Sargand magazine

www-qais.blogsky.com

Sargand magazine

www-qais.blogsky.com

 

خلص سوانح وزیران پیشنهادی حکومت وحدت ملی افغانستان 

پس از حدود سه ماه و نیم انتظار، فهرست اعضای جدید کابینه دولت وحدت ملی افغانستان برای گرفتن رای اعتماد از مجلس نمایندگان اعلام شد. در این فهرست شماری از چهره‌های شناخته شده در کنار شماری از افرادی که تا کنون کمتر شناخته شده بودند، دیده می‌شود. در مورد تعدادی از وزیرانی که به مجلس معرفی شده‌اند، اطلاعات بسیار کمی در اختیار رسانه‌ها قرار گرفته است. در زیر زندگی‌نامه مختصر اعضای جدید کابینه افغانستان را می‌خوانید. این متن تکمیل خواهد شد.

جنرال شیر محمد کریمی، نامزد وزارت دفاع

جنرال شیر محمد کریمی ۶۹ ساله،  قوم پشتون و متولد ولایت خوست او در حال حاضر (لوی درستیز)رئیس ستاد ارتش ملی افغانستان است. در پوهنتون نظامی کابل درس خوانده و از سال ۱۳۴۲ تاکنون در پست‌های مختلفی وزارت دفاع افغانستان کار کرده است.

او تحصیلات خود را در پوهنتون نظامی سلطنتی سنت هرست بریتانیا به پایان رسانده و در آمریکا نیز دوره آموزش نظامی را سپری کرده است.

نورالحق علومی، نامزد وزارت امور داخله

نورالحق علومی، ۶۸ ساله از ولایت قندهار  

آقای علومی یکی از اعضا برجسته قبلی حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده بعدا بامجاهدین بخصوص احمدشاه مسعود  فر مانده جهادی ارتباط تامین نمود بلاخره در سرنگونی حکومت داکترنجیب الله ریس جمهوری قبلی افغانستان به نفع دولت مجاهدین نقش باسزای را بازی کرد در آن زمان به عنوان والی ولایت قندهار نیز کار کرده است

آقای علومی حزب متحد ملی افغانستان را در سال ۲۰۰۳ تاسیس و در سال ۲۰۰۵ نیز به نمایندگی از مردم ولایت قندهار به ولسی جرگه افغانستان راه یافت.

او دوره پوهنتون را در کابل به پایان رسانده و تحصیلات نظامی خود را در روسیه وامریکا فرا گرفته است 

صلاح الدین ربانی، نامزد وزارت امور خارجه

صلاح الدین ربانی ۴۳ ساله از ولایت بدخشان است.

او از قوم تاجیک است، مکتب/ مدرسه را در پاکستان خوانده و مدرک کارشناسی (لیسانس) خود را در رشته مدیریت و بازاریابی از پوهنتون ملک فهد عربستان سعودی گرفته است.

آقای ربانی تا سال ۱۳۷۸ در عربستان سعودی و امارات متحده عربی در شرکت‌های خصوصی کار کرده، اما پس از آن تحصیلاتش را در رشته مدیریت بازرگانی در پوهنتون کینگستون انگلستان تا درجه کارشناسی ارشد (ماستری) ادامه داده است.

او همچنین یک گواهینامه کارشناسی ارشد دیگر از پوهنتون کلمبیای نیویورک در رشته روابط بین‌الملل به دست آورده است.

صلاح الدین ربانی بعداز ترور پدرش برهان الدین ربانی، بصفت ریس حزب جمعیت اسلامی و رئیس شورای عالی صلح برگذیده شد. او قبل از این کارهای دیپلماتیک به عنوان مستشار سیاسی نمایندگی دایمی افغانستان در سازمان ملل و مهم‌ترین سمت دولتی او سفارت افغانستان در ترکیه بوده است.

رحمت الله نبیل، نامزد ریاست امنیت ملی

رحمت الله نبیل ۴۶ سال دارد و متولد ولایت میدان وردک از قوم پشتون است.

آقای نبیل مکتب را در کابل به اتمام رسانده و در رشته مهندسی لیسانس خود را گرفته است.

او در نهادهای غیر دولتی و از جمله کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان کار کرده است.

آقای نبیل در گذشته هم به عنوان رئیس امنیت ملی افغانستان کار کرده و پیش از آن معاون مشاور شورای امنیت ملی و رئیس نیروهای ویژه محافظت از رئیس جمهور افغانستان کار کرده است.

فیض الله ذکی، نامزد وزارت ترانسپورت

فیض الله ذکی ۵۶ ساله، از قوم ازبک از ولایت جوزجان است.

آقای ذکی لیسانس خود را در رشته زمین شناسی از دانشگاه کابل گرفته است و بعد وارد سیاست شده و از اعضای رهبری حزب جنبش ملی اسلامی افغانستان به رهبری چنرال دوستم است.

او در سال ۲۰۰۵ به عنوان نماینده مردم جوزجان به مجلس نمایندگان افغانستان راه یافت.

آقای ذکی مدتی به عنوان سخنگوی جبهه متحد ملی که مرکب از حدود ۲۰ حزب سیاسی مخالف دولت حامدکرزی بود کار کرد و اکنون نیز رئیس دفتر عبدالرشید دوستم، معاون اول رئیس جمهور افغانستان است.

غلام جیلانی پوپل، نامزد وزارت مالیه

غلام جیلانی پوپل ۵۹ سال دارد و متولد کابل است. او مکتب را در کابل به پایان رسانده و لیسانس حقوق از دانشگاه کابل دارد.

علاوه بر آن آقای پوپل دوره‌های آموزشی در زمینه مدیریت و توسعه را در اروپا و آمریکا گذرانده است.

آقای پوپل قبل از این به عنوان معاون وزارت مالیه/ دارایی و رئیس اداره ارگان‌های محل کار کرده و به عنوان مشاور حکومت‌داری رئیس جمهور کرزی نیز بوده است.

او فعالیت سیاسی داشته و معاون حزب افغان ملت است.

سعادت منصور نادری، نامزد وزارت کار، امور اجتماعی و شهدا و معلولین

سادات منصور نادری، در سال ۱۹۹۹ لیسانس خود را در رشته اقتصاد از یکی از دانشگاه‌های لندن گرفته است. بعد از آن در شرکت‌های مختلفی کار کرده و خود نیز بازرگان است.

آقای نادری فرزند سید منصور نادری از بزرگان فرقه اسماعیلی در افغانستان است و از رهبران حزب پیوند ملی افغانستان به حساب می‌آید.

قبل از این به عنوان مشاور بانک ملی افغانستان کار کرده و علاوه بر آن صاحب یکی از شرکت‌های بزرگ بیمه در افغانستان است.

سردار محمد رحیمی، نامزد وزارت تجارت

سردار محمد رحیمی، متولد شهر ترینکوت، مرکز ولایت ارزگان در جنوب افغانستان است. ۳۷ سال سن دارد و جوان‌ترین وزیر پیشنهادی از سوی دولت وحدت ملی است.

دکترای خود را در رشته ژئوپولیتیک از دانشگاه تهران گرفته است.

او در حال حاضر استاد دانشگاه در کابل است و قبل از این به عنوان مشاور وزیر شهرسازی افغانستان کار کرده است.

آقای رحیمی به عنوان عضو مذاکره کننده گروه صلح با طالبان در شهر دبی بوده است و عضویت حزب وحدت مردم افغانستان به رهبری محمد محقق را دارد.

برنا کریمی، نامزد وزارت مخابرات

برنا کریمی، ۴۱ ساله و متولد کابل است.

مدرسه را در کابل به پایان رسانده و یک سال هم در رشته پزشکی در دانشگاه کابل درس خوانده است.

آقای کریمی از دانشگاه فینیکس در آمریکا لیسانس بازاریابی تجاری و فوق لیسانس مدیریت گرفته است.

پیش از این به عنوان معاون ریاست دفتر ریاست جمهوری و معاون سیاست‌گذاری اداره ارگان‌های محلی کار کرده است.

در سال ۲۰۱۱ به عنوان سفیر افغانستان در کانادا معرفی شد اما بعد از دو سال کار از این پست استعفا کرد.

محمود صیقل، نامزد وزارت انرژی و آب

محمود صیقل، ۵۳ سال دارد و متولد ولایت کابل است. او در لیسه استقلال کابل درس خوانده است. صیقل مدرک دانشگاهی خود را از دانشگاه سیدنی و کانبرا گرفته و فوق لیسانس خود را نیز در رشته توسعه بین الملل از دانشگاه دیکین (Deakin) گرفته است. آقای صیقل در سال ۲۰۰۵ به عنوان معاون وزیر امورخارجه افغانستان کار کرده است. علاوه بر آن سفیر افغانستان در کشورهای استرالیا و نیوزلند هم بوده است.

نجیبه ایوبی، نامزد وزارت زنان

نجیبه ایوبی ۴۶ ساله و متولد ولایت پروان است. او در رشته زبان و ادبیات فارسی از انستیتوی پیداگوژی (تعلیم و تربیت) پروان مدرک لیسانس گرفته است.

خانم ایوبی فعلا رئیس گروه رسانه‌ای موسوم به کلید گروپ است که برنامه‌های رادیویی دارد و یک مجله به نام کلید هم منتشر می‌کند.

احمد سیر مهجور، نامزد وزارت عدلیه

احمد سیر مهجور ۴۹ ساله، متولد بغلان و از قوم تاجیک است. او پس از پایان مدرسه به پاکستان رفت و آنجا در رشته الهیات و علوم سیاسی تحصیلاتش را ادامه داد. آقای مهجور در رشته فلسفه سیاسی از پوهنتون نانتیری پاریس، در رشته جامعه شناسی از پوهنتون سوربورن و در رشته توسعه محلی از پوهنتون روین سه فوق لیسانس دارد و در همین پوهنتون در رشته جامعه شناسی سیاسی، دکترای خود را گرفته است. او روی طرح انتقال افغانستان از جامعه سنتی به جامعه مدرن در سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۵ کار کرده است.

مقالات و چند کتاب از او در زمینه‌های مطالعات جامعه شناسی و نظام قضایی، به چند زبان منتشر شده است. او عضو چند نهاد جامعه شناسی فرانسه و استاد دانشگاه در فرانسه است.

زلمی یونسی، نامزد وزارت معارف

زلمی یونسی متولد ولایت بلخ و ۵۷ ساله است. او از قوم تاجیک است و از اعضای ارشد حزب جمعیت اسلامی و مشاور عطا محمد نور، سرپرست فعلی ولایت بلخ بوده است.

آقای یونسی از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل، لیسانس گرفته است. آقای یونسی پیش از این به عنوان دادستان در کابل و بلخ کار کرده است.

سردارمحمد رحمان اوغلی، نامزد وزارت اقتصاد

سردار محمد رحمان اوغلی ۵۰ ساله، متولد ولایت فاریاب در شمال افغانستان و از قوم ازبک است.

او در رشته فنی رادیو تلویزیون فوق لیسانس دارد.

آقای اوغلی به عنوان مدیر بررسی پروژه‌های رادیو تلویزیون ملی افغانستان، استاد دانشگاه بلخ، مشاور ریاست مدارس افغان ترک، رئیس تجارت مرزی بلخ، عضو هیات تحریر و مدیر مسئول شماری از نشریه‌ها کار کرده است.

او در دوره پیشین مجلس نمایندگان افغانستان به عنوان نماینده مردم فاریاب به مجلس راه یافته بود.

آی سلطان خیری، نامزد وزارت اطلاعات و فرهنگ

آی سلطان خیری ۵۰ ساله است و در ولایت فاریاب به دنیا آمده است. خانم خیری ازبک است در رشته زبان و ادبیات ترکی دکترا دارد. خانم خیری پیش از این به عنوان استاد ادبیات در دانشگاه کابل و رئیس کار و امور اجتماعی در ولایت بلخ ایفای وظیفه کرده است.

فیض محمد عثمانی، نامزد وزارت حج و اوقاف

فیض محمد عثمانی ۴۲ ساله است. او در ولایت قندوز به دنیا آمده و از قوم ترکمن است. آقای عثمانی لیسانس علوم سیاسی دارد و پیش از این استاد پوهنتون بوده است. او همچنین مدتی به عنوان گرداننده برنامه‌های دینی تلویزیون خصوصی طلوع کار کرده است.

فیروزالدین فیروز، نامزد وزارت صحت عامه

فیروزالدین فیروز ۴۶ ساله و از قوم تاجیک است. او در ولایت پنجشیر به دنیا آمده و فوق لیسانس خود را در رشته مدیریت و رهبری از انگلستان گرفته است. آقای فیروز معاونت وزارت صحت را در کارنامه کاری خود دارد و مدتی نیز به عنوان مشاور بانک جهانی در وزارت صحبت عراق کار کرده است.

نصیر درانی، نامزد وزارت انکشاف دهات

نصیر درانی متولد ولایت لوگر است و ۶۲ سال سن دارد. او از قوم پشتون است. آقای درانی در رشته توسعه شهری فوق لیسانس دارد و در حال حاضر معاون وزارت معادن افغانستان است.

عباس بصیر، نامزد وزارت فوائد عامه

عباس بصیر ۴۶ ساله است و در ولایت غزنی به دنیا آمده است. آقای بصیر از قوم هزاره است. دکترای خود را رشته محیط زیست گرفته و پیش از این رئیس دفتر معاون رئیس جمهور و استاد دانشگاه بوده است.

فیض الله کاکر، نامزد وزارت مبارزه با مواد مخدر

فیض الله کاکر متولد فاریاب است و ۶۰ سال سن دارد. او پزشکی خوانده و در گذشته به عنوان مشاور رئیس جمهور و معاون وزارت صحت عامه کار کرده است.

سید حسین عالمی بلخی، نامزد وزارت امور مهاجران

عالمی بلخی از قوم سادات و متولد بلخ است. او ۵۸ سال سن دارد. آقای بلخی در رشته علوم اسلامی در حوزه‌های علمیه مشهد و قم درس خوانده و مدرک معادل دکترا دارد و پیش از این عضو مجلس نمایندگان بوده است.آقای عالمی در حکومت مجاهدین به رهبری برهان الدین ربانی، پست وزارت تجارت را در دست داشت.

داود شاه صبا، نامزد وزارت معادن

داود شاه صبا ۵۱ ساله و متولد هرات است. او از قوم پشتون است. آقای صبا در رشته زمین شناسی دکترا دارد و در سال‎های گذشته به عنوان والی هرات و مشاور رئیس جمهور کار کرده است.

قمر الدین شینواری، نامزد وزارت سرحدات

قمر الدین شینواری در ننگرهار به دنیا آمده، ۵۲ ساله و از قوم پشتون است. او در رشته شرعیات فوق لیسانس دارد.

خاطره افغان، نامزد وزارت تحصیلات عالی

اطلاعاتی در مورد تحصیلات و سوابق کاری خانم افغان در اختیار رسانه‌ها قرار نگرفته است.

خلیل صدیق، نامزد ریاست بانک مرکزی

خلیل صدیق، ۶۵ ساله، متولد ولایت لوگر و از قوم پشتون است. او لیسانس اقتصاد دارد و در گذاشته به عنوان رئیس اجرایی بانک بین المللی افغانستان و عضو هیات اداری بانک مرکزی افغانستان کار کرده است.

