسکان داد و مساجد بسیاری در سرزمینهای مفتوحه بنا کرد. بلاذری می‌نویسد که ابن قاسم از غنایمی که در دیبل و ملتان و دیگر شهرهای سند گرفته بود ۱۲۰ میلیون درهم (معادل ۸۴ تُن طلا) برای حجاج فرستاد.
تاریخ پاکستان از سال ۱۰۰ هجری در تاریکی فرومی‌رود، زیرا عربها پس از درگذشت حجاج از سند و ملتان بیرون رانده شدند، و «کافرانِ هندو» بر سرزمینهائی که اسلام فتح کرده بود مستولی گشتند. دومین دوره ی عمده ی تاریخ پاکستان با جهاد «سلطانِ غازی» محمود غزنوی آغاز می‌شود که «کافران هندو» را طی چندین لشکرکشی یا کشتار یا مسلمان کرد و دین اسلام را در سراسر پاکستان کنونی و بخشهائی از شمال هندوستان گسترش داد.»(6)

در پاکستان فرقه ها و مذاهب مختلف اسلامی زندگی میکنند. اکثریت نفوس مسلمانان (77درصد)سنی مذهب و عمدتاً دارای مذهب حنفی هستند. اهل تشیع در پاکستان 20 درصد جمعیت مسلمان کشور را میسازند که اکثریت آنها شیعه ی 12 امامی و تعدادی هم شیعه های اسماعلیه و زیدیه هستند.

مسلمانان سنی پاکستان نیز از فرقه و گروه های مختلف تشکیل شده اند. در حالیکه اکثریت آنها حنفی مذهب هستند، مذاهب و فرقه های دیگری چون شافعی، بریلوی، دیوبندی، اهل حدیث و سلفی ها نیز در میان سنی ها وجود دارد. اقلیت های دیگر دینی نیز درپاکستان زندگی میکنند. آنها که دو تا سه درصد جمعیت پاکستان را میسازند عبارتند از: مسیحیان، هندوان، سیکها، زردشتیان، یهودیان، بودائیان و قادئیانیان.

مدارس اسلامی در پاکستان که بنام وطن مسلمانان از پیکر شبه قاره ی هند جدا شد رشد فزاینده داشته است. در حالیکه در سال 1947 نخستین سال ایجاد پاکستان، 137 مدرسه ی دینی درکشور وجود داشت در سال 1994 شمار مدارس دینی به 1400 باب افزایش یافت. پاکستان با داشتن، اقوام متعدد، مذاهب مختلف اسلامی، گروه های مختلف سیاسی-مذهبی و بیشترین مدارس غیر رسمی دینی همواره در کشمکش و تعارض درونی بسر میبرد. اختلافات مذهبی و تفاوت دیدگاه بر سر قرائت و تفسیر از نصوص، متون و معارف اسلامی در پاکستان همیشه شدید است. در میان دیدگاه های متفاوت فرقه ها و گروه های مذهبی و دینی مسلمانان در پاکستان دو گروه برئلوی Barelevis و دیوبندی Deobandi از همه معروفتر هستند. برئلوی ها قرائت عارفانه و متصوفانه از اسلام و مسایل مذهبی دارند درحالیکه دیوبندی ها بیشتر دارای رویکرد سنتگرایانه و بنیادگرایانه هستند.

 

جغرافیا:

موقعیت طبیعی:  

 پاکستان با داشتن 769095 و به قول دیگری 796100 کیلو متر مربع مساحت و بیش از 164 ملیون جمعیت (مطابق احصایه ی 2007)از بزرگترین همسایگان افغانستان است که در دو سوی مرز های جنوبی و شرقی کشور ما موقعیت دارد. تراکم نفوس در این کشور 189 نفر درهرکیلو مترمربع تخمین می شود. پاکستان ازکشورهای جنوب قاره ی آسیا است که در جنوب با بحیره ی عرب و بحر هند هم مرز میباشد. طول مرز ساحلی پاکستان به 814 کیلومتر میرسد. در شمال و شمال غرب آن افغانستان با 2466 کیلومتر و به قول دیگر بیش از 2500 کیلومتر و در شرق و جنوب شرق آن هندوستان با 2038 کیلومتر قرار دارد. در غرب آن ایران با 891 کیلومتر مرز و چین و درشمال آن با 523 کیلومتر مرز واقع است. در بخش شمالشرقی پاکستان کشمیر واقع است که یک سوم حصه ی آنرا بنام کشمیر آزاد در کنترول خود دارد. طولانی ترین فاصله ی شمال شرقی تا جنوب غربی 1875 کیلومتر و از جنوب شرقی تا شمال غربی 1006 کیلومتر است.

پاکستان از لحاظ ساختمان طبیعی به سه منطقه ی اصلی تقسیم می شود:« ارتفاعات شمالی، جلگه ی رود سِند و فلات بلوچستان. سه سلسله جبال بزرگ جهان یعنی همالیا، قراقرم و هندوکش در مناطق شمالی پاکستان با هم متلاقی می شوند. تقریباًهمه مناطق شمالی و شمال باختری این کشور از کوه های مرتفع پوشیده شده است و این کوه ها بیشتر مشخص کننده ی مرزهای بین المللی چین- پاکستان و پاکستان- افغانستان اند.

بخش شمالی و مرزهای غربی با افغانستان را سلسله جبال هندوکش تشکیل میدهد که گذرگاه خیبر دراین منطقه قرار دارد. بزرگترین قله ی پاکستان که دومین قله ی جهان است،"ک-2" نام دارد که داشتن 8200 متر ارتفاع در سلسله جبال قراقرم واقع است. سلسله جبال سفید کوه که 4761 متر ارتفاع دارد، درجنوب باختری مرز مشترک افغانستان و پاکستان را تشکیل میدهد و سلسله جبال گهگر به ارتفاع 3743 متربا سلسله جبال راس کوه در غرب کویته واقع است.

جلگه های رود سند، شامل ایالت های پنجاب و سند اند و از حاصلخیزترین نواحی کشاورزی این کشور میباشد. درغرب جلگه های سند کوه هایب تهل و نهر کویر بزرگ هند قرار دارد. فلات بلوچستان هموار و بایر به مساحت 349450 کیلومتر مربع دارای کوه های کم ارتفاع مانند کوه های مکیران و سلیمان است.»(7)

دریای سند از بزرگترین دریای پاکستان است که از کوه های همالیا سرچشمه گرفته و با عبور از کشمیر به پاکستان سرازیر می شود و سرانجام به بحیره ی عرب می ریزد. دریای سند به طول 1609 کیلومتر درخاک پاکستان جریان میابد و منبع بزرگ آب و تولید برق برای این کشور محسوب می شود.

 

آب و هوا:

در حالیکه آب و هوای پاکستان در ایالات چهارگانه ی کشور متفاوت است اما در مجموع پاکستان دارای آب و هوای خشک میباشد. در مناطق مرتفع شمالی کشور بارندگی  بیشتر از هر جای دیگر است. در این مناطق سالانه 152 سانتی متر باران میبارد؛ اما در بلوچستان که مقدار باران در یکسال به 12،7 سانتی متر میرسد از خشک ترین مناطق پاکستان محسوب می شود. تابستان پاکستان بسیار گرم و زمستان آن در برخی نواحی بسیار سرد است. وزش باد های موسمی یکی دیگر از مشخصات اقلیمی پاکستان محسوب می شود. معمولاً بادهای موسمی در اواخر تابستان و فصل خزان در مناطق مختلف جریان میابد.  

 

ساختار اداری:

پاکستان کشور فدرالی است که از چهار ایالت تشکیل شده است. این ایالات بیشتر معرف هویت قومی آنها است که در آن چهار گروه عمده ی قومی بسر میبرند:

  • 1- ایالت پنجاب: این ایالت ازبزرگترین ایالت پاکستان میباشد که 64 درصد مردم به زبان پنجابی صحبت میکنند. نفوس این ایالت به 72585000 نفر میرسد. پنجاب در سیاست و اقتصاد پاکستان نقش محوری و رهبری کننده دارد.
  • 2- ایالت سرحد شمال غربی: ایالت سرحد شمال غرب 17555000 نفوس دارد. در این ایالت عمدتاً پشتونها به سر میبرند. پشتونها 16 درصد جمعیت پاکستان را میسازند و تعداد آنها به بیش از 30 ملیون نفر تخمین می شود. پشاور مرکز این ایالت را تشکیل میدهد. ایالت سرحد از 24 ولسوالی که آنرا در نظام اداری کشور ضلع میگویند تشکیل شده است. این ضلع ها عبارتند از: ضلع پشاور، چهارسده، ایبت آباد، چترال، هیرپور، دیرسفلا، دیرعلیا، مانسهره، بونیر، شانگه، بتگرام، کوهستان، ملاکند، سوات، بنو، مردان، تانک، دیره ی اسماعیل خان، لکی مروت، هنگو، کرک، صوابی، نوشهره و کوهات. علاوه بر این ایالت، پشتونها در نواحی مرزی افغانستان در هفت منطقه ی قبیله نشین زندگی می کنند. این نواحی که به قبایل آزاد معروف اند شامل نواحی یا مناطق خیبر، باجور، مهمند، اروکزی، خرم، وزیرستان شمالی و وزیرستان جنوبی میشوند.
  • 3- بلوچستان: بلوچستان از نظر جمعیت کوچک ترین و از لحاظ وسعت خاک بزرگترین ایالت پاکستان را میسازد. دراین ایالت که مرکز آن شهر کویته است بلوچها زندگی دارند. هرچند پشتونها دومین تعداد باشندگان ایالت بلوچستان را تشکیل میدهند. به گونه ای که بلوچ ها 60 درصد و پشتونها 40 درصد جمعیت این ایالت را میسازند. جمعیت بلوچهای پاکستان شش ملیون نفر تخمین میشود که 5 درصد نفوس کشور را تشکیل میدهند. بلوچ ها در پاکستان زندگی قبیلوی دارند و بیشتر از هر قوم دیگر هوای جدایی طلبی و استقلال خواهی داشته اند. عناصر و گروه های استقلال طلب بلوچ در طول شش دهه تشکیل پاکستان بارها دست به شورش مسلحانه زدند. شورشیان بلوچ در طول قیام مسلحانه ی شان علیه دولت پاکستان به شدت سرکوب شده اند. بلوچ ها بیشتر از دواقلیت قومی پشتونها و سندی ها در پاکستان مورد تبعیض و بیعدالتی دولت قرار می گیرند. در حالیکه بیشترین منابع طبیعی پاکستان چون گاز طبیعی، اورانیوم، مس و ذخایر نفتی در ایالت بلوچستان قرار دارد و 36 درصد گاز تولید شده ی پاکستان از ایالت بلوچستان می آید اما این ایالت از فقیر ترین ایالات چهارگانه ی کشور محسوب می شود.
  • 4- ایالت سند: مرکز ایالت سند شهر کراچی است. در این ایالت عمدتاً سندی ها زندگی میکنند که15 درصد جمعیت پاکستان را تشکیل میدهند. علاوه بر آن در ایالت سند بخش قابل ملاحظه ی مهاجرین مسلمان هندوستان به سر میبرند که در سال 1947 پس از آزادی شبه قاره ی هند و تشکیل کشور پاکستان به این کشور نقل مکان کردند. آنها از لحاظ قومی بنام مهاجر یاد می شوند که در مجموع 8 درصد جمعیت پاکستان را تشکیل میدهند. سندیها به زبان سندی سخن میگویند. افزون بر سندیها و گروه قومی مهاجر، پشتونها و بلوچ ها در ایالت سند نیز زندگی میکنند. نفوس ایالت سند به 29991000بالغ میگردد.

