بســـم الله الـر حمن الـرحیــم مقــــدمه
خداوند بزرگ رسول خویش را مقام شفاعت و رتبت والا عطا فرمود و مسلمانان را به محبت او رهنمون شد و پیروی از وی نشانه محبت خویش شمرد. همین امر خود از انگیزه های بود که دل ها از حب آن بزرگوار می تپید و مردم را به جستجو چیز های بر می انگیخت که پیوند شان را با حضرت اش استوار تر میداشت. از سپیده دم اسلام، مسلمین در ابراز محاسن آن حضرت (ص) ونشر سیرت اش بر یکدیگر سبقت می جسته اند و هویداست که سیرت آن بزرگوار، گفتار، کردار و اخلاق ارجمند اوست. چنانکه می بینیم عایشه صدیقه (رض) همسر پیامبر در وصف آن حضرت (ص) می گوید : "خلق او قرآن بود ". قرآن کتاب خدا و کلمات تامه اوست و کسی که خلق و خویش چنان باشد، نیکوترین و کاملترین و شایسته ترین فرد به محبت همه آفریدگان الله است.
زندگینامه مختصر حضرت محمد (ص) ---------------------------------------- حضرت محـمد (ص) پسر عبدالله، نواسه عبدالمطلب در سپیده دم دوازده ربیع الاول (عام الفیل) در 22 اپریل سال 571 میلادی در شهر مکه چشم به دنیا گشود. عبدالله پدر آنحضرت (ص) قبل از تولد پیامبر (ص) وفات یافته بود، که بدینگونه محمد (ص) یتیم به دنیا آمد. عبدالمطلب محمد (ص) را به درون خانه کعبه برد و به درگاه خدا دعا کرد و اسم نوزاد اش را محمد گذاشت، وبر حسب عادت عرب آنحضرت را در روز هفتم ولادت ختنه کردند. دوران شیر خوارگی : --------------------- نخستین زنی که یک هفته پس از مادر، آنحضرت را شیر داد ثویبه کنیز ابو لهب بود و پیش از آن به حمزه کاکای پیامبر نیز شیر داده بود؛ که بدین اساس حمزه برادر رضاعی شان بودند.
در میان قبیله بنی سعد : ------------------------ عادت عرب چنین بود که برای سلامت فرزندان شان و برای نیرومندی تن و روان نوزاد و بهتر آموختن زبان عربی در دوران کودکی، نوباوگان خویش را به زنان شیر ده بدوی می سپردند. عبدالمطلب نیز برای شیردادن آنحضرت (ص) حلیمه دختر ابو ذویب از قبیله بنی سعد را انتخاب کرد که رسول الله (ص) الی سن چهار سالگی نزد حلیمه بود. ماجرای شق صدر : ------------------- مسلم از انس(رض) روایت می کند : محمد (ص) در حالیکه چهار سال داشت و با کودکان هم سن وسال اش مشغول بازی بود، حضرت جبریل امین نزد وی آمد و او را به زمین خواباند و سینه اش را شگافت و قلب اش را خارج ساخته و خون بسته از آن بر آورد و گفت : این بهره شیطان در وجود تست. سپس قب را با آب زم زم در تشت زرین شست و شو داد و به جای خود باز گرداند و سینه را بست. کودکان سراسیمه به نزد مادر رضاعی اش حلیمه دویده و گفتند : محمد کشته شده، چون به نزد اش رفتند او را پریده رنگ یافتند. انس(رض) می گوید : من نیز اثر دوخت را در سینه آنحضرت (ص) می دیدم. باز گشت به آغوش مادر: ------------------------ حلیمه پس از این حادثه بیمناک شد و آنحضرت را به مادر اش بر گرداند و حضرت اش تا سن شش سالگی نزد مادر ماند. آمنه برای یاد بود شوهر فقید اش لازم دید تا از آرامگاه او در یثرب دیدار کند، از این رو همراه با فرزند اش راهی آن دیار شد که در بازگشت آمنه در مسیر راه وفات یافت و سر پرستی ناجی بشریت به پدر بزرگش تعلق گرفت ؛ در این زمان حضرت محمد هفت سال داشت. عبدالمطلب در حالیکه سرورکاینات (ص) هشت سال و دو ماه داشت وفات یافت و کفالت آن بزرگوار به کاکای مهربانش ابو طالب واگذار گردید. در آوان جوانی پیامبر شغل معینی نداشت، اما در روایات متعدد آمده که ایشان در قبیله بنی سعد و برای اهالی مکه شبانی میکرد. در بیست و پنج سالگی برای تجارت با اموال خدیجه ثروت مند ترین زن مکه به همراهی میسره غلام خدیجه راهی شام شد.
ازدواج با خدیجه : ----------------- چون پیامبر بعد از بازگشت از سفر تجارتی با مفاد بسیار زیاد باز گشت، صفا، صداقت و امانت داری آنحضرت خدیجه را دگرگون ساخت و احساس می کرد که گمشده دلخواهش را یافته است ؛ در حالیکه سران مکه آرزو ازدواج را با او داشتند – خدیجه پشنهاد ازدواج را به محمد (ص) کرد، آنحضرت بعد از مشوره با کاکا های اش به این ازدواج موافقت کرد ؛ در حالیکه جناب شان 25 سال و خدیجه 40 سال داشت. حضرت محمد (ص) درحالیکه در غار حرا مشغول عبادت بود، حضرت جبریل امین از جانب خداوند مامورشد تا پیام رسالت را به ایشان برساند و با نخستین فرمان خداوند (ج) اقراء ( بخوان) به پیامبری مبعوث شد که در این زمان چهل سال عمر داشتند. حضرت پیامبر هفت فرزند داشتند که به استثنا ابراهیم که از ماریه قبطیه متولد شده بود، شش فرزند دیگر پیامبر از خدیجه بود. قاسم طفل اول، سپس زینب، رقیه، ام گلثوم، فاطمه و عبدالله. پسران حضرت پیامبر در خرد سالی وفات یافته بودند، اما دختران شان همگی به اسلام مشرف شدند ؛ آیمان آوردند و به مدینه هجرت کردند. بالاخره ناجی بشریت در سن 63 سالگی در سال 634 میلادی چشم از جهان بست. اوصاف و اخلاق رسول اکرم (ص) : ------------------------------------ حضرت علی کرم الله وجهه که از آگاه ترین مردم نسبت به اوصاف رسول الله (ص) بود و بیش از هرکس با او معاشرت داشت و نیز درذکروصف اش تواناتر از دیگران بود می فرماید : آن حضرت (ص) از بدگویی و بی عفتی خیلی به دور بود، در بازار و اماکن عمومی صدایش را بلند نمیکرد؛ بدی را با بدی پاسخ نمی داد، بلکه عفو و گذشت می نمود ؛ با دست مبارکش هیچ کس را مورد لت و کوب قرار نداد، مگر در میدان جهاد در راه الله. من ندیدم که رسول الله ظلمی را روا بدارد و یا از کسی انتقام بگیرد. البته هرگاه حدود الهی پایمال می شد، آنحضرت (ص) از هرکس دیگری بیشتر خشم می گرفت و قتی در گزینش بین دو چیز اختیار داده می شد، آسانترین آنرا اختیار می کرد ؛ هر گاه وارد منزلی می شد، سلوکش همانند عموم مردم بود ؛ لباس های اش را پاک می کرد و کارش را بدست خود انجام می داد. زبان مبارک اش را جز به حق نمی گشود. مردم را با خود مانوس می کرد و متنفر نمی ساخت، بزرگ هر گروهی را گرامی می داشت و او را بر آنان سر پرست قرار میداد ؛ در بر خورد با مردم، جانب احتیاط را رعایت می فرمودند، بدون اینکه آنان را از خوشرویی و اخلاق زیبایش محروم کند. از احوال یارانش جویا می شد و از مردم در باره احوال شان با خبری میکرد. نیکویی را تقدیر و تاییدمی کرد و زشتی را تقبیح می نمود. اساس کارش مبتنی بر اعتدال و میانه روی بود. آنحضرت(ص) در هیچ موردی از موارد خیر غفلت نمی کرد ؛ تا مبادا مردم غافل شوند و احساس ملال نمایند؛ برای هر حالتی آمادگی داشت. در قبال حق کوتاهی نمی کردو نیز از حق تجاوز نمی نمود. کسانیکه به او نزدیک بودند بهترین مردم بشمار می آمدند و بهترین مردم کسی بود که بیش از دیگران غمخواری و همکاری داشته باشد، آنحضرت (ص) بدون یاد الهی از جایش برنمی خاست و نمی نشست؛ هرگاه به مجلس ونزد گروهی تشریف می برد، در انتهای مجلس می نشست و دیگران را نیز به همین روش امر می فرمودند. در مجالس، رعایت حال همه را می کرد و حق همگان را محفوظ می داشت بطوری که هیچ کس تصور نمی کرد که دیگران به نزد پیامبر (ص) از او برتر اند؛ چنانچه شخصی حاجت خود را بیان می کرد، رسول اکرم (ص) با حوصله کامل به سخن اش گوش می داد؛ تا اینکه خود آن شخص بلند می شد و می رفت ؛ اگر کسی در خواست و حاجتی مشروعی میداشت ؛ حتماً حاجت او را بر آورده می ساخت و اگر نمی توانست،با لحن پسندیده از وی معذرت میخواست. حسن اخلاق و گشاده رویی وی چنان بود که همه اصحاب او را همچون پدر مهربان برای خود می پنداشتند، همه اصحاب در برابر حق ازنظر رسول اکرم (ص) یکسان بودند. مجلس او سرا پا حکمت، بردباری، حیا، عفت و امانت بود. صداها