حضرت محمد ص الگو برای جوانان

 بســـم الله الـر حمن الـرحیــم

مقــــدمه
سپاس  و ستایش خداوندی را که پروردگار جهانیان، آفریدگار زمین، آسمان و پدید آور نور و ظلمت است و درود بی پایان بر فخر عالم حضرت محمد (ص) خاتم پیامبران و رسولان باد. عزیزی که بشارت آورد و بیم داد و پروردگار، بشر را با او از گمراهی رهایی بخشید و مردمان را همگی به راه راست رهبری فرمود، راه خداوندی که آنچه در آسمان ها و زمین است، از آن او و باز گشت همه چیز به سوی اوست.

 

خداوند بزرگ رسول خویش را مقام شفاعت و رتبت والا عطا فرمود و مسلمانان را به محبت او رهنمون شد و پیروی از وی نشانه محبت خویش شمرد.  همین امر خود از انگیزه های بود که دل ها از حب آن بزرگوار می تپید و مردم را به جستجو چیز های بر می انگیخت که پیوند شان را با حضرت اش استوار تر میداشت.

از سپیده دم اسلام، مسلمین در ابراز محاسن آن حضرت (ص) ونشر سیرت اش بر یکدیگر سبقت می جسته اند و هویداست که سیرت آن بزرگوار، گفتار، کردار و اخلاق ارجمند اوست.

چنانکه می بینیم عایشه صدیقه (رض) همسر پیامبر در وصف آن حضرت (ص) می گوید : "خلق او قرآن بود ".

قرآن کتاب خدا و کلمات تامه اوست و کسی که خلق و خویش چنان باشد، نیکوترین و کاملترین و شایسته ترین فرد به محبت همه آفریدگان الله است.

 

 

زندگینامه مختصر حضرت محمد (ص)

----------------------------------------

حضرت محـمد (ص) پسر عبدالله، نواسه عبدالمطلب در سپیده دم دوازده ربیع الاول (عام الفیل) در 22 اپریل سال 571 میلادی در شهر مکه چشم به دنیا گشود.

عبدالله پدر آنحضرت (ص) قبل از تولد پیامبر (ص) وفات یافته بود، که بدینگونه محمد (ص) یتیم به دنیا آمد.

عبدالمطلب  محمد (ص) را به درون خانه کعبه برد و به درگاه خدا دعا کرد و اسم نوزاد اش را محمد گذاشت، وبر حسب عادت عرب آنحضرت را در روز هفتم ولادت ختنه کردند.

دوران شیر خوارگی :

---------------------

نخستین زنی که یک هفته پس از مادر، آنحضرت را شیر داد ثویبه کنیز ابو لهب بود و پیش از آن به حمزه کاکای پیامبر نیز شیر داده بود؛ که بدین اساس حمزه برادر رضاعی شان بودند.

 

 در میان قبیله بنی سعد :

------------------------

عادت عرب چنین بود که برای سلامت فرزندان شان و برای نیرومندی تن و روان نوزاد و بهتر آموختن زبان عربی در دوران کودکی، نوباوگان خویش را به زنان شیر ده بدوی می سپردند. عبدالمطلب نیز برای شیردادن آنحضرت (ص) حلیمه دختر ابو ذویب از قبیله بنی سعد را انتخاب کرد که رسول الله (ص) الی سن چهار سالگی نزد حلیمه بود.

ماجرای شق صدر :

-------------------

مسلم از انس(رض) روایت می کند : محمد (ص) در حالیکه چهار سال داشت و با کودکان هم سن وسال اش مشغول بازی بود، حضرت جبریل امین نزد وی آمد و او را به زمین خواباند و سینه اش را شگافت و قلب اش را خارج ساخته و خون بسته از آن بر آورد و گفت : این بهره شیطان در وجود تست. سپس قب را با آب زم زم در تشت زرین شست و شو داد و به جای خود باز گرداند و سینه را بست.  کودکان سراسیمه به نزد مادر رضاعی اش حلیمه دویده و گفتند : محمد  کشته شده، چون به  نزد اش رفتند او را پریده رنگ یافتند.  انس(رض) می گوید : من نیز اثر دوخت را در سینه آنحضرت (ص) می دیدم.

باز گشت به آغوش مادر:

------------------------

حلیمه پس از این حادثه بیمناک شد و آنحضرت را به مادر اش بر گرداند و حضرت اش تا سن شش سالگی نزد مادر ماند.

آمنه برای یاد بود شوهر فقید اش لازم دید تا از آرامگاه او در یثرب دیدار کند، از این رو همراه با فرزند اش راهی آن دیار شد که در بازگشت آمنه در مسیر راه وفات یافت و سر پرستی ناجی بشریت به پدر بزرگش تعلق گرفت ؛ در این زمان حضرت محمد هفت سال داشت.

عبدالمطلب در حالیکه سرورکاینات (ص) هشت سال و دو ماه داشت وفات یافت و کفالت آن بزرگوار به کاکای مهربانش ابو طالب واگذار گردید.

در آوان جوانی پیامبر شغل معینی نداشت، اما در روایات متعدد آمده که ایشان در قبیله بنی سعد و برای اهالی مکه شبانی میکرد.

در بیست و پنج سالگی برای تجارت با اموال خدیجه ثروت مند ترین زن مکه به همراهی میسره غلام خدیجه راهی شام شد.

 

ازدواج با خدیجه :

 -----------------

چون پیامبر بعد از بازگشت از سفر تجارتی با مفاد بسیار زیاد باز گشت، صفا، صداقت و امانت داری آنحضرت خدیجه را دگرگون ساخت و احساس می کرد که گمشده دلخواهش را یافته است ؛ در حالیکه سران مکه آرزو ازدواج را با او داشتند – خدیجه پشنهاد ازدواج را به محمد (ص) کرد، آنحضرت بعد از مشوره با کاکا های اش به این ازدواج موافقت کرد ؛ در حالیکه جناب شان 25 سال و خدیجه 40 سال داشت.

حضرت محمد (ص) درحالیکه در غار حرا مشغول عبادت بود، حضرت جبریل امین از جانب خداوند مامورشد تا پیام رسالت را به ایشان برساند و با نخستین فرمان خداوند (ج) اقراء ( بخوان) به پیامبری مبعوث شد که در این زمان چهل سال عمر داشتند.

حضرت پیامبر هفت فرزند داشتند که به استثنا ابراهیم که از ماریه قبطیه متولد شده بود، شش فرزند دیگر پیامبر از خدیجه بود. قاسم طفل اول، سپس زینب، رقیه، ام گلثوم، فاطمه و عبدالله. پسران حضرت پیامبر در خرد سالی وفات یافته بودند، اما دختران شان همگی به اسلام مشرف شدند ؛ آیمان آوردند و به مدینه هجرت کردند. بالاخره ناجی بشریت در سن 63 سالگی در سال 634 میلادی چشم از جهان بست.  

اوصاف و اخلاق رسول اکرم (ص) :

------------------------------------

 حضرت علی کرم الله وجهه که از آگاه ترین مردم نسبت به اوصاف رسول الله (ص) بود و بیش از هرکس با او معاشرت داشت و نیز درذکروصف اش تواناتر از دیگران بود می فرماید :

آن حضرت (ص) از بدگویی و بی عفتی خیلی به دور بود، در بازار و اماکن عمومی صدایش را بلند نمیکرد؛ بدی را با بدی پاسخ نمی داد، بلکه عفو و گذشت می نمود ؛ با دست مبارکش هیچ کس را مورد لت و کوب قرار نداد، مگر در میدان جهاد در راه الله.

من ندیدم که رسول الله ظلمی را روا بدارد و یا از کسی انتقام بگیرد. البته هرگاه حدود الهی پایمال می شد، آنحضرت (ص) از هرکس دیگری بیشتر خشم می گرفت و قتی در گزینش بین دو چیز اختیار داده می شد، آسانترین آنرا اختیار می کرد ؛ هر گاه وارد منزلی می شد، سلوکش همانند عموم مردم بود ؛ لباس های اش را پاک می کرد و کارش را بدست خود انجام می داد.

زبان مبارک اش را جز به حق نمی گشود. مردم را با خود مانوس می کرد و متنفر نمی ساخت، بزرگ هر گروهی را گرامی می داشت و او را بر آنان سر پرست قرار میداد ؛ در بر خورد با مردم، جانب  احتیاط  را رعایت می فرمودند، بدون اینکه آنان را از خوشرویی و اخلاق زیبایش محروم کند.

از احوال یارانش جویا می شد و از مردم در باره احوال شان با خبری میکرد. نیکویی را تقدیر و تاییدمی کرد و زشتی را تقبیح می نمود. اساس کارش مبتنی بر اعتدال و میانه روی بود.

آنحضرت(ص) در هیچ موردی از موارد خیر غفلت نمی کرد ؛ تا مبادا مردم غافل شوند و احساس ملال نمایند؛ برای هر حالتی آمادگی داشت. در قبال حق کوتاهی نمی کردو نیز از حق تجاوز نمی نمود.

کسانیکه به او نزدیک بودند بهترین مردم بشمار می آمدند و بهترین مردم کسی بود که بیش از دیگران غمخواری و همکاری داشته باشد، آنحضرت (ص) بدون یاد الهی از جایش برنمی خاست و نمی نشست؛ هرگاه به مجلس ونزد گروهی تشریف می برد، در انتهای مجلس می نشست و دیگران را نیز به همین روش امر می فرمودند.

در مجالس، رعایت حال همه را می کرد و حق همگان را محفوظ می داشت بطوری که هیچ کس تصور نمی کرد که دیگران به نزد پیامبر (ص) از او برتر اند؛ چنانچه شخصی حاجت خود را بیان می کرد، رسول اکرم (ص) با حوصله کامل به سخن اش گوش می داد؛ تا اینکه خود آن شخص بلند می شد و می رفت ؛ اگر کسی در  خواست و حاجتی مشروعی میداشت ؛ حتماً حاجت او را بر آورده می ساخت و اگر نمی توانست،با لحن پسندیده از وی معذرت میخواست.

حسن اخلاق و گشاده رویی وی چنان بود که همه اصحاب او را همچون پدر مهربان برای خود می پنداشتند، همه اصحاب در برابر حق ازنظر رسول اکرم (ص) یکسان بودند.

مجلس او سرا پا حکمت، بردباری، حیا، عفت و امانت بود. صداها بیش از ضرورت در حضور اش بلند نمی شد ؛ معایب کسی مورد بحث قرار نمی گرفت، آبروی کس ریخته نمی شد مگرتنهانقاط ضعف افشا می گشت همه با هم برادر بودند؛ مدار فضیلت و برتری فقط بر تقوی و پرهیزگاری بود ؛ در مجلس او سالخوردگان را محترم می داشتند و بر خرد سالان شفقت می ورزیدند،و نسبت به نیازمندان ایثار میکردند و از آدم غریب تازه وارد  احترام میکردند.

حضرت علی کرم الله وجهه اضافه میکند: رسول اکرم (ص) فریاد نمی زد و دشنام نمی داد،عیب کسی را آشکار نمی کرد ؛بخیل و تنگدل نبود، از آنچه بدان میل نداشت یاد نمی کرد البته از آن هم بد نمی گفت و در باره آن هم جواب نمی داد.  از سه چیز به شدت پرهیز می نمودند: جدال و ستیز، تکبر و کارهای بیهوده.

سه چیز را در حق مردم بسیار رعایت می کردند : هیچ کس را سرزنش نمی کرد، بر کسی خورده نمی گرفت ودر جستجوی عیوب کسی نبود.  فقط در مواردی که امید ثواب و اجر بود؛ تذکر میداد و صحبت می کرد، هرگاه لب به سخن می گشودند، همنشینان ایشان سکوت می کردند که گویی پرنده ای بر بالای سرشان نشته است. چون سکوت می فرمودند ؛ آنگاه اصحاب سخن می گفتند و هرگز درمحضر مبارک نزاع به راه نمی انداختند  و هرکس لب به سخن می گشود، بقیه به او متوجه می شدند تا این که سخن اش به پایان می رسید. سخن هرفرد نزد آنحضرت (ص) چنان مورد توجه قرارمی گرفت که گویی اولین شخص است که سخن می گوید. اگر اصحاب می خندیدند او نیز تبسم می فرمودند و اگر از چیزی تعجب می کردند او هم اظهار تعجب می کرد.

افراد بیگانه را بخوبی تحمل می کرد و سخن ایشان را کاملاً می شنید و به خواست های آنان گوش فرامیداد، به همین خاطر اصحاب اش توجه چنین افرادی را به سوی خود جلب می کردند.  بر اصحاب می فرمودند: هرگاه نیازمندی را می بینید نیاز او را بر آورید.

آنحضرت (ص) بیش از هرکس سعه صدر داشتند  وبیش از هرکس راستگو، خوش گفتار، نرم خو ومهربان و خوش معاشرت بودند، هرکس که برای اولین بار به زیارت شان مشرف می شد، از وی احساس هیبت می نمود؛ و هرکس با او معاشرت می کرد دلباخته و شیفته اش می گشت. الله (ج) پیامبر اش را به لباس زیبایی آراسته  وبه او از جانب خود صفت محبت و هیبت نهاده بود.

هند بن ابی هاله در باره رسول الله (ص) چنین گفته بود:

آن حضرت (ص) همواره اندوهگین و اندیشمند بود، به نظر می رسید استراحتی ندارد، سکوتی ژرف داشت و جز در مورد لزوم سخن نمی گفت.

سخنان او جامع و تعیین کننده حق و باطل از یکدیگر بود؛ هیچ کاستی و فزونی نداشت و تند خو نبود، هیچ کس را خوار نمی کرد، نعمت را هر اندازه اندک هم بود بزرگ می شمرد و عیب نمی گرفت. هیچ خوراکی را نکوهش نمی کرد ؛ و نیز بیش از انداره ستایش نمی فرمودند، دنیا و  امور وابسته آن او را به خشم نمی آورد ؛ اگر کسی از حق تجاوز می کرد از پای نمی نشست تا حق را یاری کند ؛ خنده اش بیشتر به صورت لبخند بود و هرگاه لبخند می زد، دندانهای پیشین آن حضرت (ص) همچون مروارید آشکار می گردید.

آری این چنین بود پیامبری که خداوند(ج) رحمت العالمین اش خوانده بود. به همین ترتیب ام معبد خزاعی پیامبر اکرم (ص) را که به هنگام هجرت از مقابل خیمه اش گذشته بود برای شوهرش چنین وصف کرده است :

مردی تر می نمود. همراهانش او را سخت گرامی می داشتند، چون سخن می گفت سرا پا گوش می دادند و چون فرمان می داد به انجام اش می شتافتند، نه ترشرو بود و نه عیبجو دیگران. آراسته ظاهر با رخسار نورانی و اخلاق پسندیده، نه شکمی بزرگ داشت و نه سری کوچک. مردی گیرا و زیبا بود، چشمان بسیار سیاه داشت که در سفیدی بسیار دلنشین می نمود و مژگان بلند و ابروی کمانی به هم پیوسته داشت. گردنش استوار بود، چون سکوت می کرد ؛ وقارش جلوه می نمود و چون لب به سخن می گشود منش بزرگوارانه اش آشکار می شد. شیرین گفتار بود و کلام اش عاری از نقض و خالی از پر گویی بود.