 

اقتصاد:

پاکستان از لحاظ اقتصادی کشور فقیر و مقروض است. بدهی این کشور از سال 1988 تا 1999 از 20 ملیارد دالر به 39 ملیارد دالر افزایش یافت. فقر از 18 در صد در سال 1988 به 34 درصد در سال 1999 رسید. هرچند پرویز مشرف رئیس دولت پاکستان ادعا می کند که در دوره ی زمام داری او اوضاع اقتصادی پاکستان بهبود یافت. در حالیکه پاکستان در سال 2000 میلادی  302 ملیارد روپیه درآمد داشت اما این رقم در سال 2006 به هفتصد ملیارد روپیه افزایش یافت.(8)

میانگین در آمد سالانه در پاکستان بر مبنای آمار بانک جهانی در سال 2006 به 690 دالر بالغ میگردد. پاکستان معادن و منابع طبیعی مهمی ندارد که در اقتصاد کشور نقش اساسی ایفا کند. برخی منابع طبیعی چون زغال سنگ، گاز، مس، سلفر، نمک، تیل خام، کرومیت در بازار های داخلی به مصرف میرسند. پاکستان در عرصه ی مصرف انرژی نیاز مند واردات است. اقلام عمده ی صادرات کشور را منسوجات، برنج، کتان و کالاهای چرمی تشکیل میدهد. اقتصاد پاکستان یک اقتصاد کشاورزی است که 47 درصد جمعیت آن در امور کشاورزی مصروف اند. توازن میان واردات و صادرات پاکستان وجود ندارد و همیشه حجم واردات بیشتر از صادرات است. صنایع در پاکستان عبارتند از: آب وبرق، استخراج معادن، مواد کیمیاوی، بافندگی و ریسندگی، بسکیت سازی، تولید نوشابه، سامان برق، سمنت، مواد ساختمانی، ذوب آهن، فولاد، وسایط نقلیه، دارو، کاعذ سازی، محصولات پلاستیکی، سامان های ورزشی و صنایع اتومی.

پاکستان دارای 115 فرودگاه داخلی و خارجی است که 80 فرودگاه آن پخته و 35 فرودگاه خامه میباشد. مهمترین بنادر کشور بندرهای کراچی، گوادر و محمد بن قاسم است.

صادرات پاکستان سالانه به 11،7 ملیارد دالر میرسد ؛ در حالیکه واردات آن به 12،51 ملیارد دالر بالغ میگردد. اقلام عمدۀ صادرات پاکستان عبارت است از: کارخانه های کوچک ماشین آلات، پنبه، لباس، چرم، برنج، روغن، قالین، نساجی و مواد خوراکی. در مقابل پاکستان مواد نفتی، تیل ماشین و آلات، کارخانه های بزرگ، وسایل پیشرفته، آهن، روغن حیوانی، مواد کیمیاوی، دارو زغال سنگ را وارد میکند.

بودجه ی پاکستان سالانه به 13،2 ملیارد دالر میرسد. رشد تولیدات داخلی 5،4 درصد است. (9)

 یکی از منابع در آمد کشور، کار نیروی بشری پاکستان در ممالک نفت خیز عربی خلیج فارس و کشور انگلستان است. ده ها هزار پاکستانی دراین کشور ها مشغول کار اند که در آمد آنها در اقتصاد ناتوان و ضعیف پاکستان نقش خوبی ایفا میکند.

با وجود توسعه ی شهر ها در پاکستان هنوز بیش از هفتاد درصد ساکنان کشور زندگی روستایی دارند. بیش از سی درصد جمعیت پاکستان پایین تر از خط فقر زندگی میکنند.

 

قدرت نظامی:

پاکستان در واقع یکی ازکشور های است که ارتش ونیروی نظامی آن علاوه ازحوزه ی اقتدارش در عرصه ی نظامی، در تمام عرصه های حیات به خصوص در میدان سیاست و اقتصاد نقش تعین کننده دارد. ار تش پاکستان در واقع اصلی ترین و مقتدر ترین نهاد سیاسی آن کشور به شمار میرود. هرچند که بر مبنای قانون اساسی، ارتش حق دخالت در امور سیاسی را ندارد؛ اما در عمل این ارتش است که سیاست و نظام سیاسی را در پاکستان کنترول و اداره می کند. ارتش پاکستان در طول شصت سال عمر پاکستان، سی سال آنرا بگونه ی مستقیم در کشور حکومت کرد و در سی سال دیگر نیز به شکل غیر علنی نقش اساسی در مدیریت و رهبری پاکستان ایفا نمود.

حوزه ی اقتصاد یکی دیگر از حوزه های نفوذ و حضور قدرتمند ارتش در پاکستان است.

در کتاب "تجارت ارتش" از عایشه صدیقی نویسنده ی پاکستانی گفته میشود که تجارت خصوصی ارتش پاکستان به ده ملیارد دالرمیرسد و ارتش ازملیونها هکتار زمین عامه در صنایع خوداستفاده میکند. برمبنای تخمین نویسنده ی کتاب "تجارت ارتش"، ارتش پاکستان یک سوم صنایع ثقیل و 7 درصد تمام دارایی های خصوصی در پاکستان را در اختیار دارد.(10)

حضور و نقش ارتش در اقتصاد همچون حضور آن در سیاست پاکستان وسیع و گسترده است. حتی فابریکه های مربوط به ارتش اشیا و اجناس مصرفی را تولید و در بازار برای فروش عرضه می کنند. از آب معدنی تا لباس های پوشیدنی و مواد ساختمانی و زراعتی چون سمینت و کود کیمیاوی در کارخانه های ارتش به وفرت تولید می شوند. به گفته ی عایشه صدیقی:« اقتصاد نظامی در سه سطح اجرا می شود. درسطح اول شرکتهایی وجود دارند که کمی مشابه نمونه چینی یا اندونیزیایی هستند و در صدر آنها نظامیان در حال خدمت دیده می شوند. در پاکستان این سطح در ابتدا شامل سه شرکت بزرگ می شود:(FWO) The Frontier Works Organisation، مهمترین شرکت ساختمان سازی و عملیات عمرانی و متخصص ساخت بزرگراه و سدسازی.

(NLC) The National Logistics Cellنیرومند ترین شرکت حمل و نقل، مسئول جمع آوری عوارض بزرگراه ها که در برنامه های بزرگ ساخت و ساز نیز مشارکت می کند. و

(SCO) The Special Communication Organization در بخش مخابرات در شمال کشور و کشمیر مشغول است. . . 

نظامیان علاوه بر این سه شرکت، صدها فعالیت کوچک همچون پمپ بنزین(تانکهای تیل)، نانوایی، بقالی، رستورانت و حتی آرایشگاه ها را نیز در اختیار دارند. این شرکت ها از سرمایه ی دولتی تغذیه می شوند و از هر نظارتی بری هستند.

در سطح دوم فعالیت هایی وجود دارند که به پنج شرکت بزرگ وابسته به ساختار نظامی معطوف می شوند:la Fondation Fauji  که مسئول مدیریت خدمات اجتماعی سه نیروی ارتش است و توسط وزیر دفاع اداره می شود؛ (AWT) la Army Welfare Trust، la Saheen Fondation، la Bahria Fondation که به ترتیب به نیروی زمینی، هوایی و دریایی وابسته هستند و در نهایت شرکت la Pakistan Ordonance Factories

این نهاد بیش از صد شرکت مهم را اداره می کند که فعالیت های آنها گسترده ای از تولید بتون، کود شیمیایی، انواع برشتوک و دارو تا حمل و نقل هوایی غیر نظامی دارد و بانکها، شرکت های بیمه، بنگاه های معاملات ملکی و مؤسسه های آموزشی را نیز شامل می شود. سهم نظامیان در صنایع به مرز سی و سه درصد رسیده است.. .