بیش از ضرورت در حضور اش بلند نمی شد ؛ معایب کسی مورد بحث قرار نمی گرفت، آبروی کس ریخته نمی شد مگرتنهانقاط ضعف افشا می گشت همه با هم برادر بودند؛ مدار فضیلت و برتری فقط بر تقوی و پرهیزگاری بود ؛ در مجلس او سالخوردگان را محترم می داشتند و بر خرد سالان شفقت می ورزیدند،و نسبت به نیازمندان ایثار میکردند و از آدم غریب تازه وارد احترام میکردند. حضرت علی کرم الله وجهه اضافه میکند: رسول اکرم (ص) فریاد نمی زد و دشنام نمی داد،عیب کسی را آشکار نمی کرد ؛بخیل و تنگدل نبود، از آنچه بدان میل نداشت یاد نمی کرد البته از آن هم بد نمی گفت و در باره آن هم جواب نمی داد. از سه چیز به شدت پرهیز می نمودند: جدال و ستیز، تکبر و کارهای بیهوده. سه چیز را در حق مردم بسیار رعایت می کردند : هیچ کس را سرزنش نمی کرد، بر کسی خورده نمی گرفت ودر جستجوی عیوب کسی نبود. فقط در مواردی که امید ثواب و اجر بود؛ تذکر میداد و صحبت می کرد، هرگاه لب به سخن می گشودند، همنشینان ایشان سکوت می کردند که گویی پرنده ای بر بالای سرشان نشته است. چون سکوت می فرمودند ؛ آنگاه اصحاب سخن می گفتند و هرگز درمحضر مبارک نزاع به راه نمی انداختند و هرکس لب به سخن می گشود، بقیه به او متوجه می شدند تا این که سخن اش به پایان می رسید. سخن هرفرد نزد آنحضرت (ص) چنان مورد توجه قرارمی گرفت که گویی اولین شخص است که سخن می گوید. اگر اصحاب می خندیدند او نیز تبسم می فرمودند و اگر از چیزی تعجب می کردند او هم اظهار تعجب می کرد. افراد بیگانه را بخوبی تحمل می کرد و سخن ایشان را کاملاً می شنید و به خواست های آنان گوش فرامیداد، به همین خاطر اصحاب اش توجه چنین افرادی را به سوی خود جلب می کردند. بر اصحاب می فرمودند: هرگاه نیازمندی را می بینید نیاز او را بر آورید. آنحضرت (ص) بیش از هرکس سعه صدر داشتند وبیش از هرکس راستگو، خوش گفتار، نرم خو ومهربان و خوش معاشرت بودند، هرکس که برای اولین بار به زیارت شان مشرف می شد، از وی احساس هیبت می نمود؛ و هرکس با او معاشرت می کرد دلباخته و شیفته اش می گشت. الله (ج) پیامبر اش را به لباس زیبایی آراسته وبه او از جانب خود صفت محبت و هیبت نهاده بود. هند بن ابی هاله در باره رسول الله (ص) چنین گفته بود: آن حضرت (ص) همواره اندوهگین و اندیشمند بود، به نظر می رسید استراحتی ندارد، سکوتی ژرف داشت و جز در مورد لزوم سخن نمی گفت. سخنان او جامع و تعیین کننده حق و باطل از یکدیگر بود؛ هیچ کاستی و فزونی نداشت و تند خو نبود، هیچ کس را خوار نمی کرد، نعمت را هر اندازه اندک هم بود بزرگ می شمرد و عیب نمی گرفت. هیچ خوراکی را نکوهش نمی کرد ؛ و نیز بیش از انداره ستایش نمی فرمودند، دنیا و امور وابسته آن او را به خشم نمی آورد ؛ اگر کسی از حق تجاوز می کرد از پای نمی نشست تا حق را یاری کند ؛ خنده اش بیشتر به صورت لبخند بود و هرگاه لبخند می زد، دندانهای پیشین آن حضرت (ص) همچون مروارید آشکار می گردید. آری این چنین بود پیامبری که خداوند(ج) رحمت العالمین اش خوانده بود. به همین ترتیب ام معبد خزاعی پیامبر اکرم (ص) را که به هنگام هجرت از مقابل خیمه اش گذشته بود برای شوهرش چنین وصف کرده است : مردی تر می نمود. همراهانش او را سخت گرامی می داشتند، چون سخن می گفت سرا پا گوش می دادند و چون فرمان می داد به انجام اش می شتافتند، نه ترشرو بود و نه عیبجو دیگران. آراسته ظاهر با رخسار نورانی و اخلاق پسندیده، نه شکمی بزرگ داشت و نه سری کوچک. مردی گیرا و زیبا بود، چشمان بسیار سیاه داشت که در سفیدی بسیار دلنشین می نمود و مژگان بلند و ابروی کمانی به هم پیوسته داشت. گردنش استوار بود، چون سکوت می کرد ؛ وقارش جلوه می نمود و چون لب به سخن می گشود منش بزرگوارانه اش آشکار می شد. شیرین گفتار بود و کلام اش عاری از نقض و خالی از پر گویی بود. قامت میانه داشت نه کوتاه قامت و نه بلند اندام، به سان شاخه ای بود که اگر میان دو شاخه قرار می گرفت ؛ از هر دو خوش منظر تر و دل پسند .
ارتباط رسول الله (ص) با الله: -------------------------------- حضرت رسول الله (ص) علی رغم این که پروردگارش او را به رسالت و محبوبیت مشرف نموده و لغزش های گذشته و آینده اش را مورد عفو قرار داده بود، اما مع الوصف و بیش از هرکس در عبادت الهی مجاهده می فرمودند ؛ و شدیداً به آن کوشش می کردند. رسول الله (ص) چنان عبادت و قیام می فرمودندکه پا های مبارک شان متورم می شد. باری گفته شد یا رسول الله ! الله (ج) تمام گذشته و آینده شما را عفو فرموده است. فرمود : آیا من بنده سپاسگزار نباشم. حضرت بی بی عایشه صدیقه روایت میکند که : آنحضرت (ص) با یک آیه تمام شب قیام نمودند. همچنان حضرت ابوذر غفاری (رض) روایت میکند که :رسول الله (ص) با آیه ای تا صبح قیام نموده و آن آیه این بود ترجمه: اگر آنها را عذاب دهی پس آنها بندگان تو هستند، و اگر آنها را عفو کنی پس تو عزیز و حکیم هستی. حضرت رسول الله (ص) طوری روزه می گرفتند که خیال می شد دیگر افطار نمی کند و وقتی افطار می کرد فکر می شد که دیگر روزه نمی گیرد. حضرت انس (رض) روایت می گوید : من خدمت رسول الله (ص) شرفیاب شدم در حالی که آنحضرت مشغول نماز بود و از سینه اش براثر گریه، صدای مانند صدای دیگ در حال جوشیدن به گوش می رسید. حضرت رسول اکرم (ص) جز با نماز به چیز دیگری آرام نمی گرفت، و همیشه بعد از ادای یک نماز مشتاق و منتظر نماز دیگر بود و می فرمودند: روشنی چشم من در نماز است. اصحاب کرام می گویند : هر گاه مشکلی پیش می آمد پیامبر (ص) به نماز می پرداختند، و هرگاه در شب باد بسیار تندی می وزید،حضرت رسول الله (ص) به مسجد پناه می برد تا این که باد آرام می شد و هرگــاه آفتاب یا مهتاب گرفتــــگی ( کسوف و خسوف) صورت می گرفت رسول الله (ص) به نماز متوصل می شد، تا اینکه آن حالت بر طرف می گشت. رسول اکـــــــرم (ص) به نماز سخت عشق می ورزید نــد و منتظر آن میماندند، اصلاً آرام و قرار نداشتند تا اینکه متوجه به نماز می شد. گاهی به موذن اش بلال (رض) می فرمودند : ای بلال ! نماز را بر پا دار، ما را بوسیله آن آرامش و راحت بده. قلب پیامبر با خدا پیوند داشت و او در هر کاری و هروقتی با وی بود. عبادت و بندگی او را دوست می داشت، شبها به شب زنده داری و گزاردن نماز می پرداخت و قسمتی از روزها را هم صرف آن می کرد. نور چشم و لذتش را درنماز می یافت، و اصحابش را از تقلید او درچیزی که توانایی آنرا نداشتند ؛ باز می داشت. عایشه (رض) می گوید : اتفاق می افتاد که کاری دوست می داشت، اما از بیم آنکه مبادا مردم هم مانند او رفتار کنند و در نتیجه بر آنان واجب گردد؛ آن را رها می کرد. و انس (رض) روایت کرده که پیامبر دو یا سه روز، روزه وصال گرفت(بدون اینکه افطار کند یا سحری بخورد، روز بعد را هم روزه می گرفت )و این در آخر رمضان بود ؛ مردم نیز چنین کردند، این مطلب به سمع مبارکش رسید؛ فرمودند : اگر ماه ادامه می یافت روزه وصالی می گرفتیم که با آن، افراط کنند گان افراط و زیاده روی خود را کنار می گذاشتند ؛ من همچو شما نیستم من این عمل را در حالی انجام می دهم که خدایم به من غذا و آب می دهد ( مرا یاری می دهد و تقویت می کند)و عایشه صدیقه می گوید که : رسول خدا در مسجد نماز را ادا کرد ومردم زیادی هم همراه او نماز را ادا کردند، شب بعد نیز نماز خواند و مردم زیاد شدند، سپس شب سوم هم مردم دو باره در مسجد جمع شدند ؛ اما پیامر خدا نزد آنها به مسجد نرفت، فردا صبح فرمود: رفتار شما را دیدم ؛ تنها چیزی که مانع آن شد نزد شما بیایم این بودکه بیم داشتم مبادا بر شما واجب گردد. از انس بن مالک روایت شده که گفت: سه تن از اصحاب به یکی از خانه های پیامر اکرم(ص) آمدند، و در مورد عبادت و ی سوال کردند. وقتی به آنها پاسخ داده شد، گویی آنرا کم شمردند و لذا گفتند : ما در مقایسه با رسول الله (ص) در چه مرتبه ای قرار داریم در حالیکه او گناهان گذشته و آینده اش بخشیده شده است ؟ یکی از آنها گفت : اما من به شب زنده داری می پر دازم و نمی خوابم، و دیگری گفت : من همیشه روزه خواهم گرفت و هیچ وقت بی روزه نخواهم بود ؛ و دیگری گفت : من از زنان دوری می گزینم و هیچ وقت ازدواج نمی کنم. رسول الله (ص) نزد آنها آمد و فرمودند: شمایید که چنین و چنان گفته اید، سوگند به خدا ! من بیشتر از همه شما از خدا می ترسم و بیشتر از شما خدا را عبادت می کنم ؛ ولی باز بعضی اوقات روزه می گیرم و برخی اوقات نه، هم به شب زنده داری می پردازم و هم می خوابم و ازدواج هم می کنم ؛ هرکس سنت مرا ترک کند از من نیست. این همان اعتدالی است که پیامبر آن را می خواست، و با آن به صورت شگفت آورترین مرد تاریخ درخشید. او با وجود این که از آن بیمناک بود که مبادا مردم از اعتدال و میانه روی منحرف شوند و به زیاده روی پرداخته، خود را به اعمالی مکلف گردانند که توانایی انجام دادن آن را ندارند ؛ با وجود این در عبادت و بندگی عالی ترین الگو بود همان گونه که در مردانگی و جوانمردی و پرداختن به امور دنیوی و اداره آنها این گونه بود زندگی دنیا و زهد حضرت رسول الله(ص) : -------------------------------------------- این مطلب که دنیا، مال و ثروت از دیدگاه رسول الله (ص) دارای چه ارزشی بود ؛ شاید بزرگترین مجموعه کلمات، و قدرت بیان نتواند واقعیت را تعبیر نماید. در مورد زهد و پست شمردن زرق وبرق دنیا، علاقه به جمع آوری مال ؛ مقدم داشتن دیگران و قناعت به حد اقل امکانات دنیا، روایت های نقل شده است که انسان را به حیرت می اندازد. گفتار معروف آنحضرت (ص) که خودش نمونه عملی آن بود و زندگی اش به محور آن می چرخید این بود : بار الها ! زندگی فقط آخرت است و می فرمودند : من به دنیا چه کار دارم،مثال من در دنیا مانند این است که مردی سوار ؛ زیر سایه درختی استراحت کرد، سپس به راهش ادامه داد و آنرا ترک کرد. روزی حضرت فاروق اعظم (رض) دید که حضرت رسول الله (ص) بر بوریایی دراز کشیده و اثر آن بر بدن مبارک دیده می شود. اشک از چشمان حضرت عمر (رض) سرازیر شد. رسول الله (ص) فرمودند: یا عمر ! چرا گریه می کنی ؟ حضرت عمر (رض) گفت : یا رسول الله ! شما برگزیده ترین خلق الله هستید، حالت شما این است ؛ اما کسری و قیصر در رفاه بسر می بردند. چهره مبارک از سخن حضرت عمر (رض) سرخ شد، فرمودند آیا تو در شک هستی ای ابن الخطاب ؟ سپس افزودند : آنها کسانی هستند که سهمیه خوشی های شان در همین دنیا به آنها داده شده است و در آخرت سهمی ندارند. آنحضرت (ص) این طرز زندگی را نه برای خودش می پسندید، بلکه دوست داشت اهل خانواده اش نیز دارای همین روش زندگی باشند. دعا می فرمودند : خداوندا! روزی آل محمد را به قدر کفاف بگردان. ابو هریره میگوید که : قسم به آنکه جان ابو هریره در قبضه اوست که رسول الله (ص) و خانواده اش سه روز پشت سرهم از نان گندم سیر نخورده تا این که دنیا را وداع گفتند. رسول الله (ص) وقتی به حجته الوداع رفتند، مسلمانان تا جاییکه چشم کار می کرد، با ایشان همراه بودند ؛ تمام شبه جزیره تحت فرمان حضرت رسول الله (ص) بودند، با این وصف آن حضرت (ص) بر پالانی کهنه که بر آن چادری به ارزش چهار درهم، گذاشته بود؛ مسافرت نمودند و چنین دعا کردند: بار الها! این صبح را خالی از هر گونه ریا و تظاهر بگردان. حضرت رسول الله (ص) در سخاوت و بخشش از باد درحال وزش بخشنده تربودند و هرگاهی از نزد ایشان هر چیزی خواسته می شد هر گز نه نمی گفتند. قصد رسول الله (ص) از زهد ضایع کردن مال و یا تحریم زینت و متاعی که خداوند حلال کرده، نبوده است. او زهد را در کلامش با این مفهوم دقیق و عالی تعریف کرده است : زهد در دنیا تحریم حلال و یا ضایع کردن مال نیست، بلکه زهد این است که بدانچه در دست قدرت خداوند است اعتماد بیشتری داشته باشی تا آنچه در دست خودت است ؛ واین که اگر به مصیبتی مبتلا گشتی و آن مصیبت طول کشید به ثواب آن بیشتر تمایل داشته باشی. ابن هشام از زید بن اسلم نقل کرده که : وقتی که رسول الله (ص) عتاب بن اسید را به حیث والی مکه تعیین کرد، برای اجرت هر روزه او یک درهم تعیین کرد ؛ و او نیز برخاست و درمیان مردم به خطابه پرداخت و گفت : ای مردم! گرسنه باد شکم آن کس که نتواند به درهمی قناعت کند و زیادت از آن طلبد ! رسول الله(ص) هر روز برای من یک درهم تعیین کرده است و به هیچ کس نیاز ندارم. آیا در میان این خطبه کسی را می بیند جز مردی که به روزی اش خشنود است و با یک درهم گذران خود را تضمین کرده است، و می خواهد به چیزی که بالاتر از این گذران است روی بیاورد ؟ این همان قناعتی است که صحابه از بزرگ ترین معلم بشریت آموختند. رسول الله(ص) یک بار از مسجد بیرون آمد، حضرت ابو بکر و عمر (رض) را دید. از علت بیرون آمدن شان سوال کرد. گفتند : گرسنگی سبب گردید بیرون بیایم، پیامبر فرمود : من نیز تنها از گرسنگی بیرون آمده ام. نزد ابوالهیثم رفتند و او نیز دستور داد نان جوین تهیه کنند، و گوسفندی را سر برید؛ و آب گوارایی را که در مشکی بر درخت خرمایی آویخته بود، آورد. سپس غذا برای آنها آورده شد، غذا خوردند و از آن آب نوشیدند و آنحضرت(ص) فرمودند : در باره نعمت امروز ازما پرسیده خواهد شد. نظافت و بوی خوش و ظاهر آراسته را دوست می داشت و بر آن حریص بود. عطاء بن یسار می گوید : مردی با موی سر و ریشی آشفته و پریشان نزد پیامبر (ص) آمد، پیامبر به او اشاره کرد ؛ گویی می خواست به او بگوید که مو هایش را کوتاه کند.و آن مرد این کار را کرد و بر گشت. پیامبر(ص) فرمود : آیا این بهتر نیست از این که یکی از شما با موهای آشفته که گویی سر شیطان است، نزد ما بیاید ؟ مردی را دید که جامه اش چرکین بر تنش بود، فرمود: آیا این مرد چیزی نمی یابد که با آن جامه اش را شتشو کند ؟ هند دختر عتبه نزد آنحضرت آمد و می خواست با او بیعت کند، فرمود : تا کف دستهایت را که گویی کف درندگان است تغییر ندهی، با تو بعیت نمی کنم. منظور پیامبر(ص) این بود که وی ناخنهایش را کوتاه کند و دستهایش را خینه (حنا) بزند. و می فرمود : خداوند پاک است و پاکی را دوست دارد، پاکیزه است و پاکیزگی را دوست دارد؛ بزرگوار است و بزرگواری را دوست دارد، پس صحن خانه های تانرا پاکیزه نگاه دارید ؛ و با یهود همانندی نکنید. رسول الله (ص) با زهد وقناعت اش، از خود پسندی و اسراف و خوشگذارانی بدش می آمد ؛ و دوست داشت که فرد مسلمان به کفاف خشنود بوده، بخشنده، خوشبو و پاکیزه باشد. اعتدال، ترحم و دلسوزی پیامبر: -------------------------------- خداوند متعال پیامر گرامی اش را از جهت خلقت و اخلاق کاملترین انسان آفریده بود. به راستی که او در طی قرنها از لحاظ فطرت و اعتدال ذوق و احساسات لطیف و میانه روی به اوج کمال رسیده بود. حضرت بی بی عایشه صدیقه (رض) می فرماید :به رسول الله (ص) هرگاه در مورد یکی از دو کار اختیار داده می شد، حتماً اسانترین آنرا اختیار می کرد ؛ بشرطی که گناه نبود، اما اگر آن کار گناه می بود ؛ حضرتش ازآن دوری می گزید. آنحضرت (ص) از ریا و زیاده روی در زهد و محروم ساختن نفس از حقوق مباح آن خیلی اجتناب می کردند. رسول الله (ص) می فرمودند: دین سهل است و کسی با دین از در شدت وارد شود، دین او را مغلوب می سازد، پس شما درست حرکت کنید و نزدیک و با نشاط