قامت میانه داشت نه کوتاه قامت و نه بلند اندام، به سان شاخه ای بود که اگر میان دو شاخه قرار می گرفت ؛ از هر دو خوش منظر تر و دل پسند .

 

 ارتباط رسول الله (ص) با الله: 

--------------------------------       

حضرت رسول الله (ص) علی رغم این که پروردگارش او را به رسالت و محبوبیت مشرف نموده و لغزش های گذشته و آینده اش را مورد عفو قرار داده بود، اما مع الوصف و بیش از هرکس در عبادت الهی مجاهده می فرمودند ؛ و شدیداً به آن کوشش می کردند.

رسول الله (ص) چنان عبادت و قیام می فرمودندکه پا های مبارک شان متورم می شد. باری گفته شد یا رسول الله ! الله (ج) تمام گذشته و آینده شما را عفو فرموده است. فرمود : آیا من بنده سپاسگزار نباشم.

حضرت بی بی عایشه صدیقه روایت میکند که : آنحضرت (ص) با یک آیه تمام شب قیام نمودند. همچنان حضرت ابوذر غفاری (رض) روایت میکند که :رسول الله (ص) با آیه ای تا صبح قیام نموده و آن آیه این بود ترجمه: اگر آنها را عذاب دهی پس آنها بندگان تو هستند، و اگر آنها را عفو کنی پس تو عزیز و حکیم هستی.

  حضرت رسول الله (ص) طوری روزه می گرفتند که خیال می شد دیگر افطار نمی کند و وقتی افطار می کرد فکر می شد که دیگر روزه نمی گیرد.

حضرت انس (رض) روایت می گوید : من خدمت رسول الله (ص) شرفیاب شدم در حالی که آنحضرت مشغول نماز بود و از سینه اش براثر گریه، صدای مانند صدای دیگ در حال جوشیدن به گوش می رسید.

حضرت رسول اکرم (ص) جز با نماز به چیز دیگری آرام نمی گرفت، و همیشه بعد از ادای یک نماز مشتاق و منتظر نماز دیگر بود و می فرمودند: روشنی چشم من در نماز است.

اصحاب کرام می گویند : هر گاه مشکلی پیش می آمد پیامبر (ص) به نماز می پرداختند، و هرگاه در شب باد بسیار تندی می وزید،حضرت رسول الله (ص) به مسجد پناه می برد تا این که باد آرام می شد و هرگــاه آفتاب یا مهتاب گرفتــــگی ( کسوف و خسوف) صورت می گرفت رسول الله (ص) به نماز متوصل می شد، تا اینکه آن حالت بر طرف می گشت.

رسول اکـــــــرم (ص) به نماز سخت عشق می ورزید نــد و منتظر آن میماندند، اصلاً آرام و قرار نداشتند تا اینکه متوجه به نماز می شد. گاهی به موذن اش بلال (رض) می فرمودند :  ای بلال ! نماز را بر پا دار، ما را بوسیله آن آرامش و راحت بده.

  قلب پیامبر با خدا پیوند داشت و او در هر کاری و هروقتی با وی بود. عبادت و بندگی او  را دوست می داشت، شبها به شب زنده داری و گزاردن نماز می پرداخت و قسمتی  از روزها را هم صرف آن می کرد. نور چشم و لذتش را درنماز می یافت، و اصحابش را از تقلید او درچیزی که توانایی آنرا نداشتند ؛ باز می داشت. عایشه (رض) می گوید : اتفاق می افتاد که کاری دوست می داشت، اما از بیم آنکه مبادا مردم هم مانند او رفتار کنند و در نتیجه بر آنان واجب گردد؛ آن را رها می کرد. و انس (رض) روایت کرده که پیامبر دو یا سه روز، روزه وصال گرفت(بدون اینکه افطار کند یا سحری بخورد، روز بعد را هم روزه می گرفت )و این در آخر رمضان بود ؛ مردم نیز چنین کردند، این مطلب به سمع مبارکش رسید؛ فرمودند : اگر ماه ادامه می یافت روزه وصالی می گرفتیم که با آن، افراط کنند گان افراط و زیاده روی خود را کنار می گذاشتند ؛ من همچو شما نیستم من این عمل را در حالی انجام  می دهم که خدایم به من غذا و آب می دهد ( مرا یاری می دهد و تقویت می کند)و عایشه صدیقه می گوید که : رسول خدا در مسجد نماز را ادا کرد ومردم زیادی هم همراه او نماز را ادا کردند، شب بعد نیز نماز خواند و مردم زیاد شدند، سپس شب سوم هم مردم دو باره در مسجد جمع شدند ؛ اما پیامر خدا نزد آنها به مسجد نرفت، فردا صبح فرمود: رفتار شما را دیدم ؛ تنها چیزی که مانع آن شد نزد شما بیایم این بودکه بیم داشتم مبادا بر شما واجب گردد.

از انس بن مالک روایت شده که گفت: سه تن از اصحاب به یکی از خانه های پیامر اکرم(ص) آمدند، و در مورد عبادت و ی سوال کردند. وقتی به آنها پاسخ داده شد، گویی  آنرا کم شمردند و لذا گفتند : ما در مقایسه با رسول الله (ص) در چه مرتبه ای قرار داریم در حالیکه او گناهان گذشته و آینده اش بخشیده شده است ؟ یکی از آنها گفت : اما من به شب زنده داری می پر دازم و نمی خوابم، و دیگری گفت : من همیشه روزه خواهم گرفت و هیچ وقت بی روزه نخواهم بود ؛ و دیگری گفت : من از زنان دوری می گزینم و هیچ وقت ازدواج نمی کنم. رسول الله (ص) نزد آنها آمد و فرمودند: شمایید که چنین و چنان گفته اید، سوگند به خدا ! من بیشتر از همه شما از خدا می ترسم و بیشتر از شما خدا را عبادت می کنم ؛ ولی باز بعضی اوقات روزه می گیرم و برخی اوقات نه، هم به شب زنده داری می پردازم و هم می خوابم  و ازدواج هم می کنم ؛ هرکس سنت مرا ترک کند از من نیست.

این همان اعتدالی است که پیامبر آن را می خواست، و با آن به صورت شگفت آورترین مرد تاریخ درخشید. او با وجود این که از آن بیمناک بود که مبادا مردم از اعتدال و میانه روی منحرف شوند و به زیاده روی پرداخته، خود را به اعمالی مکلف گردانند که توانایی انجام دادن آن را ندارند ؛ با وجود این در عبادت و بندگی عالی ترین الگو بود همان گونه که در مردانگی و جوانمردی و پرداختن به امور دنیوی و اداره آنها این گونه بود

زندگی دنیا و زهد حضرت رسول الله(ص) :

--------------------------------------------

این مطلب که دنیا، مال و ثروت از دیدگاه رسول الله (ص) دارای چه ارزشی بود ؛ شاید بزرگترین مجموعه کلمات، و قدرت بیان نتواند واقعیت را تعبیر نماید.

در مورد زهد و پست شمردن زرق وبرق دنیا، علاقه به جمع آوری مال ؛ مقدم داشتن دیگران و قناعت به حد اقل امکانات دنیا، روایت های نقل شده است که انسان را به حیرت می اندازد.

گفتار معروف آنحضرت (ص) که خودش نمونه عملی آن بود و زندگی اش به محور آن می چرخید این بود : بار الها ! زندگی فقط آخرت است و می فرمودند : من به دنیا چه کار دارم،مثال من در دنیا مانند این است که مردی سوار ؛ زیر سایه درختی استراحت کرد، سپس به راهش ادامه داد و آنرا ترک کرد.

روزی حضرت فاروق اعظم (رض) دید که حضرت رسول الله (ص) بر بوریایی دراز کشیده و اثر آن بر بدن مبارک دیده می شود. اشک از چشمان حضرت عمر (رض) سرازیر شد. رسول الله (ص) فرمودند: یا عمر ! چرا گریه می کنی ؟ حضرت عمر (رض) گفت : یا رسول الله ! شما برگزیده ترین خلق الله هستید، حالت شما این است ؛ اما کسری و قیصر در رفاه بسر می بردند. چهره مبارک از سخن حضرت عمر (رض) سرخ شد، فرمودند آیا تو در شک هستی ای ابن الخطاب ؟ سپس افزودند : آنها کسانی هستند که سهمیه خوشی های شان در همین دنیا به آنها داده شده است و در آخرت سهمی ندارند.

آنحضرت (ص) این طرز زندگی را نه برای خودش می پسندید، بلکه دوست داشت اهل خانواده اش نیز دارای همین روش زندگی باشند. دعا می فرمودند : خداوندا! روزی آل محمد را به قدر کفاف بگردان.

ابو هریره میگوید که : قسم به آنکه جان ابو هریره در قبضه اوست که رسول الله (ص) و خانواده اش سه روز پشت سرهم از نان گندم سیر نخورده تا این که دنیا را وداع گفتند.

رسول الله (ص) وقتی به حجته الوداع رفتند، مسلمانان تا جاییکه چشم کار می کرد، با ایشان همراه بودند ؛ تمام شبه جزیره تحت فرمان حضرت رسول الله (ص) بودند، با این وصف آن حضرت (ص) بر پالانی کهنه که بر آن چادری به ارزش چهار درهم، گذاشته بود؛ مسافرت نمودند و چنین دعا کردند: بار الها! این صبح را خالی از هر گونه ریا و تظاهر بگردان.

حضرت رسول الله (ص) در سخاوت و بخشش از باد درحال وزش بخشنده تربودند و هرگاهی از نزد ایشان هر چیزی خواسته می شد هر گز نه نمی گفتند.

قصد رسول الله (ص) از زهد ضایع کردن مال و یا تحریم زینت و متاعی که خداوند حلال کرده، نبوده است. او زهد را در کلامش با این مفهوم دقیق و عالی تعریف کرده است : زهد در دنیا تحریم حلال و یا ضایع کردن مال نیست، بلکه زهد این است که بدانچه در دست قدرت خداوند است اعتماد بیشتری داشته باشی تا آنچه در دست خودت است ؛ واین که اگر به مصیبتی مبتلا گشتی و آن مصیبت طول کشید به ثواب آن بیشتر تمایل داشته باشی.

ابن هشام از زید بن اسلم نقل کرده که : وقتی که رسول الله (ص) عتاب بن اسید را به حیث والی مکه تعیین کرد، برای اجرت هر روزه او یک درهم تعیین کرد ؛ و او نیز برخاست و درمیان مردم به خطابه پرداخت و گفت : ای مردم! گرسنه باد شکم آن کس که نتواند به درهمی قناعت کند و زیادت از آن طلبد ! رسول الله(ص) هر روز برای من یک درهم تعیین کرده است و به هیچ کس نیاز ندارم.

آیا در میان این خطبه کسی را می بیند جز مردی که به روزی اش خشنود است و با یک درهم گذران  خود را تضمین کرده است، و می خواهد به چیزی که بالاتر از این گذران است روی بیاورد ؟ این همان قناعتی است که صحابه از بزرگ ترین معلم بشریت آموختند.

رسول الله(ص) یک بار از مسجد بیرون آمد، حضرت ابو بکر و عمر (رض) را دید. از علت بیرون آمدن شان سوال کرد. گفتند : گرسنگی سبب گردید بیرون بیایم، پیامبر فرمود : من نیز تنها از گرسنگی بیرون آمده ام. نزد ابوالهیثم رفتند و او نیز دستور داد نان جوین تهیه کنند، و گوسفندی را سر برید؛ و آب گوارایی را که در مشکی بر درخت خرمایی آویخته بود، آورد. سپس غذا برای آنها آورده شد، غذا خوردند و از آن آب نوشیدند و آنحضرت(ص) فرمودند : در باره نعمت امروز ازما پرسیده خواهد شد.

نظافت و بوی خوش و ظاهر آراسته را دوست می داشت و بر آن حریص بود. عطاء بن یسار می گوید : مردی با موی سر و ریشی آشفته و پریشان نزد پیامبر (ص) آمد، پیامبر به او اشاره کرد ؛ گویی می خواست به او بگوید که مو هایش را کوتاه کند.و آن مرد این کار را کرد و بر گشت. پیامبر(ص) فرمود : آیا این بهتر نیست از این که یکی از شما با موهای آشفته که گویی سر شیطان است، نزد ما بیاید ؟ مردی را دید که جامه اش چرکین بر تنش بود، فرمود: آیا این مرد چیزی نمی یابد که با آن جامه اش را شتشو کند ؟

هند دختر عتبه نزد آنحضرت آمد و می خواست با او بیعت کند، فرمود : تا کف دستهایت را که گویی کف درندگان است تغییر ندهی، با تو بعیت نمی کنم. منظور پیامبر(ص) این بود که وی ناخنهایش را کوتاه کند و دستهایش را خینه (حنا) بزند. و می فرمود : خداوند پاک است و پاکی را دوست دارد، پاکیزه است و پاکیزگی را دوست دارد؛ بزرگوار است و بزرگواری را دوست دارد، پس صحن خانه های تانرا پاکیزه نگاه دارید ؛ و با یهود همانندی نکنید.

رسول الله (ص) با زهد وقناعت اش، از خود پسندی و اسراف و خوشگذارانی بدش می آمد ؛ و دوست داشت که فرد مسلمان به کفاف خشنود بوده، بخشنده، خوشبو و پاکیزه باشد.

اعتدال، ترحم و دلسوزی پیامبر:

--------------------------------

خداوند متعال پیامر گرامی اش را از جهت خلقت و اخلاق کاملترین انسان آفریده بود. به راستی که او در طی قرنها از لحاظ فطرت و اعتدال ذوق و احساسات لطیف و میانه روی به اوج کمال رسیده بود.

حضرت بی بی عایشه صدیقه (رض) می فرماید :به رسول الله (ص) هرگاه در مورد یکی از دو کار اختیار داده می شد، حتماً اسانترین آنرا اختیار می کرد ؛ بشرطی که گناه نبود، اما اگر آن کار گناه می بود ؛ حضرتش ازآن دوری می گزید.

آنحضرت (ص) از ریا و زیاده روی در زهد و محروم ساختن نفس از حقوق مباح آن خیلی اجتناب می کردند.

رسول الله (ص) می فرمودند: دین سهل است و کسی با دین از در شدت وارد شود، دین او را مغلوب می سازد، پس شما درست حرکت کنید و نزدیک و با نشاط باشید و از اوقات صبح وشام و قسمتی از تاریکی شب کمک بگیرید. به ادامه می فرمایند :

مواظب باشید، مطابق طاقت خود عمل کنید ؛ قسم بخدا، خداوند خسته نمی شود ؛ این شما هستید که خسته می شوید.  از رسول الله (ص) سوال شد، کدام ادیان نزد خداوند (ج) محبوب تر است فرمودند: دین ابراهیمی، که همراه با خلوص و سهولت است.

ابن مسعود می گوید : رسول الله (ص) فرمودند : شدت کنندگان و مبالغه کنندگان هلاک شدند.  آنحضرت (ص) اصحابی را که برای دعوت و تعلیم، می فرستادند؛ به آنها توصیه می فرمودند: آسان بگیرید، سختگیری نکیند، مژده بدهید و بیزاری نکنید.