سطح سوم تاریکترین سطح است که اجازه ی بهره برداری از بیشترین سود را به اعضای خانواده ی نظامی میدهد. افسران بازنشسته یا درحال خدمت با نام حقوق بازنشستگی یا امتیازهای اجتماعی، ملیارد ها روپیه را به صورت زمین کشاورزی، زمین های شهری یا دیگر امتیاز های غیر نقدی از دولت کسب می کنند. همچنین در بخش غیرنظامی برای آنان کاریابی می شود. این امتیاز ها به طور برابر تقسیم نمی شود و بهره برداری اصلی توسط افسران برگزیده انجام می شود. به عنوان نمونه، ژنرالی باز نشسته حق داشتن خدمه خانگی(گماشته)، پیشکاریا راننده را دارد. اما این بستگی به نوع امتیازدارد. مهمترین آنها هدایای ملکی هستند. تمامی افسران رده بالا صاحب شش یا هفت ملک در مناطق مختلف کشور هستند. املاک ژنرال مشرف به حدود ده مورد می رسد که همگی دارای ارزش بالا هستند و به مدد عضویتش در ارتش آنها را به دست آورده است. افسران شریف به یک یا دو ملک بسنده می کنند.. .

از 68،4 ملیون هکتار زمینی که ارتش در پاکستان تصاحب کرده است، حدود 8،2 ملیون هکتار زمین به کارکنان نظامی واگذار شده است. سنت اهدای زمین به دوره ی استعماری(سلطه ی بریتانیا در نیم قاره ی هند) بازمیگردد، در آن دوره بریتانیایی ها این عمل را برای وفادار کردن گروه های مختلف یا دادن پاداش به ارتش بدعت گذاشتند. وجه تفاوت پاکستان با هند در این است که پاکستان این راه را ادامه داد و به طور منظم بین افسران و سربازان زمین تقسیم کرد. . . .

تخمینی دقیق ارزش کل زمین های روستایی واگذار شده به نظامیان را 1400 ملیارد روپیه(معادل 6،15 ملییارد یورو) برآورد میکند. از آنجاییکه ارقام موجود ناقص هستند، برآورد ارزش زمین های شهری دشوار تر است.»(11)

پاکستان که از نخستین روز ظهور و تأسیس خود در خصومت با هند قرار گرفت و اولین جنگ را در نخستین سال تولدش با هندوستان پشت سرگذاشت، به تقویت نیروی نظامی خود پر داخت. بخش عمده ی بودجه ی دولت در امور نظامی به مصرف میرسد.  بودجه ی نظامی پاکستان سالانه به هفت ملیارد دالر بالغ می شود. نظامیان وژنرالان پاکستانی در طول شش دهه تاریخ کوتاه پاکستان یا خود مستقیماً در کرسی اقتدار و حاکمیت قرار داشتند و یا حکومت های تشکیل شده را در محور اهداف و سیاست های خود چرخاندند.

ارتش پاکستان از 620000 نیروی انسانی تشکیل شده است که شامل سه قوای هوایی، بحری و زمینی میگردد. در نیروی نظامی پاکستان نیرو های ملیشیا یا شبه نظامی که تعداد آن به 275000 نفر میرسد نیز شامل میباشد. ارتش پاکستان از 9 قول اردو (سپاه)تشکیل شده است. این قول اردو ها در مناطق: مانگالا، ملتان، لاهور، کراچی، روالپندی، پشاور، کویته، گجرانواله و بهاولپور مستقر هستند. فرماندهی عمومی قوای ثلاثه ی پاکستان در شهر راولپندی قرار دارد. همچنان ریاست مرکزی استخبارات نظامی ارتش نیز دراین شهر واقع است.

پاکستان در سپتمبر 1954  به عضویت سازمان پیمان جنوب شرق آسیا(سیتو) در آمد و یکسال بعد عضو پیمان بغداد شد. پیمان بغداد پس از کودتای عراق و سرنگونی رژیم سلطنتی آن از هم پاشید و جایش را پیمان "سینتو"(Central Treaty Organization)

گرفت. پیمان سینتو اتحادیه ی نظامی میان ترکیه، پاکستان، ایران و انگلستان بود. استخبارات نظامی پاکستان (I.S.I) قوی ترین سازمان اطلاعاتی ارتش کشور است که نقش مهمی را در سیاست پاکستان به خصوص در مناسبات با هند و افغانستان بازی میکند. این سازمان در سال 1948 به همکاری و مشورت افسران انگلیسی و سازمان استخبارات انگلیس بوجود آمد. همکاری میان استخبارات نظامی پاکستان و سازمان جاسوسی امریکا (سی.آی.ای) در سال 1954 آغاز گردید و پس از تجاوز قوای شوروی بر افغانستان گسترش یافت. آی.اس.آی در زمان اقتدار ژنرال ایوب که وی از پشتونهای پاکستان بود توسعه و گسترش یافت. سپس قدرت و نفوذ آی.اس.آی در دهه ی هشتاد در دوران جنگ افغانستان به حدی بالا رفت که به دولت مستقلی در درون دولت پاکستان مبدل شد.

پاکستان اکنون یکی از قدرت های اتومی منطقه و از تولید کنندگان انواع موشک دوربرد و استراتیژیک است. توان پرتاب موشک های دور برد پاکستان تا 2500 کیلومتر آنسوی مرز های کشور میباشد.  این موشک ها توانایی حمل کلاهک های هستوی را نیز دارا میباشند. علاوه بر آن در فابریکات نظامی که عمدتاً از ملکیت ارتش است انواع سلاح سنگین به شمول تانک و موشک های ضد هوایی تولید می شود.

 

تعلیم و تحصیل:

تعلیم وتحصیل در پاکستان شامل دو بخش دولتی و خصوصی می شود. در پاکستان  مکاتب (مدارس) و دانشگاه های مختلف دولتی و خصوصی وجود دارد. دوره ی ابتدایی مدارس پنج سال را دربر میگیرد که برای اطفال مجانی میباشد.  پس از پنج سال تعلیمات ابتدایی دوره ی ثانوی آغاز میابد که تا صنف 12 شامل این دوره می شود. پس از آن شاگردان تحصیلات خود را در کالج ها و دانشگاه ها ادامه میدهند. پوهنتون ها یا دانشگاه های مشهور دولتی یا دانشگاه های عامه در پاکستان عبارتند از: دانشگاه قائد اعظم، دانشگاه کراچی، دانشگاه پشاور، دانشگاه سند و دانشگاه پنجاب. دانشگاه های معروف خصوصی پاکستان شامل دانشگاه اداره و ساینس در لاهور، دانشگاه طب آغا خان در کراچی، دانشگاه انجنیری غلام اسحاق خان در اسلام آباد و پوهنتون ساینس و تکنالوژی در راولپندی می شوند.

«درپاکستان به تعداد 735 کالج علمی و هنری و 265 کالج تحقیقی، 26 دانشگاه منحیث مراکز آموزشی و تحقیقی موجود است که توسط استادان و پروفیسوران تدریس می شوند. مصارف تحصیلی در پاکستان 4،2 فیصد درآمد ملی را تشکیل میدهد که این رقم درسال 2000 به 3 فیصد رشد نمود.»(12)

 

نظام سیاسی و حکومت:

پاکستان دارای نظام جمهوری فدرالی است که متشکل از چهار ایالت، منطقه ی مرکزی اسلام آباد و مناطق قبیلوی خود مختار تحت نظارت واداره ی دولت فدرال  میباشد. این ایالات دارای مجالس ایالتی میباشند که پس از برگزاری انتخابات، حزب برنده ی مجلس کابینه ی ایالتی را تشکیل میدهند. مجلس ایالتی پنجاب 207 کرسی، مجلس ایالتی سند 245 کرسی، مجلس ایالتی سرحد شمالغربی 155 کرسی و مجلس ایالتی بلوچستان دارای 40 کرسی هستند. ایالات در سیاست های خارجی ،دفاعی و مسایل مهم اقتصادی تابع مرکز هستند. پارلمان فدرال پاکستان که قبلاً  266 کرسی داشت و اکنون دارای 342 کرسی است،  حزب و ائتلاف های سیاسی برنده در پارلمان به تشکیل حکومت می پردازند. پارلمان از دومجلس ملی و سنا تشکیل می شود.

 صدراعظم به عنوان رئیس قوای اجرایی در دولت صلاحیت و اختیارات به مراتب بیشتر از رئیس جمهور دارد. طبق آخرین قانون اساسی پاکستان، رئیس جمهور بر اساس آراء مستقیم مردم انتخاب نمی شود. نمایندگان مجلس ایالتی در چهار ایالت پنجاب، سرحد، بلوچستان و سند همراه با نمایندگان مجالس شورای ملی و سنا در اجلاس مشترک از طریق آراء خود به انتخاب رئیس جمهور میپردازند.

 سیاست و حکومت در پاکستان از شروع تشکیل کشور تا کنون توسط ارتش و احزاب سیاسی رهبری می شود. هرچند احزاب سیاسی در دوره های مختلف انتخابات و حکومت نقش و سهم عمده ای در سیاست و حکومت پاکستان بازی کرده اند اما نقش ارتش در سمت و سوی سیاست و حکومت در پاکستان همواره تعین کننده و سرنوشت ساز محسوب می شود.