باشید و از اوقات صبح وشام و قسمتی از تاریکی شب کمک بگیرید. به ادامه می فرمایند : مواظب باشید، مطابق طاقت خود عمل کنید ؛ قسم بخدا، خداوند خسته نمی شود ؛ این شما هستید که خسته می شوید. از رسول الله (ص) سوال شد، کدام ادیان نزد خداوند (ج) محبوب تر است فرمودند: دین ابراهیمی، که همراه با خلوص و سهولت است. ابن مسعود می گوید : رسول الله (ص) فرمودند : شدت کنندگان و مبالغه کنندگان هلاک شدند. آنحضرت (ص) اصحابی را که برای دعوت و تعلیم، می فرستادند؛ به آنها توصیه می فرمودند: آسان بگیرید، سختگیری نکیند، مژده بدهید و بیزاری نکنید. رسول الله (ص) همیشه به اصحاب خویش می فرمودند : خداوند (ج) دوست دارد اثر نعمت اش را بر بنده اش مشاهده فرماید. پیامبر (ص) برای آزادی بندگان و اجر نهادن به آنان سخت می کوشید و به همین منظور دراین راه از هیچ چیز، نه مالی و نه قدرتی و نه دعوتی دریغ نورزید. رحم و نیکی خود را بر آنان فرو می باراند، و بارزترین نمونه اش رفتار وی با بنده اش زید بن حارثه بود که میان انتخاب سرورش پیامبر؛ و پدرش مختار گردید و او هم پیامبر(ص) را که آن هنگام نه تنها مکنت و اقتداری نداشت بلکه در معرض اذیت و استهزای قریش هم بود بر گزید. و او بود که بنده آزاد شده اش زید (رض) به عنوان فرمانده کل مهاجرین و انصار درجنگ با رومیان منصوب نمود که در نبرد موته به شهادت رسید. بعد از فتح مکه وقتی که پیامبر (ص) از نو قصد نبرد با رومیان کرد، جوانی را که فرزند بنده ای بود،یعنی اسامه پسر زید را که بیست ساله بود به عنوان فرمانده لشکر تعیین کرد؛ و بزرگان صحابه و اشراف قریش در موکب او به راه افتادند، و پیامبر هم اندکی آنان را همراهی کرد. یکبار از آنحضرت (ص) خواسته شد که بر دشمنانش لعنت بفرستد، فرمودند: من نه برای فرستادن لعنت بلکه به عنوان رحمت آمده ام. گذشت، احساسات و ظرافت ها: -------------------------------- رسول الله(ص) با وجود مسوولیت های نبوت و دعوت و بار سنگین غم وفکر برای نجات بشریت که کوه های استوار از حمل آن عاجز بودند، در سیره پاک اش عواطف زیبا و احساسات ظریف انسانی در زیبا ترین مظهر اش تجلی یافته بود. آنحضرت(ص) با و جود قاطعیت و نیروی اراده که وصف ممتاز انبیا است، و با آنکه در راه دعوت و اعلا کلمه الله برای هیچ چیزی ارزش و موقعیتی باقی نمی گذارد ؛ اما با وجود آن، اصحاب و یاران با وفایش را هرگز از یاد نمی برد. خصوصاً آنهای که به دعوت اش لبیک گفته در راه الله (ج) جان خود را قربان کرده و از معرکه احد گرفته تا آخرین ایام زندگی رسول الله (ص) به مقام رفیع شهادت رسیده بودند، آنحضرت پیوسته به یاد آنها بود و برای شان دعا می کرد و به دیدن شان تشریف می برد؛ و این محبت به اندازه ای بود که به جایگاه جنگ و کوه احد و شهر مدینه نیز سرایت کرده بود. اصحاب روایت می کنند که آنحضرت (ص) فرمودند : این کوهی است که ما را دوست دارد و ما هم آنرا دوست داریم. حضرت محمد (ص) حادثه دردناک شهادت کاکا و برادر رضایی اش حضرت حمزه(رض) را تحمل کرد، او کسی بود که از رسول الله (ص) در مکه دفاع می کرد ؛ در معرکه احد به شهادت رسید و اعضای بدنش طوری بریده شد که هیچ کسی از دیگر شهدا مانند او مثله نشده بود، رسول الله (ص) همه این وقایع را با صبر پیامبران اولولعزم تحمل نمود، ولی با این وصف وقتی به مدینه بازگشت و به خانه ای یکی از اصحاب رسید که در غزوه احد به شهادت رسیده بود ؛ صدای گریه زنانی که بر بالای شهید شدگان شان گریه می کردند، آنحضرت (ص) را منقلب ساخت و احساسات زیبای بشری را در وجود اش بر انگیخت ؛ در حالیکه اشک از چشمان مبارک سرازیر بود، فرمود : اما حمزه کسی را ندارد که برای وی گریه کند. نا گفته نماند که این عاطفه و احساسات لطیف بشری نتوانست به مسوولیت نبوت، دعوت و حدود الله، غالب آید، چنانکه اصحاب روایت کرده اند : وقتی سعد بن معاذ و اسید بن حضیر (رض) به خانه های خود رسیدند به زنان دستور دادند که بروند و برای کاکای حضرت رسول الله (ص) گریه کنند، زنان رفتند و مشغول گریه شدند اما وقتی رسول الله (ص) صدای گریه آنها را برای حمزه شنید، بیرون آمد و در حالیکه زنان مشغول گریه بودند، فرمود : بر گردید، خداوند برشما ترحم نماید، خود را زحمت دادید. برخورد آنحضرت (ص) با وحشی که قاتل حمزه بود مورد دیگری از تجلی یافتن احساسات بشری و در عین حال، حفظ حدود شرع مقدس است. وقتی مکه فتح گردید، وحشی بسیار پریشان شد ؛ بطوریکه دنیا بر او تنگ و تاریک گشت، تصمیم گرفت به شام و یمن و دیگر مناطق بگریزد به او گفته شد : وای بر تو، چنین مکن ! رسول الله (ص) چنان مهربان است که هر کسی در دین وی داخل شود او را عفو می کند. وحشی فرصت را غنیمت شمرد و به خدمت رسول الله (ص) رسید و اسلام آورد، آنحضرت (ص) اسلام وی را قبول نمود و بدون اینکه تهدیدی منصب رفیع نبوت واقع شود و باعث گردد که آن حضرت اسلام و حشی را رد کند، یا خشمگین شده و به خاطر آن دستور قتل متوجه او کند. از زبان او داستان قتل حمزه را گوش کرد، اما همین که وحشی سخن اش به پایان رسید، احساسات لطیف بشری در وجود اش فوران گرفت ؛ بدون اینکه منافی او را بدهد ؛ صرفاً اینقدر فرمودند : چهره خود را از من بپوشان تا روی تو را نبینم. قبل از اینکه لشکر اسلام به مکه برسد ابو سفیان با سه نفر دیگر برای کسب اطلاع بیرون آمده بود، با مشاهده عظمت وهیبت لشکراسلام دانست که او و قومش توان رویارویی با پیامبر (ص) را ندارد ؛ عباس او را پشت خود بر اشتر پیامبر- که سوار می شد – سوار کرد، و شب هنگام او را به اردوگاه برد؛ می خواست برای او و اهل مکه از پیامبر(ص) امان بگیرد. هر گاه از کنار آتشی از آتشهای مسلمین که برا افروخته بودند می گذشت، می گفتند : این کاکای پیامبر است که اشتر او نشسته است. تا این که از کنار آتش حضرت عمر(رض) گذشت، گفت : این کیست ؟ و وقتی که ابو سفیان را پشت عباس بر اشتر دید، گفت : ابو سفیان دشمن خدا؟ سپاس آن خدایی را که بدون این که عهد و پیمانی در میان ما باشد مرا بر او مسلط ساخت، سپس نزد رسول الله (ص) شتافت که به او بگوید : بگذار تا گردنش را بزنم زیرا بدون اینکه عهد و پیمانی در میان باشد، خداوند ما را بر او توانا ساخته است ؛ اما رسول الله(ص) دستور داد که ابو سفیان شب را نزد عباس بماند. صبح نزد رسول خدا آورده شد و اسلام آورد و رسول خدا او را بخشود، عباس گفت: یا رسول الله (ص) ! ابو سفیان مردی است که فخر و مباهات را دوست می دارد، امتیازی به او بده فرمودند : هرکس به منزل ابوسفیان پناه ببرد در امان است، هرکسی در خانه بماند و در را بر روی خود ببندد در امان است، و هرکسی وارد مسجد شود درامان است. در حالیکه لشکر اسلام به سوی مکه به راه افتاد، ابو سفیان به سرعت به مکه برگشت و گفت: سوگند به خد ا ! هیچ کس توان مقابله با این ها را ندارد. وقتی نزد قریش آمد، تا آن جا که در توان داشت فریاد زد : ای گروه قریش! این محمد است که با سپاهی به سوی شما آمده است که توان مقابله با آن را ندارید ؛ هرکس وارد منزل ابو سفیان شود در امان است ؛ گفتند : خدا مرگت دهد ! منزل تو چه فایده ای برای ما دارد ؟ زوجه اش هند دخترعتبه - که در غزوه احد جگر حضرت حمزه(رض) را کشیده بود برخاست و ریش اش را گرفت و گفت: رو سیاه شود چنین رهبری! ابو سفیان گفت : وای برشما! فریب این زن و سخنانش را نخورید، چرا که لشکری به سوی شما می آید که توان مقابله با آن را ندارید،هر کس وارد مسجد شود در امان است ؛ و هرکس در را بر روی خود ببندد، در امان است. آیا نمونه ای درعفو بزرگوارانه، بزرگ تر از این است ؟ یکی دیگر از مظاهر، احساسات لطیف بشری و عواطف زیبای بشری این است که وقتی آنحضرت (ص) به نشانه و آثار یک قبر رسید، آنجا نشست و رقت بر وی مستولی گشت، سپس گریه کرد و فرمود : این قبر مادرم آمنه است. این واقعه زمانی پیش آمد که از وفات آمنه مدت زیادی گذشته بود. حفاظت دین: --------------- رسول الله (ص) با وجود نرمی و مهربانی، اغماض و چشم پوشی نسبت به اشتباهات ولغزش های مردم، به اندازه که بالاتر از آن در تصور نمی گنجد ؛ در مورد حفاظت اصل دین و روح تعالیم آن حساسیت زایدالوصفی داشت، خصوصاً در باره عقیده، توحید حساسیت خاصی داشتند. از آنچه امت را دچار خرافات،توهمات و تقدیس اشخاص می کرد و به جاهلیت بازگشت می داد به شدت بر حذر می کرد و در این امر هیچ گونه سازشی را روا نمی داشت ؛ و هیچ مصلحت سیاسی وغیره را مد نظر نداشت. روش آنحضرت (ص) دراین زمینه با روش رهبران سیاسی کاملاً متفاوت بود. روشن ترین مثال در این خصوص واقعه کسوف خورشید هنگام وفات فرزند اش ابراهیم بود، هنگامیکه خورشید کسوف کرد مردم گفتند : کسوف خورشید بخاطر فرزند رسول الله (ص) است. برای از بین بردن این پندار خطبه ای ایراد کرد و درضمن آن فرمودند: همانا خورشید و ماه دو نشانی از نشانه های پروردگار هستند، به خاطر مرگ و زندگی هیچ کس کسوف و خسوف نمی کند. وقتی چنین حالتی دیدید مشغول دعا شوید، بزرگی الله (ج) را بیان کنید، نماز بخوانید و صدقه بدهید. چنانچه در چنین موقع غم انگیز، بجای رسول اکرم هر کس دیگری می بود حد اقل در مورد این اظهارات مردم سکوت اختیار می کرد، چنین پنداری را به نفع دعوت و حرکت خود تشخیص می داد ؛ زیرا چنین تحلیلی از مردم باعث گسترش نفوذ او در دلهای مردم نسبت به خود و خانواده اش بود که سبب اعتماد مردم قرار می گرفت و این همان چیزی است که عین خواسته رهبران و سیاستمداران است برای بدست آوردن آن، از حیله ای فرو گزار نیستند. اما این واقعیت برای رسول الله (ص) از غیب مهیا شده بود، ایرادی نداشت اگر سکوت میکرد، اما مع الوصف، آنحضرت(ص) در آن شرایط، چنین سخنی را تحمل نکرد و لحظه ای بر آن سکوت ننمود ؛ بلکه بی درنگ به بر طرف کردن این پندار و توهم که منجر به فساد عقیده می شد، مبادرت ورزید، تا مبادا در آینده مردم حوادث طبیعی و سنن الهی را معلول معایبی از قبیل ولادت،وفات، بیماری و تندرستی که برای افراد بشر پیش می آید، قرار دهند،گر چه چنین افرادی انبیا یا اعضای خانواده شان باشند. به راستی که شرک و تقدیس بزرگان در امت های گذشته از همین روزنه داخل شده است. روی همین اصل بود که حضرت اش طرز تفکر جاهلیت را رد کرد و واقعیت را توضیح داد و برای چنین حالتی نماز مخصوص (نماز کسوف) را مشروع قرار داد تا بوسیله آن ارتباط با الله (ج) و عبادت وی مستحکم شده و آثار وافکار جاهلیت از دل و دماغ ریشه کن گردد. یکی دیگر از مثال های حساسیت به عقیده توحید این است که یکبار شخصی گفت : همان خواهد شد که خداوند بخواهد و شما بخواهید. رسول الله (ص) فوراً گفتار او را رد کرده و فرمودند : آیا مرا شریک الله(ج) قرار دادی ؟! یکبار شنید که شخصی در خطبه اش می گفت: هرکس از الله و رسول اش اطاعت کند بدون شک به خیر و ترقی می رسد و هر آنکس که الله و رسول اش را نا فرمانی کند، بدون شک فریب خورده و به گمراهی رفته. با شنیدن این خطبه فرمودند: چه خطیب بدی هستی. آری در چنین مواقعی تفاوت مو ضع پیامبرانه و آنچه که امتیاز پیامبران است، از موضع رهبران، سیاستمداران و شخصبت های دیگر روشن می گردد. براستی که همه پیامبران الهی از هر گونه خودخواهی، خود بزرگ بینی، بهره گیری از حوادث طبیعی و سو استفاده از سادگی مردم به دور بودند و در هیچ حالی اجازه نمی دادند کسی در مدح و ستایش آنان مبتلای افراط شده و از حد تجاوز نماید. اما رسول الله (ص) در این خصوص نمونه کامل و سرمشق همه است، چنانکه می فرمایند: در مدح من مبالغه نکنید چنانکه نصارا درمدح عیسی بن مریم کردند. چرا که من فقط بنده الله هستم پس بگوید، ارتباط آنحضرت (ص) با مردم: ------------------------------- عبادت وزهد رسول الله (ص) و توجه همه جانبه اش به سوی الله و مشغولیت و مناجات وی با پروردگار خویش، هرگز مانع خوش رویی و خوش رفتاری وی با مردم نمی شد ؛ بلکه با وصف آن از مردم احوال پرسی میکردند، نسبت به آنان به دلجویی رفتار می کرد و حق هر صاحب حق را ادا می نمود و این کاری است که از هر کسی ساخته نیست. در صورتی که می فرمودند : اگر شما میدانستید آنچه را که من می دانم کمتر می خندیدید و بیشتر گریه می کردید. رسول الله (ص) بیش از هرکس سعه صدر داشت، نرم خو و خوش معاشرت بود ؛ با اصحاب مزاح می فرمودند و با آنها گفتگو می کرد، با کودکان شان شوخی می نمودند و آنها را در آغوش خود می نشاندند. دعوت آزاد،برده، کنیز و بی نوا را قبول می فرمودند، در اطراف و نقاط مختلف شهر به عیادت بیماران می رفت ؛ عذر معذرت کننده را می پذیرفت و هیچ گاه دیده نشد که پا های مبارک را درمیان اصحاب اش دراز نماید تا مبادا باعث ناراحتی کسی شود. رسول الله (ص) بسیار با محبت و خیلی مهربان بود، عواطف و احساسات لطیف بشری با زیباترین وجه در وجود آنحضرت (ص) تجلی داشت. رسول الله (ص) هرگاه به خانه فاطمه (رض) تشریف می بردند به دختر فرزانه اش می گفت : ای فاطمه ! دو فرزندم (حسن و حسین) را صدا کن، آنگاه آنها را می بوسید و در آغوش خویش نگهمیداشت. درمیان اسیران بدر، حضرت عباس کاکای حضرت رسول اکرم (ص) نیز وجود داشت، وقتی او را محکم بستند ؛ صدای ناله اش به گوش آنحضرت (ص) رسید خوابش نبرد، وقتی صحابه کرام از جریان آگاهی یافتند عباس را رها نمودند. اما این شفقت و مهربانی هرگز سبب نشد که میان عباس و سایر اسرا تبعیض قایل شود. وقتی انصار فهمیدند که رسول الله (ص) از رها ساختن عباس راضی شده است؛ از آنحضرت (ص) درخواست کردند که فدیه عباس معاف شود، منظور شان این بود که رسول الله (ص) خوشحال تر شود، اما رسول الله(ص) موافقت نکرد. مردی از عرب های صحرا نشین خدمت رسول الله (ص) شرفیاب شده گفت: آیا شما کودکان را می بو سید ؟ ما که آنها را نمی بوسیم، رسو ل الله (ص) فرمودند: من چه میتوانم بکنم وقتی الله (ج) از دل های شما رحمت را بیرون کند. شخصی به حضور آنحضرت (ص) آمد و شکایت کرد که یا رسول الله ! قسم به خدا من به این خاطر از نماز عقب می مانم که فلان پیش نماز ؛ نماز را طول می دهد، وقتی رسول الله (ص) گفته او را شیند، چنان موعظه ای باحالت خشم ایراد فرمود که تا آنزمان کسی چنین حالت پیامبر (ص) را ندیده بود. سپس فرمود : همانا عده ای از شما مردم را متنفر می کنند آینده هرکسی پیش نماز مردم قرار گیرد بر او لازم است که نماز را مختصر ادا کند ؛ چرا که در میان مردم انسانهای ناتوان، سالخورده و صاحب احتیاج وجود دارد. خداوند متعال قلب مبارک پیامبر اش را از حسد و کینه پاک کرده بود، نسبت به هیچ کس در دلش بدی و کینه وجود نداشت، می فرمودند: هیچ کس در باره یاران من چیزی به من نرساند،چرا که من دوست دارم وقتی به سوی شما می آیم، دلم پاک و صاف باشد. آنحضرت (ص) برای مسلمانان همچون پدری مهربان بود، همه مسلمانان نزد وی مانند افراد خانواده اش بودند؛ بر آنها چنان شفقت می ورزیدند که زنان شیرده بر کودکی که تازه از شیر اش جدا کنند، شفقت می ورزیدند. رسول الله (ص) به این کاری نداشت که الله (ج) به آنها چقدر مال و دارای ارزانی فرموده است، اما همیشه در این قسمت مسوولیت های شان را بدوش می گرفت و می فرمودند : هرکسی مالی از خود بجا گذارد،آن مال مربوط وارثان اش است، اما اگر دین (قرض) و مسوولیتی دارد بر عهده ماست.