 رسول الله (ص) همیشه به اصحاب خویش می فرمودند : خداوند (ج) دوست دارد اثر نعمت اش را بر بنده اش مشاهده فرماید.

پیامبر (ص) برای آزادی بندگان و اجر نهادن به آنان سخت می کوشید و به همین منظور دراین راه از هیچ چیز، نه مالی و نه قدرتی و نه دعوتی دریغ نورزید. رحم و نیکی  خود را بر آنان فرو می باراند، و بارزترین نمونه اش رفتار وی با بنده اش زید بن حارثه بود که میان انتخاب سرورش پیامبر؛ و پدرش مختار گردید و او هم پیامبر(ص) را که آن هنگام نه تنها مکنت و اقتداری نداشت بلکه در معرض اذیت و استهزای قریش هم بود بر گزید. و او بود که بنده آزاد شده اش زید (رض) به عنوان فرمانده کل مهاجرین و انصار درجنگ با رومیان منصوب نمود که در نبرد موته به شهادت رسید. بعد از فتح مکه وقتی که پیامبر (ص) از نو قصد نبرد با رومیان کرد، جوانی را که فرزند بنده ای بود،یعنی اسامه پسر زید را که بیست ساله بود به عنوان فرمانده لشکر تعیین کرد؛ و بزرگان صحابه و اشراف قریش در موکب او به راه افتادند، و پیامبر هم اندکی آنان را همراهی کرد.

   یکبار از آنحضرت (ص) خواسته شد که بر دشمنانش لعنت بفرستد، فرمودند: من نه برای فرستادن لعنت بلکه به عنوان رحمت آمده ام.

گذشت، احساسات و ظرافت ها:

 --------------------------------

 رسول الله(ص) با وجود مسوولیت های نبوت و دعوت و بار سنگین غم وفکر برای نجات بشریت که کوه های استوار از حمل آن عاجز بودند، در سیره پاک اش عواطف زیبا و احساسات ظریف انسانی در زیبا ترین مظهر اش تجلی یافته بود.

آنحضرت(ص) با و جود قاطعیت و نیروی اراده که وصف ممتاز انبیا است، و با آنکه در راه دعوت و اعلا کلمه الله برای هیچ چیزی ارزش و موقعیتی باقی نمی گذارد ؛ اما با وجود آن، اصحاب و یاران با وفایش را هرگز از یاد نمی برد. خصوصاً آنهای که به دعوت اش لبیک گفته در راه الله (ج) جان خود را قربان کرده و از معرکه احد گرفته تا آخرین ایام زندگی رسول الله (ص) به مقام رفیع شهادت رسیده بودند، آنحضرت پیوسته به یاد آنها بود و برای شان دعا می کرد و به دیدن شان تشریف می برد؛ و این محبت به اندازه ای بود که به جایگاه جنگ و کوه احد و شهر مدینه نیز سرایت کرده بود.

اصحاب روایت می کنند که آنحضرت (ص) فرمودند : این کوهی است که ما را دوست دارد و ما هم آنرا دوست داریم.

حضرت محمد (ص) حادثه دردناک شهادت کاکا و برادر رضایی اش حضرت حمزه(رض) را تحمل کرد، او کسی بود که از رسول الله (ص) در مکه دفاع می کرد ؛ در معرکه احد به شهادت رسید و اعضای بدنش طوری بریده شد که هیچ کسی از دیگر شهدا مانند او مثله نشده بود، رسول الله (ص) همه این وقایع را با صبر پیامبران اولولعزم تحمل نمود، ولی با این وصف وقتی به مدینه بازگشت و به خانه ای یکی از اصحاب رسید که در غزوه احد به شهادت رسیده بود ؛ صدای گریه زنانی که بر بالای شهید شدگان شان گریه می کردند، آنحضرت (ص) را منقلب ساخت و احساسات زیبای  بشری را در وجود اش بر انگیخت ؛ در حالیکه اشک از چشمان مبارک سرازیر بود، فرمود : اما حمزه کسی را ندارد که برای وی گریه کند.

نا گفته نماند که این عاطفه و احساسات لطیف بشری نتوانست به مسوولیت نبوت، دعوت و حدود الله، غالب آید، چنانکه اصحاب روایت کرده اند : وقتی سعد بن معاذ و اسید بن حضیر (رض) به خانه های خود رسیدند به زنان دستور دادند که بروند و برای کاکای حضرت رسول الله (ص) گریه کنند، زنان رفتند و مشغول گریه شدند اما وقتی رسول الله (ص) صدای گریه آنها را برای حمزه شنید، بیرون آمد و در حالیکه زنان مشغول گریه بودند، فرمود : بر گردید، خداوند برشما ترحم نماید، خود را زحمت دادید.  برخورد آنحضرت (ص) با وحشی که قاتل حمزه بود مورد دیگری از تجلی یافتن احساسات بشری و در عین حال، حفظ حدود شرع مقدس است.

وقتی مکه فتح گردید، وحشی بسیار پریشان شد ؛ بطوریکه دنیا بر او تنگ و تاریک گشت، تصمیم گرفت به شام و یمن و دیگر مناطق بگریزد به او گفته شد : وای بر تو، چنین مکن ! رسول الله (ص) چنان مهربان است که هر کسی در دین وی داخل شود او را عفو می کند. وحشی فرصت را غنیمت شمرد و به خدمت رسول الله (ص) رسید و اسلام آورد، آنحضرت (ص) اسلام وی را قبول نمود و بدون اینکه تهدیدی منصب رفیع نبوت واقع شود و باعث گردد که آن حضرت اسلام و حشی را رد کند، یا خشمگین شده و به خاطر آن دستور قتل متوجه او کند. از زبان او داستان قتل حمزه را گوش کرد، اما همین که وحشی سخن اش به پایان رسید، احساسات لطیف بشری در وجود اش فوران گرفت ؛ بدون اینکه منافی او را بدهد ؛ صرفاً اینقدر فرمودند : چهره خود را از من بپوشان تا  روی تو را نبینم.

قبل از اینکه لشکر اسلام به مکه برسد ابو سفیان با سه نفر دیگر برای کسب اطلاع بیرون آمده بود، با مشاهده عظمت وهیبت لشکراسلام  دانست که او و قومش توان رویارویی با پیامبر (ص) را ندارد ؛ عباس او را پشت خود بر اشتر پیامبر- که سوار می شد – سوار کرد، و شب هنگام او را به اردوگاه برد؛ می خواست برای او و اهل مکه از پیامبر(ص) امان بگیرد. هر گاه از کنار آتشی از آتشهای مسلمین که برا افروخته بودند می گذشت، می گفتند : این کاکای پیامبر است که اشتر او نشسته است. تا این که از کنار آتش حضرت عمر(رض) گذشت، گفت : این کیست ؟ و وقتی که ابو سفیان را پشت عباس بر اشتر دید، گفت : ابو سفیان دشمن خدا؟ سپاس آن خدایی را که بدون این که عهد و پیمانی در میان ما باشد مرا بر او مسلط ساخت، سپس نزد رسول الله (ص) شتافت که به او بگوید : بگذار تا گردنش را بزنم زیرا بدون اینکه عهد و پیمانی در میان باشد، خداوند ما را بر او توانا ساخته است ؛ اما رسول الله(ص) دستور داد که ابو سفیان شب را نزد عباس بماند. صبح نزد رسول خدا آورده شد و اسلام آورد و رسول خدا او را بخشود، عباس گفت: یا رسول الله (ص) ! ابو سفیان مردی است که فخر و مباهات را دوست می دارد، امتیازی به او بده  فرمودند : هرکس به منزل ابوسفیان پناه ببرد در امان است، هرکسی در خانه بماند و در را بر روی خود ببندد در امان است، و هرکسی وارد مسجد شود درامان است. در حالیکه لشکر اسلام به سوی مکه به راه افتاد، ابو سفیان به سرعت به مکه برگشت و گفت: سوگند به خد ا ! هیچ کس توان مقابله با این ها را ندارد. وقتی نزد قریش آمد، تا آن جا که در توان داشت فریاد زد : ای گروه قریش! این محمد است که با سپاهی به سوی شما آمده است که توان مقابله با آن را ندارید ؛ هرکس وارد منزل ابو سفیان شود در امان است ؛ گفتند : خدا مرگت دهد ! منزل تو چه فایده ای برای ما دارد ؟ زوجه اش هند دخترعتبه - که در غزوه احد جگر حضرت حمزه(رض) را کشیده بود برخاست و ریش اش را گرفت و گفت: رو سیاه شود چنین رهبری! ابو سفیان گفت : وای برشما! فریب این زن و سخنانش را نخورید، چرا که لشکری  به سوی شما می آید که توان مقابله با آن را ندارید،هر کس وارد مسجد شود در امان است ؛ و هرکس در را بر روی خود ببندد، در امان است.

آیا نمونه ای درعفو بزرگوارانه، بزرگ تر از این است ؟

 یکی دیگر از مظاهر، احساسات لطیف بشری و عواطف زیبای بشری  این است که وقتی آنحضرت (ص) به نشانه و آثار یک قبر رسید، آنجا نشست و رقت بر وی مستولی گشت، سپس گریه کرد و فرمود : این قبر مادرم آمنه است. این واقعه زمانی پیش آمد که از وفات آمنه مدت زیادی گذشته بود.

حفاظت دین:

---------------

رسول الله (ص) با وجود نرمی و مهربانی، اغماض و چشم پوشی نسبت به اشتباهات ولغزش های مردم، به اندازه که بالاتر از آن در تصور نمی گنجد ؛ در مورد حفاظت اصل دین و روح تعالیم آن حساسیت زایدالوصفی داشت، خصوصاً در باره عقیده، توحید حساسیت خاصی داشتند.

از آنچه امت را دچار خرافات،توهمات و تقدیس اشخاص می کرد و به جاهلیت بازگشت می داد به شدت بر حذر می کرد و در این امر هیچ گونه سازشی را روا نمی داشت ؛ و هیچ مصلحت سیاسی وغیره را مد نظر نداشت.

روش آنحضرت (ص) دراین زمینه با روش رهبران سیاسی کاملاً متفاوت بود. روشن ترین مثال در این خصوص واقعه کسوف خورشید هنگام وفات فرزند اش ابراهیم بود، هنگامیکه خورشید کسوف کرد مردم گفتند : کسوف خورشید بخاطر فرزند رسول الله (ص) است. برای از بین بردن این پندار خطبه ای ایراد کرد و درضمن آن فرمودند: همانا خورشید و ماه دو نشانی از نشانه های پروردگار هستند، به خاطر مرگ و زندگی هیچ کس کسوف و خسوف نمی کند. وقتی چنین حالتی دیدید مشغول دعا شوید، بزرگی الله (ج) را بیان کنید، نماز بخوانید و صدقه بدهید.

چنانچه در چنین موقع غم انگیز، بجای رسول اکرم هر کس دیگری می بود حد اقل در مورد این اظهارات مردم سکوت اختیار می کرد، چنین پنداری را به نفع دعوت و حرکت خود تشخیص می داد ؛ زیرا چنین تحلیلی از مردم باعث گسترش نفوذ او در دلهای مردم نسبت به خود و خانواده اش بود که سبب اعتماد مردم قرار می گرفت و این همان چیزی است که عین خواسته رهبران و سیاستمداران است برای بدست آوردن آن، از حیله ای فرو گزار نیستند. اما این واقعیت برای رسول الله (ص) از غیب مهیا شده بود، ایرادی نداشت اگر سکوت میکرد، اما مع الوصف، آنحضرت(ص) در آن شرایط، چنین سخنی را تحمل نکرد و لحظه ای بر آن سکوت ننمود ؛ بلکه بی درنگ به بر طرف کردن این پندار و توهم که منجر به فساد عقیده می شد، مبادرت ورزید، تا مبادا در آینده مردم حوادث طبیعی و سنن الهی را معلول معایبی از قبیل ولادت،وفات، بیماری و تندرستی که برای افراد بشر پیش می آید، قرار دهند،گر چه چنین افرادی انبیا یا اعضای خانواده شان باشند. به راستی که شرک و تقدیس بزرگان در امت های گذشته از همین روزنه داخل شده است.

روی همین اصل بود که حضرت اش طرز تفکر جاهلیت را رد کرد و واقعیت را توضیح داد و برای چنین حالتی نماز مخصوص (نماز کسوف) را مشروع قرار داد تا بوسیله آن ارتباط با الله (ج) و عبادت وی مستحکم شده و آثار وافکار جاهلیت از دل و دماغ ریشه کن گردد.   یکی دیگر از مثال های حساسیت به عقیده توحید این است که یکبار شخصی گفت : همان خواهد شد که خداوند بخواهد و شما بخواهید. رسول الله (ص) فوراً گفتار او را رد کرده و فرمودند : آیا مرا شریک الله(ج) قرار دادی ؟!

  یکبار شنید که شخصی در خطبه اش می گفت: هرکس از الله و رسول اش اطاعت کند بدون شک به خیر و ترقی می رسد و هر آنکس که الله و رسول اش را نا فرمانی کند، بدون شک فریب خورده و به گمراهی رفته. با شنیدن این خطبه فرمودند: چه خطیب بدی هستی.

آری در چنین مواقعی تفاوت مو ضع پیامبرانه و آنچه که امتیاز پیامبران است، از موضع رهبران، سیاستمداران و شخصبت های دیگر روشن می گردد.

براستی که همه پیامبران الهی از هر گونه خودخواهی، خود بزرگ بینی، بهره گیری از حوادث طبیعی و سو استفاده از سادگی مردم به دور بودند و در هیچ حالی اجازه نمی دادند کسی در مدح و ستایش آنان مبتلای افراط شده و از حد تجاوز نماید. اما رسول الله (ص) در این خصوص نمونه کامل و سرمشق همه است، چنانکه می فرمایند:

در مدح من مبالغه نکنید چنانکه نصارا درمدح عیسی بن مریم کردند. چرا که من فقط بنده الله هستم پس بگوید،
 بنده الله و رسول او.      

ارتباط آنحضرت (ص) با مردم:

-------------------------------

عبادت وزهد رسول الله (ص) و توجه همه جانبه اش به سوی الله و مشغولیت و مناجات وی با پروردگار خویش، هرگز مانع خوش رویی و خوش رفتاری وی با مردم نمی شد ؛ بلکه با وصف آن از مردم احوال پرسی میکردند، نسبت به آنان به دلجویی رفتار می کرد و حق هر صاحب حق را ادا می نمود و این کاری است که از هر کسی ساخته نیست. در صورتی که می فرمودند : اگر شما میدانستید آنچه را که من می دانم کمتر می خندیدید و بیشتر گریه می کردید.  رسول الله (ص) بیش از هرکس سعه صدر داشت، نرم خو و خوش معاشرت بود ؛ با اصحاب مزاح می فرمودند و با آنها گفتگو می کرد، با کودکان شان شوخی می نمودند و آنها را در آغوش خود می نشاندند.

دعوت آزاد،برده، کنیز و بی نوا را قبول می فرمودند، در اطراف و نقاط مختلف شهر به عیادت بیماران می رفت ؛ عذر معذرت کننده را می پذیرفت و هیچ گاه دیده نشد که پا های مبارک را درمیان اصحاب اش دراز نماید تا مبادا باعث ناراحتی کسی شود.