نخستین فرماندار و رئیس دولت پاکستان محمد علی جناح رهبر حزب مسلم لیک بود که در سپتمبر 1948 وفات یافت. پس از او خواجه نظام الدین به فرمانداری پاکستان رسید. دردولت او کرسی صدارت رالیاقت علی خان به عهده داشت. موصوف دردوره ی جناح نیز صدراعظم پاکستان بود. لیاقت علی خان در سال 1951 ترور شد خواجه نظام الدین صدارت را نیز بدست خود گرفت. وی در 1953 استعفا داد و بجای او غلام محمد رهبری پاکستان را به عهده گرفت. او محمد علی بوگرا سفیر پاکستان در امریکا را به صدارت گماشت و  ژنرال محمد ایوب را بوزارت دفاع توظیف نمود. غلام محمد در اکتوبر 1955 مستعفی شد و درعوض  او ژنرال سکندر میرزا به فرمانداری پاکستان رسید. ژنرال مذکور محمدعلی چودری را مامور تشکیل کابینه کرد. یکسال بعد در 1956 نخستین قانون اساسی در پاکستان ساخته شد. بر مبنای این قانون نام رسمی کشور جمهوری اسلامی پاکستان خوانده شد. نظام فرمانداری عمومی حذف گردید و نظام جمهوری پارلمانی جانشین آن ساخته شد. پس از تصویب و تنفیذ قانون اساسی جدید و ایجاد نظام پارلمانی، احزاب سیاسی برای بدست آوردن کرسی های بیشتر پارلمان به رقابت پرداختند. حزب عوامی لیک برهبری حسین شهید سهروردی در انتخابات سپتمبر 1956 به پیروزی رسید و رهبر حزب مذکور صدراعظم پاکستان شد. حکومت وی در 1957 در نتیجه ی انشعاب حزب موصوف سقوط کرد. سپس یک حکومت ائتلافی بریاست اسماعیل چندریگر از حزب مسلم لیگ تشکیل شد. این حکومت پس از دوماه سقوط کرد و بجای موصوف ملک فیروز خان نون از حزب جمهوریخواهان به کرسی صدارت دست یافت. فیروز خان یازده ماه صدراعظم پاکستان بود. دراین مدت اوضاع آشفته شد. شورش های جدایی طلبی در پاکستان شرقی بوجود آمد. سرانجام حکومت نظامیان تشکیل گردید و در اکتوبر 1958 ژنرال محمد ایوب پست های ریاست دولت، صدارت و فرماندهی عمومی قوای مسلح پاکستان را بدست گرفت. او با انتشار اعلامیه ای نظام پارلمانی و مجالس ملی و ایالتی را منحل کرد. فعالیت احزاب سیاسی را ممنوع نمود و بسیاری از رهبران احزاب را به زندان افگند. او در سال 1962 دومین قانون اساسی پاکستان را تدوین و تصویب کرد. قانون نظامی که تا این وقت نافذ بود ملغی شد و بر مبنای قانون اساسی جدید، پاکستان غربی بصورت یک واحد اداری در آمد.  ژنرال ایوب در 25 مارچ 1969 از سوی ژنرال یحیی رئیس ستاد مشترک ارتش کنار زده شد و خود قدرت را بدست گرفت. او در قانون اساسی تغیر آورد و بخش غربی پاکستان را دوباره به چهار ایالت تقسیم نمود. در زمام داری ژنرال یحیی سومین جنگ هند و پاکستان بوقوع پیوست و پاکستان تجزیه شد.

سومین قانون اساسی در پاکستان از سوی حکومت بوتو در 1973 بوجود آمد. سرانجام

حکومت بوتو در پنجم جولای 1977 توسط ژنرال ضیاءالحق رئیس ستاد مشترک ارتش سرنگون گردید. ژنرال ضیاء با اعلان قانون نظامی ، قانون اساسی را ملغی کرد و ذوالفقار علی بوتو را به زندان افگند.  او دوسال بعد، صدراعظم مخلوع را به جرم قتل، مورد محاکمه قرار داد و اعدام کرد. ضیاءالحق در سال 1985 قانون اساسی را احیاء کرد و با تدویر انتخابات ریاست جمهوری در غیاب احزاب سیاسی از طریق مشارکت انفرادی مردم در پروسه ی رأی دهی بریاست جمهوری رسید. ژنرال ضیاءالحق یازده سال در کرسی اقتدار باقی ماند. او در دهه ی هشتاد از جنگ مجاهدین افغانستان علیه حکومت حزب دموکراتیک خلق و نیروهای شوروی در تقویت پاکستان و تداوم حاکمیت خود بهره برداری نمود. ژنرال ضیاء در سال 1988 بطور اسرار آمیزی با سقوط هواپیمای حاملش کشته شد.

پس از مرگ ژنرال ضیاءالحق حکومت های غیر نظامی بوجود آمد. نخست حزب مردم بی نظیر بوتو دختر ذوالفقار علی بوتو در انتخابات پارلمانی برنده شد و موصوف به کرسی صدارت دست یافت. اما از آن زمان به بعد تا سال 1999 مجالس ایالتی و ملی پاکستان نتوانستند دوره های معین کارشان را به سر برسانند. نوعی از بی ثباتی سیاسی در پاکستان ایجاد شد. چهار بار کرسی صدارت در میان بی نظیر و نواز شریف دست بدست گردید و سه رئیس جمهور دراین مدت رویکار آمد. رؤسای جمهور وقتی با نخست وزیران ناسازگار می شدند به انحلال پارلمان و برکناری صدراعظم اقدام میکردند.

آخرین صدراعظم در این دوره نواز شریف بود که از سوی ژنرال پرویز مشرف رئیس ستاد مشترک ارتش در اکتوبر 1999 برکنار شد. نواز شریف برسر تغیر در قانون اساسی با فاروق لغاری رئیس جمهور اختلاف پیدا کرد. نواز شریف از حزب مسلم لیک که درپارلمان اکثریت را بدست داشت خواهان تغیر در قانون اساسی بود که برمبنای چنین تغیری صلاحیت رئیس جمهور در انحلال مجلس ملی و حکومت از میان میرفت. نواز شریف با برکناری ژنرال جهانگیرکرامت که میخواست به نفع لغاری وارد عمل شود و انتصاب ژنرال پرویز مشرف بجای او، در منازعه ی قدرت برنده شد و اختیارات رئیس جمهور را در قانون اساسی از طریق پارلمان تغیرداد. اما بعداً در اثر اختلاف با مشرف از کرسی اقتدار فروافتاد. پرویز مشرف یکی از عوامل اختلاف خود با نواز شریف را به جنگ کارگیل یا کارجیل در کشمیر ارتباط میدهد:« رابطه ی ما بر سر معرکه ی کارگیل و در پی آمد کوتاه آمدن ناگهانی نواز شریف در برابر رئیس جمهور امریکا بیل کلنتون در واشنگتن در 4 جون 1999 به سردی گرائید.. .

داستان کارگیل بزرگترین شکاف را بین من و نخست وزیر موجب شد. ما هردو میخواستیم کشمیر را هم از نظر سیاسی و هم ازنظر اقتصادی روی پرده ی رادار جهان بگذاریم. ابتکار کارگیل به این هدف رسید. ولی فشار های سیاسی خارجی، نواز شریف را وادار به عقب کشیدن از مناطق آزاد شده کرد. او تسلیم شد و به جای اینکه ازطریق همبستگی ملی نیرو بدست آرد، ارتش را مقصر دانست و سعی کرد خود را پاک و مبرا نشان دهد.»(13)

نوازشریف در حکومت مشرف به اتهام ربودن هواپیمای حامل او محاکمه شد و از سوی دادگاه محکوم به حبس ابد گردید. مشرف بعداً با وساطت ولیعهد عربستان سعودی به نواز شریف و خانواده اش اجازه داد که به عربستان سعودی برود و ده سال را بدور از دخالت در سیاست پاکستان در آنجا بسربرد. اما او در پایز 2007 به پاکستان برگشت تا وارد فعالیت های انتخاباتی شود.

پرویز مشرف مانند بسیاری از ژنرالان حاکم سلف خود درجهت تداوم زمام داری خویش زمینه سازی کرد. او در 30 اپریل 2002 با برگزاری یک همه پرسی برای پنج سال دیگر به حاکمیت خود ظاهراً لباس قانونی پوشاند. در حالیکه دادگاه عالی پاکستان در آغاز، زمام داری او را تا سه سال مورد تایید قرار داده بود. سپس موصوف در اکتوبر 2007 یازدهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری را برگزاری کرد. او که یگانه کاندید این کرسی بود از مجموع 685 رأی نمایندگان مجالس ملی، سنا و چهار ایالت با 653 رأی که 95،32 درصد آراء را شامل می شد، به ریاست جمهوری رسید.

 

احزاب سیاسی:

قدیم ترین حزب سیاسی در پاکستان حزب مسلم لیگ است که در سال 1916 در زمان حضور و سلطه ی استعمار بریتانیا بوجود آمد. این حزب سپس در دهه ی چهل میلادی برای ایجاد یک کشور جداگانه ی اسلامی تلاش کرد. رهبری این حزب را محمد علی جناح نخستین زمام دار پاکستان بدوش داشت. حزب مسلم لیک در 23 مارچ 1940 اجلاس بزرگی را در شهر لاهور دایر نمود. محمدعلی جناح رهبر مسلم لیک ضمن سخنرانی خود قطع نامه ای در تشکیل کشور پاکستان قرائت کرد که مورد تصویب بیش از یکصد هزار شرکت کنندگان این اجلاس قرار گرفت. این قطع نامه به قطع نامه ی پاکستان معروف گردید. در واقع فکر ایجاد وتشکیل یک کشورجداگانه برای مسلمانان شبه قاره از سوی محمد اقبال لاهوری فیلسوف و شاعر معروف نیم قاره ی هند مطرح شد. او این دیدگاه را در کنفرانس سالیانه ی مسلم لیگ در سال 1930 میلادی به حیث رئیس جلسه ی سالانه ی مسلم لیگ ارائه کرد. (14)

 حزب مسلم لیگ در دوره های مختلف فعالیت و حضور خود در عرصه ی سیاسی دچار انشعاب های متعدد گردید. فراکسیونها و شاخه های مختلف انشعابی این حزب که هرکدام با رهبری خویش به حزب های جدا از هم تبدیل شدند عبارت اند از:

مسلم لیگ شاخه ی جنجو PML/J به رهبری حامد ناصر چتها

مسلم لیگ شاخه ی نواز PML/N به رهبری نواز شریف

مسلم لیگ شاخه ی قاید اعظم PML/Q به رهبری چوهدری شجاعت حسین

مسلم لیگ شاخه ی فدا PML/F به رهبری ملک محمد قاسم

مسلم لیگ شاخه ی قاسم PML/Q به رهبری ملک میرحضرخان

حزب مسلم لیگ همواره یک حزب ناسیونالیست، نیمه لائیک و حزب طرفدار ارتش و ژنرالان مقتدر شناخته می شود. این حزب همیشه از سوی ژنرالان پاکستان به عنوان ابزار در جهت استحکام، بقا و مشروعیت قدرت شان مورد استفاده قرار می گیرد. ژنرال پرویز مشرف پس از کودتای نظامی که حکومت نواز شریف را سرنگون کرد و خود زمام قدرت را بدست گرفت در بهره گیری از حزب مسلم لیگ جهت بقا و تداوم اقتدار خود می نویسد:« من به یک حزب سیاسی نیاز داشتم تا اهدافم را مورد حمایت قرار دهد. گزینه ی ایجاد یک حزب جدید را پیش رو د اشتم، اما تصمیم گرفتم - احساسات سربازی من دراین تصمیم نقش زیاد داشت- که حزب مسلم لیگ پاکستان(PML)، حزب قاید اعظم محمدعلی جناح را که مبارزاتش به آزادی و ایجاد کشور مستقل ما انجامید، احیاء کنم»(15)

دومین حزب مهم در پاکستان حزب مردم است که ذالفقار علی بوتو آنرا در سال 1967 تأسیس کرد. رهبری حزب مذکور پس از اعدام بنیانگزار آن توسط ژنرال ضیاءالحق به دخترش بی نظیر بوتو رسید. بی نظیر دوبار در اواخر دهه ی 1980 و اواسط دهه ی 1990 در انتخابات پارلمانی پیروز شد و ریاست حکومت یا کرسی صدارت را بدست آورد و به تشکیل حکومت پرداخت. اما در هردو دور از سوی رؤسای جمهور پاکستان بر مبنای متمم هشتم قانون اساسی از قدرت بر کنار شد. او در دوران حیات و فعالیت سیاسی اش بارها به زندان و تبعید رفت وسرانجام در 27 دسمبر2007 دریک حمله ی انتخاری در شهر راولپندی به قتل رسید. حزب مردم پاکستان نیز در طول حضور و فعالیتش در صحنه ی سیاسی کشور به چند شاخه منشعب گردید که مهم ترین شاخه های انشعابی این حزب عبارت اند از حزب ملی مردم NPP به رهبری غلام مصطفی جتوی و حزب ملت NPP به رهبری فاروق لغاری رئیس جمهور اسبق.

پس از دو حزب فوق الذکر، احزاب اسلامی و مذهبی در پاکستان از گروه های مهم سیاسی شمرده می شوند که دوحزب جماعت اسلامی و جمعیت العلمای اسلامی ازهمه مهمترومشهورترهستند. جماعت اسلامی پاکستان در1941 توسط ابوالاعلی مودودی تأسیس شد. مودودی ازتیوری پردازان نهضت اسلامی درشبه قاره ی هندبود که افکار وی در ایجاد حکومت و نظام اسلامی با افکار و دیدگاه های اخوان المسلمین مصرشباهت داشت. اکنون رهبری جماعت اسلامی راقاضی حسین احمدازپشتونهای پاکستان بدوش دارد. 

جمعیت العلمای اسلام نخست درسال 1945 توسط مولانا شبیر احمد عثمانی بمنظور حمایت ازتشکیل کشورمستقل برای مسلمانان شبه قاره ی هند تأسیس شد. سپس حزب مذکور در سال 1950 از سوی مولانا مفتی محمود متعلق به جامعه ی پشتون پدر فضل الرحمن رهبر فعلی این گروه رهبری و احیاء شد. این گروه دارای تفکرات دیوبندی است که از زمان تشکیل خود تا کنون مانند حزب مسلم لیگ دچار انشعاب گردید و از آن احزاب کوچک دیگر با رهبری های جداگانه بوجود آمدند. برخی از این فراکسیونها عبارتند از: جمعیت علمای اسلام شاخه ی نیازی JUP/NI، جمعیت علمای اسلام شاخه ی سمیع الحق، جمعیت علمای اسلام شاخه ی نورانی JUP/NO.

در حالیکه دوحزب اصلی جماعت اسلامی و جمعیت علمای پاکستان در دولت پرویز مشرف با ایجاد ائتلاف بنام حزب متحد مجلس عمل در مشارکت با گروه های اسلامی و مذهبی دیگر از جمله با گروه شیعه ی نهضت جعفری  49 کرسی پارلمان را از آن خود ساختند، اما هردو حزب مذکور در برخی موارد قرائت و تفسیر متفاوت از مسایل اسلامی و مذهبی ارائه میکنند. احزاب اسلامی پاکستان بخصوص جماعت اسلامی و جمعیت العلمای اسلام در دوران جنگ مجاهدین علیه نیروهای شوروی و حکومت حزب دموکراتیک خلق که از مجاهدین حمایت کردند به نفوذ واقتدار بیشتر در جامعه ی پاکستان دست یافتند. جمعیت العلمای اسلام در دوران ظهور و حکومت طالبان افغانستان یکی از حامیان اصلی طالبان در پهلوی استخبارات نظامی پاکستان بود. مولا نافضل الرحمن رهبر این گروه و مولانا سمیع الحق یکی دیگر از رهبران گروه مذهبی- سیاسی هزاران نفر از طالبان مدارس خود را به افغانستان اعزام کردند تا درکنار طالبان بجنگند. آنها بارها به نفع تحریک طالبان فتوا صادر نمودند تا انگیزه ی پیوستن جنگجویان مدارس دینی پاکستان را در پهلوی طالبان تقویت کنند. علاوه از دو حزب با نفوذ فوق الذکر گروه های دیگری اسلامی درپاکستان وجود دارند که برخی از آنها چون سپاه صحابه از گروه های افراطی مخالف شیعه محسوب می شوند.

پس از حزب مسلم لیگ و حزب مردم و احزاب اسلامی در پاکستان، احزاب دارای هویت قومی در پاکستان با اهمیت میباشند. بسیاری از این احزاب محدود به یکی از ایالات چهارگانه ی پاکستان و دارای نفوذ در میان قومیت خاصی محسوب می شوند. حزب عوامی ملی و حزب پشتونخوای ملی در ایالت سرحد شمال غرب و در ایالت بلوچستان با گروه های انشعابی آن یک حزب ناسیونالیست پشتون است که عمدتاً پشتونها در هردو ایالت اعضای آن هستند. این احزاب عبارت اند از: حزب ملی عوام ANP به رهبری اسفندیارولی خان، حزب عوام پختوان خواه PKMAP به رهبری محمود خان اچکزی و حزب قومی پختون PQP به رهبری محمدافضل خان.

احزاب مهاجر قومی در ایالت سند متشکل از مهاجرین مسلمانی است که پس از تشکیل پاکستان از هند به این کشور نقل مکان کردند. یکی از احزاب مهم مهاجرین در ایالت سند جنبش متحده ی قومی شاخه ی الطاف MQM به رهبری الطاف حسین است. احزاب ملی گرای جامعه ی بلوچ های پاکستان نیز از احزاب قومی اند که در دو ایالت سند و بلوچستان حضور و نفوذ دارند. این احزاب عبارتند از: جنبش ملی بلوچستان (حی) BNM/H به رهبری دکتر حی بلوچ، حزب ملی بلوچ BNP به رهبری سردار اختر منگل و حزب جمهوری وطن JWPبه رهبری اکبر خان بوگتی.

هرچند برخی ها، احزاب ناسیونالیست پشتون و بلوچ و حتی حزب مردم پاکستان را احزاب چپ می پندارند اما هیچ گاه احزاب مذکور در جمله ی احزاب چپ و مارکسیست لنینیست به گونه ی که در افغانستان به ظهور رسید، محسوب نمی شوند.

احزاب سیاسی پاکستان همیشه در فرصت های برگزاری انتخابات جهت دستیابی به کرسی های پارلمان مشارکت فعال می نمایند. در انتخابات اخیر در دوزادهمین دوره ی مجلس ملی پاکستان در اکتوبر 2002 حزب مسلم لیگ شاخه ی قاید اعظم که از ژنرال مشرف حمایت میکرد به بیشترین کرسی های پارلمان نسبت به همه احزاب دیگر دست یافت. جایگاه و کرسی های احزاب در این دوزادهمین دور انتخابات مجلس ملی پاکستان به این شرح بود:

مسلم لیگ شاخه ی قاید اعظم 165 کرسی، حزب مردم شاخه ی بی نظیر بوتو 63 کرسی، مسلم لیگ شاخه ی نواز 18 کرسی، مجلس متحده ی عمل متشکل از شش حزب اسلامی 59 کرسی، جنبش متحده ی قومی شاخه ی الطاف 18 کرسی، حزب عوامی پختوان خواه 4 کرسی، تحریک انصاف (IPP)به رهبری عمران خان 3 کرسی و گروه های مستقل 12 کرسی.