محمد (ص) درخانه و با خانواده: -------------------------------- رسول الله (ص) درخانه اش فردی مانند سایر بشر بود، عایشه صدیقه (رض) همسر گرامی اش می گوید: خودش لباس های اش را پاک می کرد، گوسفند را می دوشید، کار خودش را انجام می داد ؛ لباس های اش را درصورت ضرورت پینه می زد و کفش اش را ترمیم میکرد، هرگاه وقت نماز فرا می رسید، به نماز تشریف می بردند. پیامبر (ص) به دوست داشتن زیاد فرزندانش معروف بود حتی دخترش فاطمه (رض) وقتی نزد او می رفت، پیامبر بر می خاست و او را می بوسید و وی را در جای خود می نشاند. آنحضرت (ص) در خانه و خانواده اش چنان خندان بود که فکر می شد اصلاً هیچ مشکلی ندارد، درهمه امورخانه اشتراک می کرد، همواره خوشرو و متبسم بود. آنحضرت (ص) خانواده را نخستین مهد پرورش فرزندان می دانست و همیشه توصیه می فرمودند تا در خانه و درمیان خانواده از محبت و خوشرویی استفاده کنید ؛ و علاوه میکرد کسیکه در خانه اش نتواند فضای محبت و اطمینان را مهیا سازد، هیچ گاه نخواهد توانست تا در میان مردم و جامعه خود باعث ایجاد فضای محبت گردد. آنحضرت (ص) هر گز از غذا عیب نمی گرفت، اگر دوست میداشت می خورد،اگر دوست نداشت آن غذا را ترک می کرد. عایشه صدیقه (رض) روایت می کند که رسول الله (ص) فرمودند : بهترین شما کسی است که با خانواده اش خوب و مهربان باشد و من بهترین شما نسبت به خانواده ام هستم. روابط آنحضرت (ص) با نزدیکان در موارد آسایش وزیان: --------------------------------------------------------- شعار همیشگی رسول الله (ص) دراهل بیت و فامیل های نزدیک این بود که از آنها در خطر ها وزیان ها پیشقدمی، ولی در آسایش و مزایا عقب می گذاشت. وقتی در جنگ بدر عتبه بن ربیعه، شبیه بین ربیعه، و ولید بن عتبه از قهرمانان بارز عرب بودند، از میان قریش ومسلمانان مهاجر مبارز طلبیدند، رسول الله (ص) بخوبی می دانست که آنها در میدان جنگ دارای چه موقعیت و خصوصیتی هستند ؛ از این طرف در میان اصحاب قهرمانانی وجود داشت که آمادگی داشتند برای مبارزه برخیزند، اما مع الوصف رسول الله(ص) فقط به نزدیک ترین افراد خود دستور مقابله را داد و فرمود : ای حمزه! ای علی ! ای عبیده!بلند شوید همه اینها نزدیک ترین و محبوبترین افراد به رسول الله (ص) بودند. اما آنحضرت (ص) به خاطر جان آنها دیگران را بر آنها مقدم نشمرد، خواست خداوندی بود که غلبه و پیروزی نصیب آنان گردید و رقبای شان شکست خوردند،حضرت حمزه و حضرت علی سالم برگشتند و حضرت عبیده مجروح گردید. وقتی رسول الله (ص) تصمیم گفت که ربا (سود) را حرام قرار دهد وخون های جاهلیت قدیم را هد ر اعلام نماید از سود عباس و خـون ربیـــعه بن الحـــارث بن عبدالمطلب آغاز کرد. در خطبه حجـة الوداع چنین فرمودند : سود جاهلیت بی اعتبار است، اولین ســـودی که آنرا لغو می کنم ســـود خود ماست. یعنی سود عباس بن عبدالمطلب، خون های جاهلی هدر و بیهوده هستند اولین خونی که از خون های خود هد ر و بی اعتبار اعلام می کنم خون ربیعه بن الحارث است. اما در مورد آسایش و مزایا پیوسته افراد خانواده اش را بر خلاف پادشاهان همیشه دور نگاه میداشت و یا در آخر قرار می داد. حضرت کرم الله وجهه می فرماید : فاطمه (رض) به سبب گرداندن آسیاب دستی در رنج بود، به او خبر رسید که نزد رسول الله (ص) بردگان را آورده اند ؛ او به حضور رسول اکرم (ص) آمد تا خادمی برای کارهای خانه ( آسیاب و غیره) در خواست نماید اما خجالت کشید و موفق نشد که سخن بگوید، بالاخره موضوع را با عایشه (رض) در میان گذاشت ؛ وقتی حضرت رسول الله (ص) تشریف آوردند، عایشه (رض) مشکل حضرت فاطمه (رض) را در میان نهاد. حضرت علی کرم الله وجهه می فرماید: وقتی رسول الله (ص) تشریف آوردند عایشه (رض) مشکل حضرت بی بی فاطمه زهرا (رض) را با آنحضرت در میان گذاشت، حضرت علی (رض) می فرماید وقتی آنحضرت (ص) خبر شد نزد ما تشریف آوردند، ما رختخواب مان را هموار کرده بودیم و می خواستیم استراحت کنیم ؛ با تشریف آوری رسول الله (ص) خواستیم بلند شویم، فرمودند: از جای تان تکان نخورید و فرمودند : آیا دوست دارید من شما را به چیزی بهتر از آنچه خواسته بودید، راهنمایی کنم ؟ و آن این که وقت داخل رختخواب رفتید 33 بار" سبحان الله"، 33 بار" الحمدلله" و 34 "بار الله اکبر " بگوید، این عمل برای شما خیلی بهتر است از آنچه خواسته بودید. در یک روایت دیگر آمده است که آنحضرت (ص) فرمودند: سوگند بخدا، من چگونه به شما بدهم و اهل صفه را بگزارم ؛ در حالیکه شکم های ایشان از گرسنگی جمع شده است و من چیزی ندارم تا به آنها خرچ کنم، البته این بردگان را می فروشم و پول آنها را بر اهل صفه انفاق می کنم. بزرگواری وبرد باری: ----------------------- رسول گرامی (ص) امام بشریت ومعلم آن در حسن اخلاق، بزرگواری و فروتنی بود، چنانکه خدواند (ج) در قرآن عظیم الشأن می فرمایند: ( ترجمه- ما ترا به بهترین حسن "اخلاق" برگزیدیم) براستی که تو بهترین اخلاق هستی. آنحضرت (ص) نیز می فرمودند: پرودگارم به من ادب آموخت و مرا نیکو تأدیب نمود. الله (ج) تمام خوبی ها را در وجود مبارک آنحضرت (ص) جمع کرده بود و چنانکه رسول مقبول (ص) می فرماید : بدون تردید الله تعالی مرا به منظور تکمیل خوبی های اخلاق و اتمام زیبایی های کردار مبعوث نموده است. از بی بی عایشه صدیقه (رض) در مورد اخلاق رسول الله (ص) پرسیده شد، عایشه (رض) فرمود : اخلاق رسول الله (ص) قرآن بود. گذشت، برد باری، سعه صدر و نیروی تحمل به اندازه ای رسیده بود که تیز هوشی هوشمندان و تخیل شعرا به آنجا راه ندارد. اگر صفات والای حضرت رسول الله (ص) از طریق موثق و تردید ناپذیر روایت نمی شد شاید مورد باور اذهان مردم قرار نمی گرفت، اما خوشبختانه همه آن از طریق موثق و به نقل از راویان عادل ثابت