رسول الله (ص) بسیار با محبت و خیلی مهربان بود، عواطف و احساسات لطیف بشری با زیباترین وجه در وجود آنحضرت (ص) تجلی داشت.

رسول الله (ص) هرگاه به خانه فاطمه (رض) تشریف می بردند به دختر فرزانه اش می گفت : ای فاطمه ! دو فرزندم (حسن و حسین) را صدا کن، آنگاه آنها را می بوسید و در آغوش خویش نگهمیداشت.

درمیان اسیران بدر، حضرت عباس کاکای حضرت رسول اکرم (ص) نیز وجود داشت، وقتی او را محکم بستند ؛ صدای ناله اش به گوش آنحضرت (ص) رسید خوابش نبرد، وقتی صحابه کرام از جریان آگاهی یافتند عباس را رها نمودند. اما این شفقت و مهربانی هرگز سبب نشد که میان عباس و سایر اسرا تبعیض قایل شود. وقتی انصار فهمیدند که رسول الله (ص) از رها ساختن عباس راضی شده است؛ از آنحضرت (ص) درخواست کردند که فدیه عباس معاف شود، منظور شان این بود که رسول الله (ص) خوشحال تر شود، اما رسول الله(ص) موافقت نکرد.

مردی از عرب های صحرا نشین خدمت رسول الله (ص) شرفیاب شده گفت: آیا شما کودکان را می بو سید ؟ ما که آنها را نمی بوسیم، رسو ل الله (ص) فرمودند: من چه میتوانم بکنم وقتی الله (ج) از دل های شما رحمت را بیرون کند.

شخصی به حضور آنحضرت (ص) آمد و شکایت کرد که یا رسول الله ! قسم به خدا من به این خاطر از نماز عقب می مانم که فلان پیش نماز ؛ نماز را طول می دهد، وقتی رسول الله (ص) گفته او را شیند، چنان موعظه ای باحالت خشم ایراد فرمود که تا آنزمان کسی چنین حالت پیامبر (ص) را ندیده بود. سپس فرمود : همانا عده ای از شما مردم را متنفر می کنند آینده هرکسی پیش نماز مردم قرار گیرد بر او لازم است که نماز را مختصر ادا کند ؛ چرا که در میان مردم انسانهای ناتوان، سالخورده و صاحب احتیاج وجود دارد.

خداوند متعال قلب مبارک پیامبر اش را از حسد و کینه پاک کرده بود، نسبت به هیچ  کس در دلش بدی و کینه وجود نداشت، می فرمودند: هیچ کس در باره یاران من چیزی به من نرساند،چرا که من دوست دارم وقتی به سوی شما می آیم، دلم پاک و صاف باشد.

آنحضرت (ص) برای مسلمانان همچون پدری مهربان بود، همه مسلمانان نزد وی مانند افراد خانواده اش بودند؛ بر آنها چنان شفقت می ورزیدند که زنان شیرده بر کودکی که تازه از شیر اش جدا کنند، شفقت می ورزیدند.

رسول الله (ص) به این کاری نداشت که الله (ج) به آنها چقدر مال و دارای ارزانی فرموده است، اما همیشه در این قسمت مسوولیت های شان را بدوش می گرفت و می فرمودند : هرکسی مالی از خود بجا گذارد،آن مال مربوط وارثان اش است، اما اگر دین (قرض) و مسوولیتی دارد بر عهده ماست.

 

محمد (ص) درخانه و با خانواده:

-------------------------------- 

رسول الله (ص) درخانه اش فردی مانند سایر بشر بود، عایشه صدیقه (رض) همسر گرامی اش می گوید: خودش لباس های اش را پاک می کرد، گوسفند را می دوشید، کار خودش را انجام می داد ؛ لباس های اش را درصورت ضرورت پینه می زد و کفش اش را ترمیم میکرد، هرگاه وقت نماز فرا می رسید، به نماز تشریف می بردند.

پیامبر (ص) به دوست داشتن زیاد فرزندانش معروف بود حتی دخترش فاطمه (رض) وقتی نزد او می رفت، پیامبر بر می خاست و او را می بوسید و وی را در جای خود می نشاند.

آنحضرت (ص) در خانه و خانواده اش چنان خندان بود که فکر می شد اصلاً هیچ مشکلی ندارد، درهمه امورخانه اشتراک می کرد، همواره خوشرو و متبسم بود. 

آنحضرت (ص) خانواده را نخستین مهد پرورش فرزندان می دانست و همیشه توصیه می فرمودند تا در خانه و درمیان خانواده از محبت و خوشرویی استفاده کنید ؛ و علاوه میکرد کسیکه در خانه اش نتواند فضای محبت و اطمینان را مهیا سازد، هیچ گاه نخواهد توانست تا در میان مردم و جامعه خود باعث ایجاد فضای محبت گردد.

آنحضرت (ص) هر گز از غذا عیب نمی گرفت، اگر دوست میداشت می خورد،اگر دوست نداشت آن غذا را ترک می کرد.

عایشه صدیقه (رض) روایت می کند که رسول الله (ص) فرمودند : بهترین شما کسی است که با خانواده اش خوب و مهربان باشد و من بهترین شما نسبت به خانواده ام هستم.

روابط آنحضرت (ص) با نزدیکان در موارد آسایش وزیان:

---------------------------------------------------------

شعار همیشگی رسول الله (ص) دراهل بیت و فامیل های نزدیک این بود که از آنها در خطر ها وزیان ها پیشقدمی، ولی در آسایش و مزایا عقب می گذاشت.

وقتی در جنگ بدر عتبه بن ربیعه، شبیه بین ربیعه، و ولید بن عتبه از قهرمانان بارز عرب بودند، از میان قریش ومسلمانان مهاجر مبارز طلبیدند، رسول الله (ص) بخوبی می دانست که آنها در میدان جنگ دارای چه موقعیت و خصوصیتی هستند ؛ از این طرف در میان اصحاب قهرمانانی وجود داشت که آمادگی داشتند برای مبارزه برخیزند، اما مع الوصف رسول الله(ص) فقط به نزدیک ترین افراد خود دستور مقابله را داد و فرمود : ای حمزه! ای علی ! ای عبیده!بلند شوید همه اینها نزدیک ترین و محبوبترین افراد به رسول الله (ص) بودند. اما آنحضرت (ص) به خاطر جان آنها دیگران را بر آنها مقدم نشمرد، خواست خداوندی بود که غلبه و پیروزی نصیب آنان گردید و رقبای شان شکست خوردند،حضرت حمزه و حضرت علی سالم برگشتند و حضرت عبیده مجروح گردید.

وقتی رسول الله (ص) تصمیم گفت که ربا (سود) را حرام قرار دهد وخون های جاهلیت قدیم را هد ر اعلام نماید از سود عباس و خـون ربیـــعه بن الحـــارث بن عبدالمطلب آغاز کرد.

  در خطبه حجـة الوداع چنین فرمودند : سود جاهلیت بی اعتبار است، اولین ســـودی که آنرا لغو می کنم ســـود خود ماست. یعنی سود عباس بن عبدالمطلب، خون های جاهلی هدر و بیهوده هستند اولین خونی که از خون های خود هد ر و بی اعتبار اعلام می کنم خون ربیعه بن الحارث است.

اما در مورد آسایش و مزایا پیوسته افراد خانواده اش را بر خلاف پادشاهان همیشه دور نگاه میداشت و یا در آخر قرار می داد.

حضرت کرم الله وجهه می فرماید : فاطمه (رض) به سبب گرداندن آسیاب دستی در رنج بود، به او خبر رسید که نزد رسول الله (ص) بردگان را آورده اند ؛ او به حضور رسول اکرم (ص) آمد تا خادمی برای کارهای خانه ( آسیاب و غیره) در خواست نماید اما خجالت کشید و موفق نشد که سخن بگوید، بالاخره موضوع را با عایشه (رض) در میان گذاشت ؛ وقتی حضرت رسول الله (ص) تشریف آوردند، عایشه (رض) مشکل حضرت فاطمه (رض) را در میان نهاد. حضرت علی کرم الله وجهه می فرماید: وقتی رسول الله (ص) تشریف آوردند عایشه (رض) مشکل حضرت بی بی فاطمه زهرا (رض) را با آنحضرت در میان گذاشت، حضرت علی (رض) می فرماید وقتی آنحضرت (ص) خبر شد نزد ما تشریف آوردند، ما رختخواب مان را هموار کرده بودیم و می خواستیم استراحت کنیم ؛ با تشریف آوری رسول الله (ص) خواستیم بلند شویم، فرمودند: از جای تان تکان نخورید و فرمودند : آیا دوست دارید من شما را به چیزی بهتر از آنچه خواسته بودید، راهنمایی کنم ؟ و آن این که وقت داخل رختخواب رفتید 33 بار" سبحان الله"، 33 بار" الحمدلله" و 34 "بار الله اکبر " بگوید، این عمل برای شما خیلی بهتر است از آنچه خواسته بودید.

  در یک روایت دیگر آمده است که آنحضرت (ص) فرمودند: سوگند بخدا، من چگونه به شما بدهم و اهل صفه را بگزارم ؛ در حالیکه شکم های ایشان از گرسنگی جمع شده است و من چیزی ندارم تا به آنها خرچ کنم، البته این بردگان را می فروشم و پول آنها را بر اهل صفه انفاق می کنم.

بزرگواری  وبرد باری:

-----------------------

رسول گرامی (ص) امام بشریت ومعلم آن در حسن اخلاق، بزرگواری و فروتنی بود، چنانکه خدواند (ج) در قرآن عظیم الشأن می فرمایند: ( ترجمه- ما ترا به بهترین حسن "اخلاق" برگزیدیم) براستی که تو بهترین اخلاق هستی.

آنحضرت (ص) نیز می فرمودند: پرودگارم به من ادب آموخت و مرا نیکو تأدیب نمود. الله (ج) تمام خوبی ها را در وجود مبارک آنحضرت (ص) جمع کرده بود و چنانکه رسول مقبول (ص) می فرماید : بدون تردید الله تعالی مرا به منظور تکمیل خوبی های اخلاق و اتمام زیبایی های کردار مبعوث نموده است.

از بی بی عایشه صدیقه (رض) در مورد اخلاق رسول الله (ص) پرسیده شد، عایشه (رض) فرمود : اخلاق رسول الله (ص)  قرآن بود.

گذشت، برد باری، سعه صدر و نیروی تحمل به اندازه ای رسیده بود که تیز هوشی هوشمندان و تخیل شعرا به آنجا راه ندارد.

اگر صفات والای حضرت رسول الله (ص) از طریق موثق و تردید ناپذیر روایت نمی شد شاید مورد باور اذهان مردم قرار نمی گرفت، اما خوشبختانه همه آن از طریق موثق و به نقل از راویان عادل ثابت شده و به درجه شهرت و تواتر رسیده است و ثبوتش از روایات تاریخی به مراتب معتبر تر و روشن تر می باشد.

یکی از موارد بزرگواری و بخشندگی آنحضرت (ص) عفو و گذشت از سرسخت ترین دشمن اش، عبدالله بن ابی که رئیس منافقان بود؛ وقتی به رسول الله (ص) خبردادند کـه بن ابی وفات یافته در مراسم جنازه اش اشتراک کرد و زمانی که جسد او را در قبر گذاشتند، حضرت رسول الله (ص) فرمود او را بیرون بیاورید، آنگاه او را بر زانو های خود نهاد و از آب دهان مبارک اش بر دهان او انداخت و پیراهن خود را بر او پوشاند. آری این است برد باری و بزرگواری.

زید بن سعنه، قبل از این که مشرف به اسلام شود نزد رسول الله (ص) آمد و دین(قرض) خود را که بر حضرت محمد (ص) بود طلب کرد، لباس رسول الله (ص) را محکم گرفته بود و اظهار خشونت می نمود. سپس گفت : شما فرزندان عبدالمطلب، بسیار قرض دوست هستید ! حضرت عمر (رض) او را صدا زد و بر وی خشم گرفت، اما رسول الله (ص) تبسم کرد و آنگاه رو به حضرت عمر (رض) کرده فرمود: ای عمر ابن الخطاب ! من و ایشان به چیز دیگری غیر از این برخورد شما احتیاج داشتیم ؛ بر شما لازم بود که مرا به حسن پرداخت و او را به حسن طلب تاکید می نمودید، سپس فرمود : که از موعد این شخص فقط سه روز باقیمانده است و آنگهی به حضرت عمر (رض) دستور داد که طلب او را بپردازد و بیست پیمانه اضافه بخاطری اینکه حضرت عمر(ض) او را ترسانده است، به او بدهد. همین واقعه سبب شد که زید بن سعنه اسلام بیاورد.

اصحاب کرام روایت میکنند که در معرکه "نجد" همراه رسول الله (ص) بودیم، دریک وادی پر درخت فرود آمدیم،حضرت رسول اکرم (ص) به قصد استراحت زیر یک درخت رفت و شمشیر اش را بر درخت آویخت و خود مشغول استراحت شدند؛ در همین زمان ناگهان رسول الله (ص) ما را صدا زدند، ما حاضر شدیم ؛ دیدیم که مرد صحرا نشین رو بروی آنحضرت (ص) نشسته است، حضرت رسول الله (ص) فرمودند : من خواب بودم که این مرد آمد و شمشیر مرا از پوش بیرون کرده، بالا گرفت، وقتی بیدار شدم دیدم او بالای سرم شمشیر کشیده و ایستاده است و به من گفت : چه کسی تو را از دست من نجات میدهد ؛ گفتم الله (ج) آنگاه او شمشیر را در پوش گذاشت و نشست، و اینک نشسته است، اصحاب می فرمایند : آنگاه رسول الله (ص) آن مرد را مجازات نکرده و دستور دادند که او را رها کند که برود.

حلم و برد باری آنحضرت(ص) به قدری بود که حلم و برد باری تمام اصحاب کرام به اندازه آن نمی رسید، حال آنکه همـــگی آنان صاحبان حلــم و متـــانت بودند.

حضرت ابوهریره(رض) میگوید : یکبار مردی از اعرابی (صحرانشین) در مسجد ادرار نمود، مردم برخاستند تا او را بزنند ؛ اما رسول الله (ص) فرمود : او را بگذارید و بر جای ادراش سطلی از آب بریزید – سپس فرمودند : همانا شما برای آسانگیری مبعوث شده اید نه برای سخت گیری، او را بفهمانید چه اینها از آداب زندگی بی اطلاع اند.

رسول الله (ص) بسیار مهربان بود، اگر حاجتمندی نزد وی می آمد، یا بر او وعده می داد، یا این که همان وقت اگر چیزی موجود بود به وی اعطا می فرمودند.

حضرت انس (رض) می گوید: باری تکبیر نماز گفته شده بود که مردی اعرابی نزد رسول الله (ص) آمد و لباس اش را گرفت و گفت: احتیاج مختصری دارم می ترسم آنرا فراموش بکنم، آنحضرت (ص) همراه او بلند شد تا اینکه از حاجت آن مرد فراغت یافت و سپس به نماز مشغول شد.

    تحمل، سعه صدر و شکیبایی اش به قدری بود که خدمت گزار او انس بن مالک (رض) میگوید : من ده سال مرتب برای رسول الله (ص) خدمت نمودم، اما در تمام این مدت؛ آنحضرت (ص) به من " ا ُف" نگفت و گاهی نفرمود چرا چنین کردی  ؟ یا چرا چنان نکردی.