 

تشکیل پاکستان و  واکنش افغانستان:

شبه قاره ی هند در سوم جولای 1947 میلادی از سلطه ی استعماری بریتانیا آزاد شد و دو کشور مستقل هندو ستان و پاکستان عرض وجود کرد. پاکستان و هندوستان به تأیید و حمایت بریتانیا از 3 تا 17 جولای 1947 در مناطق شمال غربی، عمدتاً مناطق پشتون نشین شبه قاره ی هند دست به برگزاری یک همه پرسی یا رفراندم زدند. قبل از آن، برگزاری چنین رفراندمی توسط پارلمان بریتانیا هنگام تصمیم و فیصلۀ پارلمان مذکور در مورد آزادی نیم قاره ی هند تصویب یافته بود. میر غلام محمد غبار مؤلف افغانستان درمسیرتاریخ اقدام پاکستان را دربرگزاری ابن همه پرسی ناشی ازجرگه ی  قبایل و گروه های پشتون در آنسوی دیورند و مطالبه ی تشکیل کشور مستقل پشتون تلقی مینماید. او می نویسد:« بعد از آنکه دولت انگلیس در 3 جون 1947 اعلامیۀ تخلیه ی هند را نشر نمود، در 21 همین ماه جرگه ی عظیم بنو در پشتونستان محکوم تشکیل شد، و نمایندگان تمام "پشتونستان" آزاد و محکوم و بلوچستان و احزاب بزرگ از قبیل: خدایی خدمتگاران، جمعیت العلمای سرحد و زلمی پشتون در آن شرکت و فیصله کردندکه: "پشتونها نه هند میخواهند و نه پاکستان، بلکه میخواهند در این کشور یک حکومت آزاد پشتون بر اساس جمهوریت اسلامی تشکیل شود." بغرض استتار فیصله ی همین جرگه ی بزرگ ملی بود که پاکستان بعجله دست بیک رفرندم جعلی زد. . .  » (16)

 رویهمرفته منظور طراحان همه پرسی این بود تا مردم این مناطق که عمدتاً متشکل از قبایل پشتون در آنسوی دیورند بودند تصمیم بگیرند که به کدام یکی از دو دولت تازه تشکیل شده ی هندوستان و پاکستان می پیوندند. در این رفراندم انتخاب سوم و چهارم در مورد الحاق شان به افغانستان و یا ایجاد یک کشور مستقل دیگر گنجانیده نشده بود. رأی دهنده گان تنها دو راه در پیش داشتند: پیوستن با پاکستان به عنوان کشوری که از مسلمانان شبه قاره ی هند بنام وطن مسلمانها تأسیس می شد و یکجا شدن با هندوستان، سرزمینی که عمدتاً از هندوها متشکل بود. جالب این بود که حزب مسلم لیک پاکستان که تشکیل دهنده ی دولت پاکستان محسوب می شد بالای صندوق های رأی خود قرآن شریف و حزب کانگریس هند، کتاب مذهبی هندوها "گرند" را گذاشتند. طبیعی محسوب می شد که رأی دهندگان در مناطق شمال غربی پاکستان در انتخاب این دو، جانب پاکستان را بگیرند و تعلق خود را به پاکستان اعلان دارند. هرچند در این رأی گیری، جنبش خدایی خدمتگاران برهبری خان عبدالغفار خان و طرفداران او  شرکت نکردند، ولی آنهاییکه رأی دادند از پیوستن به پاکستان تأیید بعمل آوردند:

« از تعداد کل 572798 نفر واجدین شرایط رأی، اندکی بیش از 50 درصد در همه پرسی شرکت کردند. ازاین میان 289244 رأی از آن پاکستان و 2874 رآی به هند تعلق گرفت.»(17) 

این همه پرسی در نواحی قبایلی یا مناطق قبایل آزاد ماورای دیورند صورت نگرفت. در زمان این همه پرسی که "سرجارج کننگهم" Sir George Cunningham حکمران انگلیسی ایالت سرحد بود، بعداً از پیوستن قبایل با پاکستان سخن گفت:« وی بعدها تشریح کرد که با تمامی "جرگه" های قبایل استان سرحد مصاحبه کردم و جملگی آنها بدون استثنا کتباً تایید کردند که بخشی از پاکستان هستند و مایلند همان روابطی را که با انگلیس داشتند با پاکستان نیز داشته باشند. این قرار داد ازتصویب دولت پاکستان گذشت. حکمرانان چهار ولایت سرحدی "دیر"، "سوات"، "چترال" و "آمب" نیز با امضاء و اجرای اسناد الحاق، شهروندان خود را تحت تابعیت پاکستان در آوردند. وضعیت قانونی بلوچستان نیز مشابه نواحی قبیله نشین شمال غربی بود. در آن استان پیوندها با قدرت حاکم برمبنای قرارداد های منعقده با قبایل استوار یافته بود. سرانجام دولت انگلیس برآن شد تا اخذ تصمیم دراین خصوص را به جرگه ی شاهی و اعضای غیر رسمی شهرداری کویته واگذار کند و آنها نیز به اتفاق آراء پاکستان را برگزیدند. بدنبال آن، ولایات بلوچی "کاران"، "مکران" و "لاس بالا" به پاکستان پیوستند. حکمران "کلات" چند صباحی فکر استقلال را درسر پروراند، ولی سرانجام به پاکستان ملحق شد»(18)

ادعای فرماندار انگلیسی ایالت سرحد مبنی بر پذیرفتن قبایل آزاد به عنوان بخشی از پاکستان هرچند با تردید و تأمل قابل بررسی و مطالعه میباشد؛ اما نکته ی قابل تذکر این است که قبایل آزاد پشتون در ماورای دیورند پس از تشکیل پاکستان در نخستین جنگ این کشور علیه هند بر کشمیر مشارکت ورزیدند. هزاران تن از جنگجویان قبایل پشتون آنسوی دیورند برای بیرون راندن نیروهای هند یکجا با عساکر پاکستانی در اکتوبر 1947به سرینگر حمله کردند.

پس از اعلان نتایج رفراندم، کشور پاکستان رسماً در 15 آگست 1947 از سرزمین بنگال در شرق هندوستان که از پاکستان صدها کیلو متر فاصله داشت و ایالت های سند، پنجاب، بلوچستان و مناطق پشتون نشین آنسوی دیورند در شمال غرب بنام ایالت سرحد شمال غربی بوجود آمد.

بدین ترتیب کشور پاکستان تولد یافت و دولت آن رسماً جانشین و وارث سلطه و حاکمیت انگلیس ها در این کشور به شمول مناطق پشتونها و بلوچ های آنسوی دیورند گردید. تأیید رفراندم توسط پارلمان بریتانیا و بر گزاری رفراندم در مناطق شمال غربی نیم قاره علی رغم هر گونه تقلب و کمبود در آن، به جانشینی پاکستان رسمیت می بخشید. افزون بر آن، بعداً دولت انگلیس پس از الغای توافقنامه ی دیورند از سوی افغانستان، بگونه ی صریح و رسمی از جانشینی دولت پاکستان بجای خود در تمام مناطق شرقی دیورند سخن گفت:« وزیر مستعمرات دولت انگلیس در 1950 اعلام کرد که پاکستان وارث تمام حقوق و وظایف مقامات برتانوی هند در مناطق این طرف خط دیورند میباشد.» (19)

پاکستان به عنوان وارث و جانشین دولت هند برتانوی به مناطقی در شمال غرب شبه قاره ی هندسلطه یافت که آن مناطق از لحاظ تاریخی، فرهنگی و اجتماعی پیوند عمیقی با افغانستان داشت.  امادولت شاهی افغانستان به سلطنت محمد ظاهر و صدارت کاکایش شاه محمود در زمان تشکیل کشور پاکستان هیچگونه واکنش منفی در برابر پاکستان نشان نداد. کابل بدون تأخیری دولت پاکستان را به رسمیت شناخت. روابط سیاسی و دیپلوماتیک میان پاکستان و افغانستان رسماً بر قرار شد. مارشال شاه ولی کاکای شاه به حیث نخستین سفیر افغانستان در نومبر 1947 عازم کراچی پایتخت پاکستان شد. و متقابلاً پاکستان نماینده ی خود را در همین سال (1947) به کابل اعزام داشت. (20)

 

 آزادی شبه قاره و سکوت افغانستان در مورد دیورند:

دولت افغانستان در نخستین سالهای دهه ی چهل قرن بیستم میلادی از طرح جدی موضوع دیورند با انگلیس ها که در حال از دست دادن سلطه ی خود به نیم قاره بودند خود داری کرد. زمام داران افغانستان همچنان با دوحزب مقتدر کانگریس و مسلم لیگ که مصروف فعالیت آزادیخواهانه در جهت استقلال شبه قاره ی هند از سلطه ی استعمار بریتانیا بودند به هیچ تماس و مذاکره ای بر سر موضوع دیورند و سرنوشت پشتونها نپرداختند. حتی به عقیده ی مؤلف افغانستان در پنج قرن اخیر پس از پایان جنگ دوم جهانی که انگلیس ها وارد مرحله ی عملی ترک شبه قاره ی هند و اعطای استقلال گردیدند، صدا و حرکتی از کابل در مورد سرنوشت مردم آنسوی دیورند بر نخواست:«وقتی که در پایان جنگ (جنگ دوم جهانی) دولت انگلیس دوباره به این موضوع رجوع نموده هیئت کابینه را به هند فرستاد و بعد از آن تا وقتی که در سال 1947 لارد لوی مونت بیتن طرح تقسیم هند را به دو کشور اعلان نمود، حکومت افغانستان حیثیت تماشا بین را حفظ نمود.» (21)