شده و به درجه شهرت و تواتر رسیده است و ثبوتش از روایات تاریخی به مراتب معتبر تر و روشن تر می باشد. یکی از موارد بزرگواری و بخشندگی آنحضرت (ص) عفو و گذشت از سرسخت ترین دشمن اش، عبدالله بن ابی که رئیس منافقان بود؛ وقتی به رسول الله (ص) خبردادند کـه بن ابی وفات یافته در مراسم جنازه اش اشتراک کرد و زمانی که جسد او را در قبر گذاشتند، حضرت رسول الله (ص) فرمود او را بیرون بیاورید، آنگاه او را بر زانو های خود نهاد و از آب دهان مبارک اش بر دهان او انداخت و پیراهن خود را بر او پوشاند. آری این است برد باری و بزرگواری. زید بن سعنه، قبل از این که مشرف به اسلام شود نزد رسول الله (ص) آمد و دین(قرض) خود را که بر حضرت محمد (ص) بود طلب کرد، لباس رسول الله (ص) را محکم گرفته بود و اظهار خشونت می نمود. سپس گفت : شما فرزندان عبدالمطلب، بسیار قرض دوست هستید ! حضرت عمر (رض) او را صدا زد و بر وی خشم گرفت، اما رسول الله (ص) تبسم کرد و آنگاه رو به حضرت عمر (رض) کرده فرمود: ای عمر ابن الخطاب ! من و ایشان به چیز دیگری غیر از این برخورد شما احتیاج داشتیم ؛ بر شما لازم بود که مرا به حسن پرداخت و او را به حسن طلب تاکید می نمودید، سپس فرمود : که از موعد این شخص فقط سه روز باقیمانده است و آنگهی به حضرت عمر (رض) دستور داد که طلب او را بپردازد و بیست پیمانه اضافه بخاطری اینکه حضرت عمر(ض) او را ترسانده است، به او بدهد. همین واقعه سبب شد که زید بن سعنه اسلام بیاورد. اصحاب کرام روایت میکنند که در معرکه "نجد" همراه رسول الله (ص) بودیم، دریک وادی پر درخت فرود آمدیم،حضرت رسول اکرم (ص) به قصد استراحت زیر یک درخت رفت و شمشیر اش را بر درخت آویخت و خود مشغول استراحت شدند؛ در همین زمان ناگهان رسول الله (ص) ما را صدا زدند، ما حاضر شدیم ؛ دیدیم که مرد صحرا نشین رو بروی آنحضرت (ص) نشسته است، حضرت رسول الله (ص) فرمودند : من خواب بودم که این مرد آمد و شمشیر مرا از پوش بیرون کرده، بالا گرفت، وقتی بیدار شدم دیدم او بالای سرم شمشیر کشیده و ایستاده است و به من گفت : چه کسی تو را از دست من نجات میدهد ؛ گفتم الله (ج) آنگاه او شمشیر را در پوش گذاشت و نشست، و اینک نشسته است، اصحاب می فرمایند : آنگاه رسول الله (ص) آن مرد را مجازات نکرده و دستور دادند که او را رها کند که برود. حلم و برد باری آنحضرت(ص) به قدری بود که حلم و برد باری تمام اصحاب کرام به اندازه آن نمی رسید، حال آنکه همـــگی آنان صاحبان حلــم و متـــانت بودند. حضرت ابوهریره(رض) میگوید : یکبار مردی از اعرابی (صحرانشین) در مسجد ادرار نمود، مردم برخاستند تا او را بزنند ؛ اما رسول الله (ص) فرمود : او را بگذارید و بر جای ادراش سطلی از آب بریزید – سپس فرمودند : همانا شما برای آسانگیری مبعوث شده اید نه برای سخت گیری، او را بفهمانید چه اینها از آداب زندگی بی اطلاع اند. رسول الله (ص) بسیار مهربان بود، اگر حاجتمندی نزد وی می آمد، یا بر او وعده می داد، یا این که همان وقت اگر چیزی موجود بود به وی اعطا می فرمودند. حضرت انس (رض) می گوید: باری تکبیر نماز گفته شده بود که مردی اعرابی نزد رسول الله (ص) آمد و لباس اش را گرفت و گفت: احتیاج مختصری دارم می ترسم آنرا فراموش بکنم، آنحضرت (ص) همراه او بلند شد تا اینکه از حاجت آن مرد فراغت یافت و سپس به نماز مشغول شد. تحمل، سعه صدر و شکیبایی اش به قدری بود که خدمت گزار او انس بن مالک (رض) میگوید : من ده سال مرتب برای رسول الله (ص) خدمت نمودم، اما در تمام این مدت؛ آنحضرت (ص) به من " ا ُف" نگفت و گاهی نفرمود چرا چنین کردی ؟ یا چرا چنان نکردی. تواضع وفروتنی : ------------------ تواضع و فروتنی حضرت محمد (ص) به حد نهایت رسیده بود. آنحضرت (ص) تبعیض را در حق خود نمی پسندید و دوست نداشت کسی به خاطر او به پا بایستد، یا کسانی در مدح و ستایش وی از حد بگذرد و او را از مرتبه عبودیت و اسالت برتر پندارد،چنانکه امت های گذشته در حق پیامبران خود مرتکب شدند. حضرت انس (رض) می گوید : هیچ کس از رسول الله (ص) برای ما محبو بت تر نبود اما وقتی جناب ایشان به نزد ما تشریف می آوردند، بلند نمی شدیم، به دلیل این که می دانستیم او ناراحت می شود. یکبار به حضرت رسول الله (ص) گفته شد : ای بهترین خلق ! فرمودند : این همانا حضرت ابراهیم (ع) است. رسول اکرم (ص) نشستن و صحبت کردن با بردگان و بیوگان را برای خود عیب نمی دانست، وتا لحضه ای مکث می نمود تا از کار آنها فراغت و مشکل شان حل می شد. وقتی عدی بن حاتم طایی به مدینه آمد. حضرت رسول الله(ص) او را به منزل خود دعوت کرد. کنیز یک دوشک آورد تا حضرت محمد (ص) بر روی آن بنشیند اما آنحضرت (ص) آنرا میان خود و عدی قرار داد و خودش بر روی زمین نشست، عدی می گوید " فهمیدم که او یک پادشاه نیست بلکه پیامبر برحق است. " پیامبر بزرگ الهی همیشه از احوال مریضان می پرسید در نماز جنازه حضور می یافت، دعوت غلام و کنیز را قبول می کرد. حضرت محمد (ص) همیشه که در مسافرتها بدنبال کاروان حرکت می کرد و ناتوان ها را از خود پیش می کرد تا در راه عقب نمانند و برای شان دعا خیر می کردند. هرگاه حضرت شان بخاطر طعامی دعوت می شدند ولو که آن طعام نان جو ویا خوراک خوش مزه نمی بود آنرا می پذیرفت و بسیار می کوشید که در جریان طعام خوردن بدون اینکه میزبان بداند که این غذا مورد نظر پیامبر خدا نیست، طوری صرف می کرد که اصلاً احساس نمی شد که مورد پسند شان نیست. همیشه به اصحاب می فرمودند ! من بنده ای بیش نیستم، مانند بندگان می خورم و مانند بندگان می نشینم. یکی از کارهای روزانه آنحضرت (ص) این بود که در تمام امور منزل با ازواج مطهرات خویش همکاری می کرد و خانه جاروب می زد، آرد را خمیر می کرد و وسایل خود را از بازار خودش خریداری وانتقال میداد.