تواضع وفروتنی :

------------------

تواضع و فروتنی حضرت محمد (ص) به حد نهایت رسیده بود. آنحضرت (ص) تبعیض را در حق خود نمی پسندید و دوست نداشت کسی به خاطر او به پا بایستد، یا کسانی در مدح و ستایش وی از حد بگذرد و او را از مرتبه عبودیت و اسالت برتر پندارد،چنانکه امت های گذشته در حق پیامبران خود مرتکب شدند.

حضرت انس (رض) می گوید : هیچ کس از رسول الله (ص) برای ما محبو بت تر نبود اما وقتی جناب ایشان به نزد ما تشریف می آوردند، بلند نمی شدیم، به دلیل این که می دانستیم او ناراحت می شود. یکبار به حضرت رسول الله (ص) گفته شد : ای بهترین خلق ! فرمودند : این همانا حضرت ابراهیم (ع) است.

رسول اکرم (ص) نشستن و صحبت کردن با بردگان و بیوگان را برای خود عیب نمی دانست، وتا لحضه ای مکث می نمود تا از کار آنها فراغت و مشکل شان حل می شد.

وقتی عدی بن حاتم طایی به مدینه آمد. حضرت رسول الله(ص) او را به منزل خود دعوت کرد. کنیز یک دوشک آورد تا حضرت محمد (ص) بر روی آن بنشیند اما آنحضرت (ص) آنرا میان خود و عدی قرار داد و خودش بر روی زمین نشست، عدی می گوید " فهمیدم که او یک پادشاه نیست بلکه پیامبر برحق است. "

پیامبر بزرگ الهی همیشه از احوال مریضان می پرسید در نماز جنازه حضور می یافت، دعوت غلام و کنیز را قبول می کرد.

حضرت محمد (ص) همیشه که در مسافرتها بدنبال کاروان حرکت می کرد و ناتوان ها را از خود پیش می کرد تا در راه عقب نمانند و برای شان دعا خیر می کردند.

هرگاه حضرت شان بخاطر طعامی دعوت می شدند ولو که آن طعام نان جو ویا خوراک خوش مزه نمی بود آنرا می پذیرفت و بسیار می کوشید که در جریان طعام خوردن بدون اینکه میزبان بداند که این غذا مورد نظر پیامبر خدا نیست، طوری صرف می کرد که اصلاً احساس نمی شد که مورد پسند شان نیست. همیشه به اصحاب می فرمودند ! من بنده ای بیش نیستم، مانند بندگان می خورم و مانند بندگان می نشینم.

یکی از کارهای روزانه آنحضرت (ص) این بود که در تمام امور منزل با ازواج مطهرات خویش همکاری می کرد و خانه جاروب می زد، آرد را خمیر می کرد و وسایل خود را از بازار خودش خریداری وانتقال میداد.

 

حیـــا و شجــــــاعت:

---------------------

رسول الله (ص) جامع حیا و شجاعت بود. در صورتیکه بسیاری معتقد اند این دو وصف ضد یکدیگر اند.

درمورد حیا آنحضرت (ص)، ابو سعید خدری (رض) می گوید : حضرت محمد (ص) از دختر دوشیزه و پرده نشین با حیا تر بود، و چیزی که نمی پسند ید ؛ ما آثار ناپسندی را درچهره مبارک اش مشاهده می کردیم.

به دلیل حیا بود که دوست نداشت مستقیماً در مورد آنچه نمی پسندید کسی را تذکر دهد، بلکه این کار را به عهده دیگران می گذاشت.

روزی یک شخص نزد رسول الله (ص) آمد که از رنگ زرد استفاده کرده بود، اما حضرت رسول اکرم (ص) چون دوست نداشت مستقیماً کسی را تذکر بدهد، درنگ فرمودند. وقتی آن شخص از محضر اش برخاست، به حضار گفت : خوب بود اگر به او می گفتید که این رنگ را ترک کند.

حضرت بی بی عایشه (رض)  می گوید: هر گاه رسول الله (ص) در باره عیب و بدی کسی مطلع می شد، هنگام تذکر دادن نمی فرمود : فلانی را چه شده است ؟ بلکه صیغه جمع را بکار می برد و می فرمود: چه شده آنهای را که چنین می کنند یا چنین می گویند،بدین طریق بدون گرفتن نام شخص نهی از منکر می کرد.

اما در مورد شجاعت آنحضرت (ص) گواهی حضرت علی کرم الله وجهه کافیست.او می فرماید : وقتی  جنگ شدت می گرفت و آتش آن داغ می گشت ما به رسول الله (ص) پناه می گرفتیم، هیچ کس از او به دشمن نزدیک تر نبود. من روز غزوه بدر مشاهده کردم که ما به آنحضرت (ص) پناه می گرفتیم و از او هر کس به دشمن نزدیک تر بود.

یک شب اهل مدینه احساس وحشت نمودند همگی با صدای که شنیده می شد، از جا حرکت کرده بودند، رسول اکرم (ص) از همه آنها پیش تر بود و می فرمودند نهراسید ! در حالیکه بر اسپ بی زین "طلعه " سوار و شمشیر بر گردنش حمایل بود و چنان سریع حرکت می کرد همچون حرکت آب دریا.

    در غزوه احد و روز حنین،شجاعت رسول اکرم (ص) کاملاً روشن شد، هنگامیکه دلیر مردان ؛میدان جنگ را خالی گذاشتند، آنحضرت (ص) با قاطرش پا بر جا بود، گویی هیچ چیزی نشده است و در همان حال فرمود: من پیامبر الله هستم، این حرف دروغ نیست. من فرزند عبدالمطب هستم.

مهربانی بی حد و گسترده :

--------------------------

رسول اکرم (ص) با وجود دلیری وشجاعت بی مثالش، فوق العاد مهربان بود. اشکش زود جاری می شد ؛ دلش برای ضعفا می سوخت و بر حیوانات و چهارپایان ترحم می نمود و دیگران را نیز نسبت به آنها توصیه به مهربانی می کرد.

روزی حضرت پیامبر (ص) از بازار می گذشت قصابی را دید که گوسفندی را به زمین خوابانده و کارد اش را تیز می کند، رسول الله (ص) به او فرمود : آیا می خواهی دو بار او را بکشی، چرا قبل از این که آنرا به زمین بخوابانی،کارد خود را تیز نکردی.

ابوهریره (رض) از رسول الله (ص) روایت می کند که آن حضرت (ص) فرمود : مردی داشت بر راهی می رفت، تشنگی اش شدت گرفت، چاهی دید، در آن فرود آمد آب نوشید و خارج شد ؛ دید سگی ازشدت تشنگی زبانش را بیرون کشیده و خاک های مرطوب را می لیسد، مرد با خودش گفت : مثل این که این سگ مثل من شدیداً تشنه است، آنگاه در چاه فرود آمد و موزه خود را پر از آب کرد و به دهانش گرفت ؛ بیرون آورد و سگ را آب داد، پروردگار متعال این خدمت آن مرد را قبول کرد و آن مرد را مورد آمرزش خویش قرار داد. صحابه کرام پرسیدند : یا رسول الله ! آیا از خدمت این حیوانات به ما اجر می رسد ؟ رسول الله (ص) فرمودند: خدمت هر موجود زنده ای ثواب است.

پیامبر (ص) همیشه در خطبه های نماز به مردم توصیه می فرمودند که : با غلامان و کنیزان و فقیران به نیکی رفتار نمایید  و می فرمود : از آنچه می خورید، آنها را بخورانید، واز آنچه می پوشید آنها را بپوشانید و خلق خدا را شکنجه نکنید. می فرمودند: برادران تان خدمتگزاران شما می باشند. خداوند آنها را زیر دست شما قرار داده  هر کسی برادرش زیر دست اش باشد بروی لازم است که او را از آنچه می پوشد، بپوشانید ؛ آنها را مکلف به کاری که توان آنرا ندارند نکیند ؛ اگر آنها را به کاری که بیش از توان آنرا ندارند مکلف کردید، آنگاه کمک شان کنید.

روزی پیامبر(ص) درمیان اصحاب خویش نشسته بود که مرد صحرانشین وارد شد و بعد از ادای سلام گفت : یا رسول الله ! هر روز چند به خاطر رفتار اشتباه آمیز با خدمتگذارانم از خداوند طلب مغفرت نمایم ؟ آنحضرت (ص) فرمودند : هفتاد مرتبه.

پیامبر (ص) در جای دیگر فرمودند: مزد کارگر را به او بدهید قبل از اینکه عرق پیشانی اش خشک شود.

سرمشق همگان:

----------------

حیات و زندگی رسول اکرم (ص) اعمال گوناگونی را در بر دارد، بطوریکه بهترین نمونه و عالی ترین روش برای زندگی انسانها درهر مرحله ای است، زیرا جامع و در برگیرنده اخلاق عالیه، عادات حسنه، احساسات و عواطف پاکیزه و انگیزه های مهم و استوار می باشد.

سخنی چنـــد با با خــوا نند گان این رســـاله  

--------------------------------------------------------- 

بـرادر و خـواهرمـــن !   

اگر شما توانگر و ثروت مند هستید به رسول اکرم (ص) اقتدا کنید، آن هنگام که وی با کالای تجارت در میان حجاز و شام حرکت می کرد و آن هنگام که صاحب خزانه های بحرین گردید.

اگر شما محتاج و مفلس هستید،برایتان زندگی وی بهترین سرمشق است آنگاه که در خانه ابو طالب محصور بود و آنگاه که از وطن خود به مدینه هجرت کرد و هیچ چیز با خود به همراه نداشت.

 اگر پادشاه و فرمانروا هستید به سنن و اعمال حضرت رسول الله (ص) اقتدا کنید آن هنگام که او فرمانراوی سرزمین عرب گردید و حکام غرب و فرزانگان آن دیار به اطاعتش گردن نهادند. اگر شما رعیت و ناتوان هستید بازهم زندگانی و اعمال آن حضرت (ص) بهترین سرمشق تان است. آن هنگام که او در قلمرو نظام مشرکانه در مکه بسر می برد و اگر شما فاتح و پیروز شده اید، به زندگی او بنگرید آنوقت که بر دشمنان در "بدر" و "حنین" و "مکه" فتح و پیروزی یافت و اگر شما شکست خورده اید، از او درس بگیرید، که در روز احد میان اصحاب شهید و یاران مجروح خود قرار داشت.

اگر شما معلم و آموزگار هستید به معلم بزرگ بشریت بنگیرید، آن هنگام که در شبسـتان " مسجد نبوی" مشغول تعلیم اصحاب اش بود و اگر شما شاگرد و دانشجو هستید، نشستن مودبانه او را در حضور روح الامین ( جبریل) تصور فرماید.

اگر شما سخنران ناصح و مرشد دلسوزی هستید، به سوی او گوش فرادهید، آن هنگام که بر منبر چوبین مسجد نبوی نشسته مردم را موعظه می کند و اگر می خواهید صدای حق را بلند کنید و امر به معروف نماید، اما هیچ همکار و مدد گاری ندارید، پس به وی بنگرید که درمکه ناتوان و ضعیف است، و همکار ومدد گاری نداشت که او را کمک نماید؛ اما با وجود آن به سوی حق آشکارا را فرا میخواند. اگر دشمن خود را شکست داده اید و مغلوب نموده اید، و حق غلبه یافته است و باطل سرنگون و زبون گشته است ؛ و شما به هدف تان رسیده اید، در چنین موقعیتی نمونه تان محمد رسول الله(ص) است، آن هنگام که وارد مکه شد و آنرا فتح نمود.

اگرمیخواهید کارهایت را ترتیب و به دارایی ات رسیدگی نمایی، به رسول معظم بنگر، آن زمان که صاحب اراضی بنی نضیر، خیبر و فدک شد ؛ ببین که چگونه تدبیر نمود و مسولیت آنرا به افراد شایسته و کاردان تفویض کرد.

اگر یتیم هستی، به جگر گوشه آمنه و عبدالله بنگر، که هر دو از دنیا رحلت کرده اند و فرزند شان خردسال و یتیم است. اگر کم سن و سال هستی، آن کودک با عظمت را نگاه کن، آن هنگام که مادر مهربان اش حلیمه سعدیه او را پرورش می دهد. اگر جوان و تنومند هستی زندگانی شبان مکه را به دقت بخوان و درس بگیر.

اگر بازرگان و حامل کالای تجارت هستی، طرزعمل سردار آن کاروان را ملاحظه کن که رهسپار بصره شده است.

اگر قاضی و داور هستی، به آن داور بنگر که صبح هنگام که راهی کعبه شد تا حجرالاسود را سر جایش قرار دهد، در حالیکه سرداران مکه عزم جنگ و اختلاف نموده اند. باز مجدداً نگاهت را بسوی او بینداز و ببین که چگونه در صحن مسجد مدینه میان مردم به عدل و داد قضاوت می نماید. فقیر و محتاج و ثروت مند، نزد وی برابر اند.

اگر شوهر هستی سیره پاک و زندگی با عفاف شوهر خدیجه و عایشه را مطالعه کن. اگر پدر فرزند هستی، ببین که پدر فاطمه زهرا و پدر بزرگ حسن و حسین چگونه با آنها رفتار می نماید.

به هرحال هرکسی باشی و دارای هر موقعیتی هستی و در هر حال که شب و روز را سپری میکنی. بدان که :

زند گی حضرت محمد (ص) بهترین راهنما و سرمشق زندگی ات است، که تاریکی های زندگی را با نور فروزان خود روشن میکند و کــدورت هـــای حیـــات را برطرف می سازد. نابسامانهایت را سامان می بخشد و انحرافات را اصـــلاح و کجــــی ها را راست می نماید.

آری ! زندگانی محمد(ص) چراغ فروزانی برای جویندگان نور و روش موفقیت آمیزی برای طالبــان هدایت و راهنمایی هایش پناهـــگاه هر جوینده رشـد و سعــادت است.

 با الها ! تــو  ما را در راه پیامبر عظیم الشا ن جناب حضرت محمد (ص) این اسوه حسنه برای تمام بشریت  ،  هدایت فر موده واستوار نگهـــد ار . آمین  یا رب العالمین .ََ



 

آشنایی با پاکستان:  

تاریخ:


پاکستان یکی از کشور های اسلامی است که با مشکل هویت تاریخی مواجه میباشد. این کشور هویت تاریخی و ملی خویش را از اسلام می گیرد. چون نام کشور به گذشته ی تاریخی و یا هویت قومی ساکنانش پیوند نمی یابد. اما پاکستان با نام و هویت بر گرفته از اسلام به عنوان سرزمین مسلمانان شبه قاره ی هند در آگست 1947 با جدایی از پیکر هند در حالی ایجادشد که ده ها ملیون مسلمان شبه قاره خارج از جغرافیای پاکستان، در داخل کشور هندوستان باقی ماندند. و این واقعیت، معنی و مفهوم نام پاکستان را به عنوان نامی که معرف هویت اسلامی آن باشد و یگانه وطن مسلمانان شبه قاره ی هند به شمار آید مورد پرسش و تردید قرار می دهد. از سوی دیگر نگاه به هویت قومی مردم در داخل جغرافیای پاکستان معضل هویت تاریخی و ملی کشور را پیچیده تر و آسیب پذیرتر می نمایاند. پاکستان از چهار ایالتی تشکیل شده است که نه تنها بسیاری از ساکنان این ایالات از لحاظ قومی و زبانی هویت جدا از هم دارند؛ بلکه بخش بزرگی از جمعیت های این اقوام هم زبان در بیرون از جغرافیای پاکستان در کشورهای مجاور و منطقه به سر میبرند. ایالت پنجاب که بزرگترین ایالت چهارگانه ی پاکستان است در واقع نصف همان پنجاب قدیمی میباشد که بخش شرقی آن در کشور هندوستان موقعیت دارد. ایالت سند دارای وضعیت مشابه است. ایالت سرحد شمال غربی و ایالت بلوچستان متشکل از پشتونها و بلوچ ها میباشد که یک ثلث جمعیت پشتون با هویت قومی، زبانی و مذهبی واحد بخشی از مردم افغانستان را تشکیل می دهند. و بلوچ ها نیز در حالیکه یکی از ایالات چهارگانه ی پاکستان شمرده می شوند با هویت یکسان فرهنگی در دو کشور ایران و افغانستان پراگنده اند.