نه تنهازمام داران افغانستان از انجام هرگونه حرکت جدی سیاسی و نظامی در مورد سرنوشت مردم آنسوی دیورند در آستانه ی استقلال شبه قاره و تشکیل کشور پاکستان خود داری کردند، بلکه از همراهی با حرکت های مردم مناطق شمال غربی شبه قاره پرهیز نمودند و حتی مانع قیام مسلحانه ی آنها گردیدند. دگر ژنرال فیض محمد از ژنرالانیکه در خوست پکتیا مصروف وظیفه بود میگوید:« قبایل پشتون آنطرف دیورند،قبل از آنکه انگلیسها منطقه را ترک گویند، پیام ها به وی فرستاده بودند که در عوض بیرق های انگلیس، بیرق های افغان نستان را بلند می نمایند. ولی وزارت دفاع به هدایت وزارت خارجه ی افغانستان که در آن وقت علی محمد وزیر آن بود؛ به این ژنرال از طریق وزارت دفاع چنین ابلاغ کرده بود که دولت موضوع را از طریق دیپلوماسی تعقیب میکند. چنین حرکتی ترغیب نشود.» (22)

میرغلام محمد غبار مؤلف افغانستان در مسیر تاریخ از عدم توافق کابل با اعلان استقلال پشتونهای آنسوی دیورند در روزهای تشکیل کشور پاکستان و مخالفت با شورش مسلحانه ی مردم آن مناطق سخن میگوید:« وقتیکه در همان آغاز کار(1947) جرگه ی قبایلی سرحد، استقلال خودش را در برابر پاکستان اعلان کرد و نمایندگان خود را بکابل اعزام و از قیام مسلح خویش بمقابل پاکستان ابلاغ و هم استمداد نمودند، بقول نجیب الله خان ( کارمند عالی رتبه ی وزارت خارجه و هیئت مذاکره کننده بر سر سرنوشت مردم آنسوی دیورند با دولت پاکستان) حکومت اعلیحضرت که به ادامه ی مذاکرات ومفاوضات خویش( با پاکستان) میپرداخت، کوشید ایشانرا ازاقدامات مسلحانه(درمقابل پاکستان) منصرف گردانیده و بانتظار نتایج مذاکرات و اقدامات صلح جویانه وادار سازد. زیرا ما هیچگاه آرزو نداشته و نداریم که با برادران پاکستانی ما روابط کشیده گردد. » (23)

 

انگیزه ها و عوامل سکوت:

در حالیکه دولت افغانستان فرصت های مناسب و مساعدی را در مورد موضع دیورند پیش از تشکیل کشور پاکستان از دست داد، پس از شناسایی رسمی پاکستان و تأمین روابط دیپلوماتیک با آن کشور وارد منازعه و کشمکش مداوم و مزمن بر سر  دیورند با این کشورشد. بررسی این منازعه و تأثیر آن بر افغانستان در عرصه های مختلف یکی از مباحث مهم این نبشته است که بعداً به آن پرداخته خواهد شد؛ اما قبل از آن، این پرسش به بحث و پاسخ نیاز دارد که زمام داران افغانستان به خصوص سردار محمد نادر و خانواده اش که نیم قرن بر کشور حکمروایی کردند، چرا در سالهای زوال استعمار بریتانیا در شبه قاره تا زمان تشکیل کشور پاکستان سیاست اغماض و سکوت را بر سر دیورند در پیش گرفتند؟

اگر در تحلیل و دیدگاه میرغلام محمد غبار نویسنده و مؤرخ کشور که شخصاً ناظر شکل گیری حوادث و وقایع دوران زوال استعمار بریتانیا در نیم قاره ی هند، استقلال نیم قاره، تشکیل کشور پاکستان و شاهد سیاست زمام داران افغانستان در موضوع دیورند و مردم آنسوی دیورند است، نگاه شود، انگیزه و عوامل سکوت دولت به سیاست سردار محمد نادر و خانواده ی حاکم او  در جانبداری از اغراض و اهداف انگلیس ها بر میگردد. غبار سیاست خارجی سردار محمد نادر و برادرانش را در وابستگی و انقیاد از دولت بریتانیا تفسیر می کند و ریشه های این وابستگی را به گذشته های دور این خانواده میبرد. او می نویسد:« در افغانستان از سی سال باینطرف، خاندان نادر شاه بحیث یکدسته انگلو فیل شناخته شده بودند، و حتی امیر عبدالرحمن خان که خود سیاست یکطرفه ی خارجی منحصر با انگلیس را تعقیب میکرد علناً این خانواده را وابسته به دولت انگلیس معرفی نموده، رجعت آنان را از هندوستان به افغانستان، تحمیلی از جانب انگلیس بر شانه ی خود میشمرد. البته امیر عبدالرحمن خان در داشتن چنین نظریه حق به جانب بود. زیرا او در ارتباط یکجانبه با انگلیس خودش را از نظر سیاست مجبور میشمرد ولو این نظر او نه درست بود و نه به نفع افغانستان تمام می شد. معهذا امیر عبدالرحمن خان بحیث یک افغان و یک پادشاه افغانستان این سیاست را تعقیب میکرد در حالیکه او این خاندان را گماشته و جیره خوار انگلیس میدانست. زیرا جد این خانواده سردار سلطان محمد خان طلایی والی پشاور، در مقابل تمامیت ارضی و استقلال افغانستان، ولایت پشاور را بدولت پنجاب گذاشته و خود خدمت رنجیت سنگ قبول نموده بود. همچنین پسر او سردار یحیی خان بنفع دولت انگلیس داماد خودش امیر محمدیعقوب خان را با امضای معاهده ی ننگین گندمک واداشته بود. پسران این شخص سردار محمد آصف خان و سردار محمد یوسف خان سالها در هند انگلیسی زیر پرچم دولت انگلیس و به جیره ی انگلیس بسر برده بودند. پسران این دو سردار یعنی سردار محمد نادر خان و برادران و عمو زادگانش، در هند انگلیسی تولد یافت و همدر آنجا با جیره ی انگلیس رشد کرده و تربیه گرفته بودند. . .  .  » (24)  

غبار حتی سردار محمد نادر را به حیث وزیر حربیه (وزیر دفاع) در دوره ی سلطنت امان الله خان مانع ومخالف مبارزات استقلال خواهانه ی مردم آنسوی دیورندعلیه سلطه ی انگلیس ها معرفی می کند. او به ویژه از اقدام وزیرحربیه به این ارتباط در سال 1921 درزمان امضای معاهده میان دولت شاه امان الله و دولت انگلیس نام میبرد. به گفته ی غبار درحالیکه موقف وسیاست دولت برهبری امان لله خان پادشاه کشور،"مشتعل نگهداشتن مبارزات آزادیخواهانه ی مردم سرحدات ضد نفوذ برتانیه" بود، اما وزیر حربیه(سردار محمد نادر) مانع امداد کابل به مبارزات مردم آنسوی دیورند می شد. از دیدگاه و باورغبار این عملکرد وزیرحربیه درجهت تأمین خواست انگلیس هادرمعاهده ی 1921 با دولت افغانستان بود:« در این صورت است که قطع امداد کابل با تنها ماندن وزیرستان و فشار قشون انگلیس، مردم وزیرستان را از وارد کردن حملات علیه برتانیه باز میداردو یا آنان را بمصالحه و سازش با انگلیس متمایل میگرداند، آنگاه حکومت انگلیسی هند ازفشار سنگین سرحدات آزاد نجات میابد و هیئت نمایندگی او در کابل در تحمیل مقاصد خود پافشاری بیشتر به خرچ میدهد. خوب این کار عمده بدست که در کابل انجام گرفت؟ البته بدست محمد نادرخان وزیر حربیه. زیرا شاه بعد از جنگ استقلال، تمام امور سرحدات آزاد را با امور سرحدی و لایت پاکتیا و ننگرهار، رسماً تحت اداره ی شخص محمد نادر خان وزیر حرب قرار داده بود و نادر خان از سیاست مخصوص دیگری پیروی می نمود.» (25) 

 سردارمحمد نادرخان طی سالهای کوتاه سلطنت خویش ( 1929- 1933)بیشتر از دوران وزارتش در سلطنت امان الله خان به سیاست اغماض و سکوت در مورد موضوع دیورند پابندی داشت. زیرا او مرهون کمک و حمایت انگلیس در تصاحب سلطنت بود. یکی از مهم ترین حمایت انگلیس ها این بود که به وی اجازه دادند تا از مردم آنسوی دیورند در جنگ برای تصاحب سلطنت سربازگیری کند؛ ضمن آنکه زمینه ی سفر و عزیمت او را به داخل افغانستان بمنظور کسب اقتدار و سرنگونی سلطنت حبیب الله کلکانی از طریق قلمرو هندبرتانوی آماده کردند:« بریتانیابه نماینده ی سیاسی قبایل خویش هدایت داد که مانع ورود افراد و یا لشکر قبایل به افغانستان نگردد. خبراجازه ی غیر مستقیم حکومت هند به سرعت تام بین قبایل پخش شد ولشکر قومی وزیر ومسعود به کمک نادرخان داخل افغانستان گردیدند. این کمک، نادرخان را موقع داد که در اواخر سپتمبر برکابل حمله و به 12 اکتوبر 1929 کابل را فتح کند.»(26)

محمدنادر شاه پس از تصاحب سلطنت از کمک های مستقیم نظامی و مالی انگلیس ها برخوردار شد. انگلیس ها از سیاست و عملکرد محمد نادر خان در مورد آنسوی دیورند راضی و خشنود بودند. به قول پروفیسور لودیک آدمک ازپژوهشگران افغانستان شناس امریکایی:« سیاست مداران برتانوی در اروپا و هند زمانی رضائیت خاطر خود را، ازطرزالعمل و ذهنیت زمام داران جدیدافغانستان (محمدنادرخان وبرادرانش) ابرازداشتند وگفتنداز"همکاری رفیقانه ودوستانه ایکه ماازحکومت افغانستان درپیش آمدبامعضله ی قبایل در سرحدات مشترک مان دیده ایم راضی و قانع هستیم. »(27)