حیـــا و شجــــــاعت: --------------------- رسول الله (ص) جامع حیا و شجاعت بود. در صورتیکه بسیاری معتقد اند این دو وصف ضد یکدیگر اند. درمورد حیا آنحضرت (ص)، ابو سعید خدری (رض) می گوید : حضرت محمد (ص) از دختر دوشیزه و پرده نشین با حیا تر بود، و چیزی که نمی پسند ید ؛ ما آثار ناپسندی را درچهره مبارک اش مشاهده می کردیم. به دلیل حیا بود که دوست نداشت مستقیماً در مورد آنچه نمی پسندید کسی را تذکر دهد، بلکه این کار را به عهده دیگران می گذاشت. روزی یک شخص نزد رسول الله (ص) آمد که از رنگ زرد استفاده کرده بود، اما حضرت رسول اکرم (ص) چون دوست نداشت مستقیماً کسی را تذکر بدهد، درنگ فرمودند. وقتی آن شخص از محضر اش برخاست، به حضار گفت : خوب بود اگر به او می گفتید که این رنگ را ترک کند. حضرت بی بی عایشه (رض) می گوید: هر گاه رسول الله (ص) در باره عیب و بدی کسی مطلع می شد، هنگام تذکر دادن نمی فرمود : فلانی را چه شده است ؟ بلکه صیغه جمع را بکار می برد و می فرمود: چه شده آنهای را که چنین می کنند یا چنین می گویند،بدین طریق بدون گرفتن نام شخص نهی از منکر می کرد. اما در مورد شجاعت آنحضرت (ص) گواهی حضرت علی کرم الله وجهه کافیست.او می فرماید : وقتی جنگ شدت می گرفت و آتش آن داغ می گشت ما به رسول الله (ص) پناه می گرفتیم، هیچ کس از او به دشمن نزدیک تر نبود. من روز غزوه بدر مشاهده کردم که ما به آنحضرت (ص) پناه می گرفتیم و از او هر کس به دشمن نزدیک تر بود. یک شب اهل مدینه احساس وحشت نمودند همگی با صدای که شنیده می شد، از جا حرکت کرده بودند، رسول اکرم (ص) از همه آنها پیش تر بود و می فرمودند نهراسید ! در حالیکه بر اسپ بی زین "طلعه " سوار و شمشیر بر گردنش حمایل بود و چنان سریع حرکت می کرد همچون حرکت آب دریا. در غزوه احد و روز حنین،شجاعت رسول اکرم (ص) کاملاً روشن شد، هنگامیکه دلیر مردان ؛میدان جنگ را خالی گذاشتند، آنحضرت (ص) با قاطرش پا بر جا بود، گویی هیچ چیزی نشده است و در همان حال فرمود: من پیامبر الله هستم، این حرف دروغ نیست. من فرزند عبدالمطب هستم. مهربانی بی حد و گسترده : -------------------------- رسول اکرم (ص) با وجود دلیری وشجاعت بی مثالش، فوق العاد مهربان بود. اشکش زود جاری می شد ؛ دلش برای ضعفا می سوخت و بر حیوانات و چهارپایان ترحم می نمود و دیگران را نیز نسبت به آنها توصیه به مهربانی می کرد. روزی حضرت پیامبر (ص) از بازار می گذشت قصابی را دید که گوسفندی را به زمین خوابانده و کارد اش را تیز می کند، رسول الله (ص) به او فرمود : آیا می خواهی دو بار او را بکشی، چرا قبل از این که آنرا به زمین بخوابانی،کارد خود را تیز نکردی. ابوهریره (رض) از رسول الله (ص) روایت می کند که آن حضرت (ص) فرمود : مردی داشت بر راهی می رفت، تشنگی اش شدت گرفت، چاهی دید، در آن فرود آمد آب نوشید و خارج شد ؛ دید سگی ازشدت تشنگی زبانش را بیرون کشیده و خاک های مرطوب را می لیسد، مرد با خودش گفت : مثل این که این سگ مثل من شدیداً تشنه است، آنگاه در چاه فرود آمد و موزه خود را پر از آب کرد و به دهانش گرفت ؛ بیرون آورد و سگ را آب داد، پروردگار متعال این خدمت آن مرد را قبول کرد و آن مرد را مورد آمرزش خویش قرار داد. صحابه کرام پرسیدند : یا رسول الله ! آیا از خدمت این حیوانات به ما اجر می رسد ؟ رسول الله (ص) فرمودند: خدمت هر موجود زنده ای ثواب است. پیامبر (ص) همیشه در خطبه های نماز به مردم توصیه می فرمودند که : با غلامان و کنیزان و فقیران به نیکی رفتار نمایید و می فرمود : از آنچه می خورید، آنها را بخورانید، واز آنچه می پوشید آنها را بپوشانید و خلق خدا را شکنجه نکنید. می فرمودند: برادران تان خدمتگزاران شما می باشند. خداوند آنها را زیر دست شما قرار داده هر کسی برادرش زیر دست اش باشد بروی لازم است که او را از آنچه می پوشد، بپوشانید ؛ آنها را مکلف به کاری که توان آنرا ندارند نکیند ؛ اگر آنها را به کاری که بیش از توان آنرا ندارند مکلف کردید، آنگاه کمک شان کنید. روزی پیامبر(ص) درمیان اصحاب خویش نشسته بود که مرد صحرانشین وارد شد و بعد از ادای سلام گفت : یا رسول الله ! هر روز چند به خاطر رفتار اشتباه آمیز با خدمتگذارانم از خداوند طلب مغفرت نمایم ؟ آنحضرت (ص) فرمودند : هفتاد مرتبه. پیامبر (ص) در جای دیگر فرمودند: مزد کارگر را به او بدهید قبل از اینکه عرق پیشانی اش خشک شود. سرمشق همگان: ---------------- حیات و زندگی رسول اکرم (ص) اعمال گوناگونی را در بر دارد، بطوریکه بهترین نمونه و عالی ترین روش برای زندگی انسانها درهر مرحله ای است، زیرا جامع و در برگیرنده اخلاق عالیه، عادات حسنه، احساسات و عواطف پاکیزه و انگیزه های مهم و استوار می باشد. سخنی چنـــد با با خــوا نند گان این رســـاله --------------------------------------------------------- بـرادر و خـواهرمـــن ! اگر شما توانگر و ثروت مند هستید به رسول اکرم (ص) اقتدا کنید، آن هنگام که وی با کالای تجارت در میان حجاز و شام حرکت می کرد و آن هنگام که صاحب خزانه های بحرین گردید. اگر شما محتاج و مفلس هستید،برایتان زندگی وی بهترین سرمشق است آنگاه که در خانه ابو طالب محصور بود و آنگاه که از وطن خود به مدینه هجرت کرد و هیچ چیز با خود به همراه نداشت. اگر پادشاه و فرمانروا هستید به سنن و اعمال حضرت رسول الله (ص) اقتدا کنید آن هنگام که او فرمانراوی سرزمین عرب گردید و حکام غرب و فرزانگان آن دیار به اطاعتش گردن نهادند. اگر شما رعیت و ناتوان هستید بازهم زندگانی و اعمال آن حضرت (ص) بهترین سرمشق تان است. آن هنگام که او در قلمرو نظام مشرکانه در مکه بسر می برد و اگر شما فاتح و پیروز شده اید، به زندگی او بنگرید آنوقت که بر دشمنان در "بدر" و "حنین" و "مکه" فتح و پیروزی یافت و اگر شما شکست خورده اید، از او درس بگیرید، که در روز احد میان اصحاب شهید و یاران مجروح خود قرار داشت. اگر شما معلم و آموزگار هستید به معلم بزرگ بشریت بنگیرید، آن هنگام که در شبسـتان " مسجد نبوی" مشغول تعلیم اصحاب اش بود و اگر شما شاگرد و دانشجو هستید، نشستن مودبانه او را در حضور روح الامین ( جبریل) تصور فرماید. اگر شما سخنران ناصح و مرشد دلسوزی هستید، به سوی او گوش فرادهید، آن هنگام که بر منبر چوبین مسجد نبوی نشسته مردم را موعظه می کند و اگر می خواهید صدای حق را بلند کنید و امر به معروف نماید، اما هیچ همکار و مدد گاری ندارید، پس به وی بنگرید که درمکه ناتوان و ضعیف است، و همکار ومدد گاری نداشت که او را کمک نماید؛ اما با وجود آن به سوی حق آشکارا را فرا میخواند. اگر دشمن خود را شکست داده اید و مغلوب نموده اید، و حق غلبه یافته است و باطل سرنگون و زبون گشته است ؛ و شما به هدف تان رسیده اید، در چنین موقعیتی نمونه تان محمد رسول الله(ص) است، آن هنگام که وارد مکه شد و آنرا فتح نمود. اگرمیخواهید کارهایت را ترتیب و به دارایی ات رسیدگی نمایی، به رسول معظم بنگر، آن زمان که صاحب اراضی بنی نضیر، خیبر و فدک شد ؛ ببین که چگونه تدبیر نمود و مسولیت آنرا به افراد شایسته و کاردان تفویض کرد. اگر یتیم هستی، به جگر گوشه آمنه و عبدالله بنگر، که هر دو از دنیا رحلت کرده اند و فرزند شان خردسال و یتیم است. اگر کم سن و سال هستی، آن کودک با عظمت را نگاه کن، آن هنگام که مادر مهربان اش حلیمه سعدیه او را پرورش می دهد. اگر جوان و تنومند هستی زندگانی شبان مکه را به دقت بخوان و درس بگیر. اگر بازرگان و حامل کالای تجارت هستی، طرزعمل سردار آن کاروان را ملاحظه کن که رهسپار بصره شده است. اگر قاضی و داور هستی، به آن داور بنگر که صبح هنگام که راهی کعبه شد تا حجرالاسود را سر جایش قرار دهد، در حالیکه سرداران مکه عزم جنگ و اختلاف نموده اند. باز مجدداً نگاهت را بسوی او بینداز و ببین که چگونه در صحن مسجد مدینه میان مردم به عدل و داد قضاوت می نماید. فقیر و محتاج و ثروت مند، نزد وی برابر اند. اگر شوهر هستی سیره پاک و زندگی با عفاف شوهر خدیجه و عایشه را مطالعه کن. اگر پدر فرزند هستی، ببین که پدر فاطمه زهرا و پدر بزرگ حسن و حسین چگونه با آنها رفتار می نماید. به هرحال هرکسی باشی و دارای هر موقعیتی هستی و در هر حال که شب و روز را سپری میکنی. بدان که : زند گی حضرت محمد (ص) بهترین راهنما و سرمشق زندگی ات است، که تاریکی های زندگی را با نور فروزان خود روشن میکند و کــدورت هـــای حیـــات را برطرف می سازد. نابسامانهایت را سامان می بخشد و انحرافات را اصـــلاح و کجــــی ها را راست می نماید. آری ! زندگانی محمد(ص) چراغ فروزانی برای جویندگان نور و روش موفقیت آمیزی برای طالبــان هدایت و راهنمایی هایش پناهـــگاه هر جوینده رشـد و سعــادت است. با الها ! تــو ما را در راه پیامبر عظیم الشا ن جناب حضرت محمد (ص) این اسوه حسنه برای تمام بشریت ، هدایت فر موده واستوار نگهـــد ار . آمین یا رب العالمین .ََ |