تا نخستین روزهای تقسیم شبه قاره ی هند و تشکیل پاکستان،  565 و یا 600 ایالت کوچک و بزرگ در نیم قاره ی هند وجودداشت که انگلیس ها این ایالات را از نظر سیاسی بدو قسمت تقسیم کرده بودند. قسمت اول شامل مناطقی می شد که از لحاظ اقتصادی و نظامی اهمیت داشت. یا مناطق ساحلی و بندری دارای اهمیت و موقعیت استراتژیکی محسوب می شد. قسمت دوم مناطق و سرزمین های را تشکیل میدادند که از نقطه ی نظر فوق الذکر چندان مهم تلقی نمی گردیدند. مناطق نوع اول مستقیماً ازطرف انگلیس ها اداره و کنترول میگردید که بنام "هندبرتانوی" یاد می شد. مناطق نوع دوم نواحی و سرزمین های بودند که توسط حاکمان محلی تحت حمایت انگلیس ها اداره می شدند. حاکمان هندوی این ایالات را "راجه" و "مهاراجه" و حاکمان مسلمان آنرا نواب میگفتند.

"مونت باتن" آخرین نایب السلطنه ی بریتانیا در شبه قاره ی هند که استقلال و تقسیم هند را اعلان کرد، مرحله ی تقسیم را بر مبنای سه معیار:دین ساکنان ایالات، خواست های مردم ایالات و موقعیت جغرافیایی ایالات به اجرا درآورد. ایالاتیکه مستقیماً تحت اداره ی انگلیس ها قرار داشت درقدم اول بدو کشور هند و پاکستان تقسیم گردید. اما درتقسیم ایالاتیکه توسط مهاراجه ها و نواب ها اداره می شد بر مبنای فیصله ی مونت باتن به آنها اختیار داده شد تا خود به یکی از دو کشور هند و پاکستان ملحق شوند. "هری سنگ" حکمران کشمیرعجالتاً از امضای سند الحاق کشمیر به هردو کشور هند و پاکستان خود داری ورزید. حکمران ایالت "جوناگاد" که مسلمان بود الحاق خود را به پاکستان اعلان داشت اما سپس در یک همه پرسی ادغام ایالت مذکور با هند عملی شد. حاکم مسلمان ایالت حیدر آباد نیز که تصمیم به الحاق با پاکستان اتخاذ کرد، مورد پذیرش مونت باتن واقع نشد. و ایالت حیدر آباد ازسوی نیروهای هند مورد حمله ی نظامی قرار گرفت. تصمیم مهاراجه ی ایالت"جودپور" در الحاق به پاکستان نیز مورد قبول هند قرار نگرفت. در حالیکه دولت هندوستان تمایل حاکمان سه ایالت مذکور را در الحاق به پاکستان با موجودیت اکثریت هندو در این ایالات مخالف اصول تقسیم نیم قاره ی هند تلقی میکرد، اما از پیوستن ایالت کشمیر با داشتن اکثریت مسلمان به پاکستان جلوگیری کرد. (1) 

 پاکستان به حیث کشور واحد از دوقسمت شرقی و غربی که با قرار داشتن خاک هندوستان درمیان آنها 1600 کیلو متر ازهم فاصله داشتند بوجود آمد. جدایی پاکستان از شبه قاره ی هند توأم با حوادث دردناک و خونین بود:

« در مرداد(اسد) ماه سال ۱۳۲۶ (اوت(آگست) ۱۹۴۷) تشکیل کشور پاکستان توسط دولت انگلستان اعلان شد، درگیریهای قومی و دینی شدت گرفت، هندوها از مناطق مسلمان‌نشین بیرون کرده شدند، مسلمانها از مناطق هندونشین بیرون کرده شدند، آوارگان هندو نمی‌دانستند باید به‌کجا بروند که پاکستان نباشد، مسلمانها نمی‌دانستند باید به‌کجا برسند که پاکستان باشد (پیرمردهای پاکستان که با خانواده از هند آمده‌اند هنوز این‌ سردرگمی را به‌یاد می‌آورند. به‌یاد می‌آورند که وقتی به لاهور رسیدند مردم به‌آنها گفتند که اینجا پاکستان نیست، پاکستان در کراچی است). مسلمانها و هندوها نمی‌دانستند که چرا چنین شده. مسلمانها می‌شنیدند که باید به‌پاکستان بروند که سرزمین موعود است و خوشیها آنجا است. هندوها می‌شنیدند که باید به‌ «بهارت» (یعنی هندوستان) بروند که کشور هندوها است. صدهاهزار مسلمان و هندو در جریان تقسیم هند کشته و میلیونها جابه‌جا شدند. داستان خانه‌ها و بازارها و اماکن کسب و کار دوطرف که به‌آتش کشیده شد داستان اندوهباری است. منظومه‌های «جویهای خون» و «وقتی امرتسر می‌سوخت» یادگاری از آن ماههای وحشت‌ناک است. رهبران هندوستان هنوز باور نمی‌کردند که کشورشان به‌این آسانی تقسیم شده است؛ و در مجلس ملی هند گفته می‌شد که این وضع یک رخداد زودگذر است. ولی خونها که ریخته شده بود و خانه‌ها که به‌آتش کشیده شده بود ملت بزرگ هند را تقسیم به‌دوملت متخاصم کرده بود. وضعیت فلاکت‌بار مهاجرانِ فراری (آواره شدگان با دستهای خالی) در اقامتگاههای جدیدشان (فضای باز و بی‌پناه و بی‌اثاث) را نمی توان توصیف کرد. هفت‌میلیون مسلمان در خلال کمتر از یک‌سال به‌پاکستان آمده بودند با دست خالی. کسی نبود که در سرزمین موعود به‌آنها کمک کند. صدها هزار تن هندو و مسلمان در راه مهاجرت جان خویش را از دست داده بودند.»(2)

سرزمین کشمیر به عنوان یکی از منازعات اصلی میان هند و پاکستان پس از استقلال و تقسیم دوکشور باقی ماند. "هری سنگ" حکمران کشمیر دوماه پس از تقسیم هند و پاکستان سند الحاق کشمیر را در 26 اکتوبر 1947 امضاء کرد. او این سند را توسط وزیرخارجه ی حکومت هند به "مونت باتن" تسلیم نمود. وی در این سند از حکومت هند تقاضای کمک نظامی کرد. پس از آن نیروهای نظامی هند وارد کشمیر شدند و نخستین جنگ میان پاکستان و هند در نخستین سال تشکیل کشور پاکستان بر سر کشمیر بوقوع پیوست. از آن پس کشمیر میان هند و پاکستان تقسیم شد. در حالیکه سرزمین  کشمیر 222 هزار کیلومتر مربع مساحت دارد بیشتر از دو سوم حصه ی آن بنام ایالت جمو وکشمیر، تحت سلطه ی هندوستان قرار گرفت و یک سوم آن بنام کشمیر آزاد با مساحت 83716 کیلو متر مربع  تحت سلطه و حاکمیت پاکستان در آمد.

دومین جنگ برسر کشمیر میان هند وپاکستان در ششم سپتمبر 1965 درگرفت. این جنگ هفده روز دوام کرد و هیچ یک ازطرفین به پیروزی در مورد کشمیر دست نیافتند. با صدور قطع نامه ی بیستم سپتمبر 1965 شورای امنیت ملل متحد آتش بس میان طرفین برقرار شد. سپس با میانجگری کاسگین صدراعظم شوروی مذاکرات میان دوطرف در شهر تاشکند صورت گرفت. ژنرال ایوب و شستری صدراعظم هند در دهم جنوری 1966 توافقنامه ی تاشکند را امضاء کردند. این توافقنامه تنها به برقراری آتش بس و مبادله ی اسراء میان طرفین انجامید.

افزون بر سرزمین کشمیر، تقسیم آب های حوزه ی ایندوسIndus یکی دیگر از موضوعات نزاع آفرین میان طرفین است. بستن جریان این آب ها از جانب هند بروی پاکستان، زندگی در پاکستان را جداً به مخاطره مواجه می کند. هرچند طرفین تا کنون برسر استفاده از آب های ایندوس توافقاتی را به امضاء رسانیده اند.

عمده ترین دگرگونی در تاریخ کوتاه پاکستان تجزیه ی این کشور در سال 1971 بود. قبل از آن در انتخابات هفتم دسمبر 1970 حزب عوامی لیک برهبری شیخ مجیب الرحمن از پاکستان شرقی(بنگال) به پیروزی دست یافت. این حزب 160 کرسی را از 162 کرسی بخش شرقی پاکستان در پارلمان و از مجموع 307 کرسی پارلمان پاکستان بدست آورد.  حزب مردم برهبری ذوالفقارعلی بوتو 82 کرسی را از 138 کرسی سهم پاکستان غربی در پارلمان نصیب شد. ژنرال یحیی زمام دار پاکستان در 12 جنوری 1971 برای گفتگو باشیخ مجیب الرحمن به شهرداکه رفت وپس ازمذاکرات اورا به عنوان صدراعظم آینده ی پاکستان نام برد و اعلان کرد که مجلس ملی در سوم مارچ 1971 در داکه تشکیل جلسه خواهد داد. اما ذوالفقار علی بوتو عدم شرکت خود را دراین جلسه به بهانه ی اینکه با حزب او مشورت نشده است اظهار داشت.

شاخه ی پارلمانی حزب عوامی لیک پیش نویس قانون اساسی جدید پاکستان را مورد تصویب قرار داد که نکات مهم آن عبارت بود از:

نام پاکستان جمهوری فدرال باشد.

نام پاکستان شرقی به بنگله دیش و نام ایالت سرحد شمال غرب به پشتونستان تغیر یابد.

پارلمان دوجلسه در زمستان و تابستان به ترتیب در داکه و اسلام آباد داشته باشد.

اعلان جنگ و حالت اضطرار تنها با رضایت مجلس صورت گیرد.

هریک از دوبخش شرقی و غربی پاکستان دارای دوبانک مرکزی جداگانه باشد.

دولت مرکزی حق اخذ مالیات نخواهد داشت.

قبل از آنکه پارلمان جدید پاکستان تشکیل جلسه دهد و صدراعظم نو معین شود، اوضاع بسوی تشنج پیشرفت.  ژنرال یحیی حاکم نظامی و فرمانده ارتش در 25 مارچ 1971 حزب عوامی لیک را غیر قانونی اعلان کرد وشیخ مجیب الرحمن را به زندان افگند. مردم بنگال در پاکستان شرقی علیه دولت پاکستان شوریدند و هندوستان به حمایت از این شورش ها وارد میدان شد. سومین جنگ میان هند و پاکستان در سوم دسمبر 1971 آغاز گردید. پاکستان دراین جنگ شکست خورد. ده ها هزار نفر از نیروی های نظامی آن در بنگال اسیر شدند.دولت پاکستان در 17 دسمبر 1971 تن به آتش بس داد و تجزیه ی بخش شرقی کشور را پذیرفت. در نتیجه کشور جدیدی از پاکستان شرقی بنام بنگله دیش بوجود آمد. سپس ذوالفقار علی بوتو صدراعظم پاکستان در جولای 1972 موافقت نامه ی سیمله Simla را با اندراگاندی صدراعظم هند به امضاء رساند. نکات اساسی موافقت عبارت بود از: مبادله ی اسیران، تداوم مذاکره میان طرفین، حل صلح آمیز اختلافات از طریق تفاهم، اجتناب از مداخله در امور داخلی یکدیگر، از سر گیری روابط ، سیاسی، تجارتی و اقتصادی و هموار نمودن راه حل معضل جمو و کشمیر.

تشکیل پاکستان از دوبخش شرقی و غربی از همان آغاز یک امر غیر طبیعی و شکننده بود. نه تنها موقعیت جغرافیایی از عوامل نا مساعد در تداوم هر دو بخش به عنوان کشور واحد پاکستان شمرده می شد، بلکه زمام داران پاکستانی که عمدتاً به بخش غربی تعلق داشتند بسوی بخش شرقی به عنوان برادر کوچک نگاه میکردند. آنها نسبت به بنگالیها تبعیض روا میداشتند و در رشد و انکشاف بخش شرقی کمتر توجه میکردند. بنگالیها از عملکرد دولت پاکستان نا خشنود بودند. اعلان زبان اردو به عنوان زبان رسمی یکی دیگر از موارد نارضایتی مردم بنگال در پاکستان شرقی بود. وقتی محمد علی جناح زمام دار پاکستان در سال 1948 طی سخنرانی خود در شهر داکه اعلان کرد که تنها اردو زبان ملی پاکستان خواهد بود، دانشجویان بنگالی عکس العمل تندی از خود نشان دادند. آنها با فریاد "نه نه ! پس بنگالی چه می شود" در برابر جناح به اعتراض بر خواستند. (3)

پس از محمدعلی جناح، خواجه نظام الدین زمام دار پاکستان در 1952 باردیگر به موضوع زبان تأکید کرد و اظهارداشت که زبان اردو تنها به عنوان زبان رسمی پاکستان باقی خواهد ماند. این اظهارات مجدداً اعتراض گسترده ی محصلین را در شهر داکه بر انگیخت. در جریان تظاهرات پولیس بروی دانشجویان آتش کشود و چهار تن را به قتل رساند. هرچند درسال 1956 زبان بنگالی به عنوان یکی از دوزبان رسمی پاکستان مورد پذیرش قرار  گرفت اما اساس تجزیه ی پاکستان و ایجاد کشور بنگله دیش با خون ریزی سال 1952 گذاشته شد.