مسلماً رضائیت خاطر انگلیس ها، ناشی از سکوت و اغماض محمد نادرشاه در مورد مردم آنسوی دیورند و پابندی وی در سیاست خارجی اش به خواست های دولت انگلیس بود. به نوشته ی مؤلف افغانستان در پنج قرن اخیر:« محمد نادر شاه بدون آنکه رسماً یا اسماً از استقلال کشور صرف نظر کرده باشد در عمل خود را به مشوره با دولت مذکور پابند ساخت و از تعقیب سیاست مخالف آن در سرحد خود داری نمود. مطبوعات هند و سایر کشورها در آن وقت مقالات و گزارشهای متعددی مبنی بر صرف نظر نمودن نادرشاه از استقلال افغانستان به نفع دولت برتانیه نشر نمودند، اما تا کنون هیچ سندی که به انعقادچنین موافقت یاقراردادبین جانبین دلالت کندبه نظرنرسیده وبه اغلب احتمال وجودخارجی نداشته است. لیکن میتوان گفت که طرفین به وعده هایی که محمدنادرخان هنگام عبور ازهنددرسال 1929 به نمایندگان دولت برتانیه راجع به حفظ روابط خاص و دوستانه بادولت مذکور داده بود وفادار بوده اند.» (28)

اگر برای انگلیس ها، سیاست سکوت و اغماض سردارمحمدنادر در موضوع دیورند مهم و همسو با منافع استعماری شان بود، این سیاست برای محمد نادر خان و خانواده ی حاکم او اهمیت و منفعت بیشتر داشت. او از این سیاست در عرصه ی تصاحب و استحکام قدرت از دو جهت سود برد: از یکطرف حمایت مالی و نظامی انگلیس ها را کسب نمود و از سوی دیگر از مردم آنسوی دیورند به عنوان سرباز و لشکر جنگ در رسیدن به تخت سلطنت استفاده کرد. این کاملاً به نفع انگلیس ها بود که روی تفنگ و شمشیر مردان آنسوی دیورند نه به سوی سلطه ی آنها بلکه به این سو و در افغانستان توجیه شود. مطالبه ی انگلیس ها از محمد نادر خان آن بود تا از توجیه این تفنگ ها و شمشیر ها به آنسوی دیورند و در مقابل حکومت هند برتانوی بپرهیزد. و انگلیس ها در برابر آن به سردار محمد نادر خان اجازه دادند تا از آن تفنگ ها و شمشیر ها در داخل افغانستان و برای تصاحب و استحکام حاکمیت خود و خانواده اش استفاده کند. محمد نادر خان این مطالبه را بر آورده ساخت و تمام خانواده ی او در واقع به این  سیاست حتی پس از خروج انگلیس ها از شبه قاره و تشکیل کشور پاکستان متعهد باقی ماندند.

در برخی از دیدگاه ها و بررسی های نویسندگان و پژوهشگران داخلی بر سر موضوع دیورند، موقف محمد نادر شاه ، موقف سکوت و چشم پوشی از سرزمین های آنسوی دیورند تلقی نمی شود. اظهارات شاه موصوف در مورد یکسانی و یکرنگی دینی، زبانی و نژادی مردم آنسوی دیورند و روابط گسترده ی او با سران و خوانین قبایل پشتون در دوران پادشاهی وی به عنوان سند و دلیل این ادعا ارائه میگردد. باری محمد نادر شاه در باره ی قبایل گفت که :"افغانهای هردو طرف سرحد از فیض و برکت دین اسلام و ملیت خود یکی اند و همین مردم میباشند، آنها ازلحاظ دین ، زبان و نژاد یکی اند و ازهم تفاوت ندارند."

آیا محمد نادر شاه که به کمک جنگجویان قبایل آنطرف دیورند به پادشاهی رسید و این کمک هم پس از توافق و اجازه ی انگلیس ها صورت گرفت، می توانست بگوید که قبایل آنسوی دیورند از لحاظ زبان، دین و نژاد با این سوی دیورند تفاوت دارند؟ مسلماً شاه موصوف یک واقعیت مشهود و ملموس را بیان کرد، اما آیا چنین اظهاراتی به معنی ادعای اراضی از دست رفته ی افغانستان در آنسوی دیورند تا ساحل بحر است؟ و یا دست کم این اظهارات می تواند بگونه ی رسمی و صریح بازتاب دهنده ی مطالبات محمدنادر شاه از انگلیس ها در مورد  تآمین و تحقق استقلال سرزمین پشتونها در آنسوی دیورند باشد؟

 روابط محمد نادر خان با انگلیس ها و سیاست اغماض و سکوت او در موضوع دیورند و بگونه ی عموم در مورد جنبش آزادیخواهی شبه قاره ی هند نارضایتی شدید را در میان مردم شبه قاره اعم از مسلمان و هندو بر انگیخت. حتی این نارضایتی در داخل افغانستان بوجود آمد و پرسش هایی در مورد روابط مخفی موصوف با انگلیس ها پس از افشای کمک های پولی و نظامی دولت انگلیس برای او در میان مردم و به ویژه در میان روشنفکران کشور ایجاد شد. محمد نادر خان در نخستین سال پادشاهی خود هزاران میل تفنگ و مقداری پول نقد از دولت بریتانیا بدور از انظار و آگاهی عامه بدست آورد. اوبرای خنثی سازی تبلیغات وجلب اعتمادمردم به اقداماتی متوسل شد. باانعقاد لویه جرگه ای در 6 جولای 1931 کمک دولت بریتانیا را به اعضای لویه جرگه توضیح کرد و به قول پروفیسور لودیک آدمک از خوددربرابر اتهامات دشمنان دفاع نمود:« نادرشاه در بیانیه ی خود نظر به اتهاماتی که که بر وی شده بود، به نمایندگان ملت حمله کرد و از ارتباطیکه چگونه او، توسط قوت های خالص افغانهاوکمک افغانهای قبایل وبدون معاونت برتانیا به قدرت رسیده بود، تشریحاتی داد.» (29)

سردارمحمدنادرخان در جهت کسب اطمینان جنبش استقلال طلبی شبه قاره ی هند به خصوص غرض جلب اعتماد مسلمانان شبه قاره تعدادی از علما و دانشمندان مسلمان آن دیار را به کابل دعوت کرد. علامه محمد اقبال لاهوری از فضلا و شاعران برجسته ی مسلمان نیم قاره ی هند در میان مدعیون بود. او بعداً تحت تأثیر دعوت و پذیرایی گرم محمد نادرشاه اشعاری در وصف مذکور سرود:

             نادر افغان شه درویش خو                رحمت حق بر روان پاک او

             کار ملت محکم از  تدبیر او                حافظ دین مبین شمشیراو

             چون ابوذر خود گداز اندرنماز              ضربتش هنگام کین خارا گداز!

             عهدصدیق ازجمالش تازه شد           عهد فاروق از جلالش تازه شد

             ازغم دین دردلش چون لاله داغ         در شب خاور وجود او چراغ

            درنگاهش مستی ارباب ذوق             جوهر جانش سراپا جذب شوق

محمدنادرشاه علی رغم اقدامات خویش غرض جلب  اطمینان مردم در داخل و کسب اعتماد جنبش های ضد استعماری بریتانیا در شبه قاره، کماکان به سیاست سکوت و اغماض در مورد دیورند ادامه داد. اما صرف نظر از اینکه چشم پوشی و سکوت سردارمحمدنادرخان در موضوع دیورند ریشه در زدو بند و وابستگی پنهانی او با انگلیس ها داشت و یا از منافع او وخانواده اش در تحصیل و تحکیم قدرت ناشی می شد، این پرسش مطرح میگردد که سیاست سکوت و اغماض وی در مورد دیورند تا چه حدی با منافع و مصالح افغانستان سازگاری داشت؟

در حالیکه مؤلف افغانستان در مسیر تاریخ و بسیاری از منتقدین و روشنفکران آن دوران و دوره های بعدی از این سیاست در مورد آنسوی دیورند انتقاد میکنند اما به ندرت در مورد موضوع دیورند و آنسوی دیورند وارد یک بحث دقیق و همه جانبه شده اند. در مباحث و دیدگاه های انتقادی به زمینه های قانونی و حقوقی موضوع دیورند برای افغانستان کمتر پرداخته می شود. هیچگاه در مورد آنچی که از موضوع دیورند بحث و مطالبه می شود، با شفافیت و وضاحت صحبت بعمل نمی آید. از آنسوی دیورند چه باید خواست؟ حق خود مختاری برای مردم آن، تشکیل کشور مستقل، الحاق به افغانستان؟ و یا چیز دیگری. به انطباق و همخوانی مطالبه ی مورد نظر با منافع و مصالح کشور پرداخته نمی شود. از این مهمتر، هیچگاه زمینه های عینی و عملی آنچی که به عنوان دیدگاه، مطالبه و خواست در موضوع دیورند مطرح می شود، مورد توجه و عنایت قرار نمی گیرد. نه تنها بسیاری از روشنفکران و گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی در افغانستان طرح روشن، واقع گرایانه و عملی در موضوع دیورند به عنوان یک منازعه ی تاریخی با پاکستان ارائه نکرده اند، بلکه حکومت ها و زمام داران کشور نیز در این مورد تا اکنون فاقد یک برنامه و استراتیژی درست، شفاف و عملی بوده اند.

 رو یهمرفته پس از مرگ محمد نادر شاه در سالهای نخست پادشاهی پسرش محمد ظاهر شاه، این سیاست از سوی برادرش محمد هاشم خان به حیث صدراعظم که در واقع فرمانروای اصلی مملکت بود، دنبال شد. با کنار رفتن محمد هاشم خان از صدارت و انتصاب سردار شاه محمود برادر دیگر محمد نادر خان به این مقام ، سیاست سکوت و اغماض در مورد دیورند تغیر یافت.

منبع از نوشته های (محمداکرام اندیشمند)