 

جامعه و فرهنگ:

بسیاری از ساکنان جامعه و کشور پاکستان از اقوام چهارگانه ی پنجابی، سندی، بلوچ ها و پشتونها تشکیل شده اند. هرچند که اقوام دیگری نیز در کشور زندگی می کنند. در حالیکه اقوام متذکره به زبانهای معرف هویت قومی خود صحبت می نمایند، اما زبان رسمی در کشور زبان اردو است. زبان اردو زبان 15 درصد مردم پاکستان را تشکیل می دهد. این زبان در قانون اساسی سال 1973 به عنوان زبان رسمی پاکستان شناخته شد:« زبان ارد از لهجه های محلی هند و گویش های فارسی، عربی و ترکی ترکیب شده است که در دربارهای فرمانروایان مسلمان به آن سخن میگفتند. مردم پاکستان  در جلگه های شمالی، بویژه در پیرامون کراچی به زبان اردو تکلم میکنند. زبان اردو دارای ادبیات غنی و گسترده یی برای ارتباط میان پاکستانیها میباشد. ادبیات این زبان بیشتر مبتنی برادبیات فارسی است.»(4)

قبل از رسمیت یافتن زبان اردو همزمان با تشکیل کشور پاکستان، زبان انگلیسی در دوران سلطه ی استعمار انگلیس به شبه قاره ی هند زبان رسمی کشور بود. اکنون نیز زبان انگلیسی در اداره های رسمی و دولتی پاکستان زبان کتابت است. هم چنان زبان انگلیسی در بسیاری از مکاتب خصوصی پاکستان زبان تعلیم و تدریس است. اما قبل از تغلب انگلیس ها و زبانشان در شبه قاره ی هند و در پاکستان امروز، زبان فارسی دری زبان رسمی و زبان علم و کتابت بود:« از اواخر سده ی پنجم هجری به‌بعد بخش اعظم هندوستان زیر حاکمیت مسلمینِ ترک‌نژادِ فارسی‌زبان بوده که از راه افغانستان کنونی به‌هند سرازیر شده و تشکیل حاکمیت داده بودند. زبان رسمی و دیوانی در این دوران ۹۰۰ ساله زبان فارسی بود. لذا تاریخ ادبیات شبه قاره ی هند به‌دو دوره ی مشخص تقسیم می‌شود: تاریخ ماقبل اسلام که نوشته‌ها به‌زبان قومی است، و تاریخ دوران اسلامی که همه ی نوشته‌ها (کتابهای تاریخی و ادبی) به‌زبان فارسی است. امروز کسی‌که بخواهد تاریخ سیاسی و ادبیِ هند را بخواند باید حتمًا زبان فارسی بداند، زیرا همه ی کتابهای نهصد سال اخیر هند تا اوایل سده ی بیستم مسیحی به‌زبان فارسی نوشته شده است. آخرین فارسی‌نگار هند «علامه محمداقبال لاهوری» (اهل کشمیر و مدفون در لاهور) است که از اندیشمندان بزرگ جهان موسوم به‌اسلامی و از شعرای بزرگ زبان فارسی شمرده می‌شود. او تحصیل‌ کرده ی حقوق در لندن بود و پس از جنگ جهانی دوم درگذشت.
هند در نیمه ی سده ی نوزده مسیحی، پس از کشته شدن آخرین پادشاه و برچیده شدنِ سلطنت فارسی‌زبانش رسمًا ضمیمه ی کشور انگستان شد و نامش هند بریتانیا گشت. قیام بزرگِ چندساله ی مسلمانانِ هند که از جانب هندوها نیز حمایت می‌شد را انگلیسیها با خشونت بسیار زیادی که با دهها هزار کشته و ویرانیهای بسیار همراه بود سرکوب کردند. از آن‌پس زبان انگلیسی در دستگاههای دیوانی رسمیت یافت و زبان فارسی به‌درون مدرسه‌ها خزید و تا پایان جنگ دوم جهانی -کم و بیش- به زندگی ادامه داد.»(5)

 دین مردم پاکستان اسلام است که 98 درصد جمعیت کشور را مسلمانان تشکیل میدهند. اسلام در پاکستان چگونه آمد؟:«تدریس تاریخ پاکستان در مدارس معمولاً با محمد ابن قاسم ثقفی آغاز می‌شود که برادر زاده ی حجاج ثقفی و فاتح سِند است. محمد ابن قاسم ثقفی (که مهمترین بندرگاه پاکستان -پورت قاسم- را به‌نام او کرده‌اند) در سال ۹۳ هجری به‌فرمان عمویش حجاج از شیراز به‌سند لشکر کشید (شیراز یکی از پادگانشهرهای عرب بود)، شهرهای بزرگ دیبل و ملتان و راور و برهمن‌آباد و دیگرشهرهای نیمه ی جنوبی پاکستان کنونی را در خلال دوسال گرفت، «کافرانِ هندو» را کشتار کرد، برهمنان متولی بتخانه‌ها را کشتار کرد، شهرهای دیبل و ملتان و بتخانه‌های هندوان را ویران کرد، و هزاران خانوار عرب مسلمان را در سند اسکان داد و مساجد بسیاری در سرزمینهای مفتوحه بنا کرد. بلاذری می‌نویسد که ابن قاسم از غنایمی که در دیبل و ملتان و دیگر شهرهای سند گرفته بود ۱۲۰ میلیون درهم (معادل ۸۴ تُن طلا) برای حجاج فرستاد.
تاریخ پاکستان از سال ۱۰۰ هجری در تاریکی فرومی‌رود، زیرا عربها پس از درگذشت حجاج از سند و ملتان بیرون رانده شدند، و «کافرانِ هندو» بر سرزمینهائی که اسلام فتح کرده بود مستولی گشتند. دومین دوره ی عمده ی تاریخ پاکستان با جهاد «سلطانِ غازی» محمود غزنوی آغاز می‌شود که «کافران هندو» را طی چندین لشکرکشی یا کشتار یا مسلمان کرد و دین اسلام را در سراسر پاکستان کنونی و بخشهائی از شمال هندوستان گسترش داد.»(6)

در پاکستان فرقه ها و مذاهب مختلف اسلامی زندگی میکنند. اکثریت نفوس مسلمانان (77درصد)سنی مذهب و عمدتاً دارای مذهب حنفی هستند. اهل تشیع در پاکستان 20 درصد جمعیت مسلمان کشور را میسازند که اکثریت آنها شیعه ی 12 امامی و تعدادی هم شیعه های اسماعلیه و زیدیه هستند.

مسلمانان سنی پاکستان نیز از فرقه و گروه های مختلف تشکیل شده اند. در حالیکه اکثریت آنها حنفی مذهب هستند، مذاهب و فرقه های دیگری چون شافعی، بریلوی، دیوبندی، اهل حدیث و سلفی ها نیز در میان سنی ها وجود دارد. اقلیت های دیگر دینی نیز درپاکستان زندگی میکنند. آنها که دو تا سه درصد جمعیت پاکستان را میسازند عبارتند از: مسیحیان، هندوان، سیکها، زردشتیان، یهودیان، بودائیان و قادئیانیان.

مدارس اسلامی در پاکستان که بنام وطن مسلمانان از پیکر شبه قاره ی هند جدا شد رشد فزاینده داشته است. در حالیکه در سال 1947 نخستین سال ایجاد پاکستان، 137 مدرسه ی دینی درکشور وجود داشت در سال 1994 شمار مدارس دینی به 1400 باب افزایش یافت. پاکستان با داشتن، اقوام متعدد، مذاهب مختلف اسلامی، گروه های مختلف سیاسی-مذهبی و بیشترین مدارس غیر رسمی دینی همواره در کشمکش و تعارض درونی بسر میبرد. اختلافات مذهبی و تفاوت دیدگاه بر سر قرائت و تفسیر از نصوص، متون و معارف اسلامی در پاکستان همیشه شدید است. در میان دیدگاه های متفاوت فرقه ها و گروه های مذهبی و دینی مسلمانان در پاکستان دو گروه برئلوی Barelevis و دیوبندی Deobandi از همه معروفتر هستند. برئلوی ها قرائت عارفانه و متصوفانه از اسلام و مسایل مذهبی دارند درحالیکه دیوبندی ها بیشتر دارای رویکرد سنتگرایانه و بنیادگرایانه هستند.

 

جغرافیا:

موقعیت طبیعی:  

 پاکستان با داشتن 769095 و به قول دیگری 796100 کیلو متر مربع مساحت و بیش از 164 ملیون جمعیت (مطابق احصایه ی 2007)از بزرگترین همسایگان افغانستان است که در دو سوی مرز های جنوبی و شرقی کشور ما موقعیت دارد. تراکم نفوس در این کشور 189 نفر درهرکیلو مترمربع تخمین می شود. پاکستان ازکشورهای جنوب قاره ی آسیا است که در جنوب با بحیره ی عرب و بحر هند هم مرز میباشد. طول مرز ساحلی پاکستان به 814 کیلومتر میرسد. در شمال و شمال غرب آن افغانستان با 2466 کیلومتر و به قول دیگر بیش از 2500 کیلومتر و در شرق و جنوب شرق آن هندوستان با 2038 کیلومتر قرار دارد. در غرب آن ایران با 891 کیلومتر مرز و چین و درشمال آن با 523 کیلومتر مرز واقع است. در بخش شمالشرقی پاکستان کشمیر واقع است که یک سوم حصه ی آنرا بنام کشمیر آزاد در کنترول خود دارد. طولانی ترین فاصله ی شمال شرقی تا جنوب غربی 1875 کیلومتر و از جنوب شرقی تا شمال غربی 1006 کیلومتر است.

پاکستان از لحاظ ساختمان طبیعی به سه منطقه ی اصلی تقسیم می شود:« ارتفاعات شمالی، جلگه ی رود سِند و فلات بلوچستان. سه سلسله جبال بزرگ جهان یعنی همالیا، قراقرم و هندوکش در مناطق شمالی پاکستان با هم متلاقی می شوند. تقریباًهمه مناطق شمالی و شمال باختری این کشور از کوه های مرتفع پوشیده شده است و این کوه ها بیشتر مشخص کننده ی مرزهای بین المللی چین- پاکستان و پاکستان- افغانستان اند.

بخش شمالی و مرزهای غربی با افغانستان را سلسله جبال هندوکش تشکیل میدهد که گذرگاه خیبر دراین منطقه قرار دارد. بزرگترین قله ی پاکستان که دومین قله ی جهان است،"ک-2" نام دارد که داشتن 8200 متر ارتفاع در سلسله جبال قراقرم واقع است. سلسله جبال سفید کوه که 4761 متر ارتفاع دارد، درجنوب باختری مرز مشترک افغانستان و پاکستان را تشکیل میدهد و سلسله جبال گهگر به ارتفاع 3743 متربا سلسله جبال راس کوه در غرب کویته واقع است.

جلگه های رود سند، شامل ایالت های پنجاب و سند اند و از حاصلخیزترین نواحی کشاورزی این کشور میباشد. درغرب جلگه های سند کوه هایب تهل و نهر کویر بزرگ هند قرار دارد. فلات بلوچستان هموار و بایر به مساحت 349450 کیلومتر مربع دارای کوه های کم ارتفاع مانند کوه های مکیران و سلیمان است.»(7)

دریای سند از بزرگترین دریای پاکستان است که از کوه های همالیا سرچشمه گرفته و با عبور از کشمیر به پاکستان سرازیر می شود و سرانجام به بحیره ی عرب می ریزد. دریای سند به طول 1609 کیلومتر درخاک پاکستان جریان میابد و منبع بزرگ آب و تولید برق برای این کشور محسوب می شود.

 

آب و هوا:

در حالیکه آب و هوای پاکستان در ایالات چهارگانه ی کشور متفاوت است اما در مجموع پاکستان دارای آب و هوای خشک میباشد. در مناطق مرتفع شمالی کشور بارندگی  بیشتر از هر جای دیگر است. در این مناطق سالانه 152 سانتی متر باران میبارد؛ اما در بلوچستان که مقدار باران در یکسال به 12،7 سانتی متر میرسد از خشک ترین مناطق پاکستان محسوب می شود. تابستان پاکستان بسیار گرم و زمستان آن در برخی نواحی بسیار سرد است. وزش باد های موسمی یکی دیگر از مشخصات اقلیمی پاکستان محسوب می شود. معمولاً بادهای موسمی در اواخر تابستان و فصل خزان در مناطق مختلف جریان میابد.  

 

ساختار اداری:

پاکستان کشور فدرالی است که از چهار ایالت تشکیل شده است. این ایالات بیشتر معرف هویت قومی آنها است که در آن چهار گروه عمده ی قومی بسر میبرند:

  • 1- ایالت پنجاب: این ایالت ازبزرگترین ایالت پاکستان میباشد که 64 درصد مردم به زبان پنجابی صحبت میکنند. نفوس این ایالت به 72585000 نفر میرسد. پنجاب در سیاست و اقتصاد پاکستان نقش محوری و رهبری کننده دارد.
  • 2- ایالت سرحد شمال غربی: ایالت سرحد شمال غرب 17555000 نفوس دارد. در این ایالت عمدتاً پشتونها به سر میبرند. پشتونها 16 درصد جمعیت پاکستان را میسازند و تعداد آنها به بیش از 30 ملیون نفر تخمین می شود. پشاور مرکز این ایالت را تشکیل میدهد. ایالت سرحد از 24 ولسوالی که آنرا در نظام اداری کشور ضلع میگویند تشکیل شده است. این ضلع ها عبارتند از: ضلع پشاور، چهارسده، ایبت آباد، چترال، هیرپور، دیرسفلا، دیرعلیا، مانسهره، بونیر، شانگه، بتگرام، کوهستان، ملاکند، سوات، بنو، مردان، تانک، دیره ی اسماعیل خان، لکی مروت، هنگو، کرک، صوابی، نوشهره و کوهات. علاوه بر این ایالت، پشتونها در نواحی مرزی افغانستان در هفت منطقه ی قبیله نشین زندگی می کنند. این نواحی که به قبایل آزاد معروف اند شامل نواحی یا مناطق خیبر، باجور، مهمند، اروکزی، خرم، وزیرستان شمالی و وزیرستان جنوبی میشوند.
  • 3- بلوچستان: بلوچستان از نظر جمعیت کوچک ترین و از لحاظ وسعت خاک بزرگترین ایالت پاکستان را میسازد. دراین ایالت که مرکز آن شهر کویته است بلوچها زندگی دارند. هرچند پشتونها دومین تعداد باشندگان ایالت بلوچستان را تشکیل میدهند. به گونه ای که بلوچ ها 60 درصد و پشتونها 40 درصد جمعیت این ایالت را میسازند. جمعیت بلوچهای پاکستان شش ملیون نفر تخمین میشود که 5 درصد نفوس کشور را تشکیل میدهند. بلوچ ها در پاکستان زندگی قبیلوی دارند و بیشتر از هر قوم دیگر هوای جدایی طلبی و استقلال خواهی داشته اند. عناصر و گروه های استقلال طلب بلوچ در طول شش دهه تشکیل پاکستان بارها دست به شورش مسلحانه زدند. شورشیان بلوچ در طول قیام مسلحانه ی شان علیه دولت پاکستان به شدت سرکوب شده اند. بلوچ ها بیشتر از دواقلیت قومی پشتونها و سندی ها در پاکستان مورد تبعیض و بیعدالتی دولت قرار می گیرند. در حالیکه بیشترین منابع طبیعی پاکستان چون گاز طبیعی، اورانیوم، مس و ذخایر نفتی در ایالت بلوچستان قرار دارد و 36 درصد گاز تولید شده ی پاکستان از ایالت بلوچستان می آید اما این ایالت از فقیر ترین ایالات چهارگانه ی کشور محسوب می شود.
  • 4- ایالت سند: مرکز ایالت سند شهر کراچی است. در این ایالت عمدتاً سندی ها زندگی میکنند که15 درصد جمعیت پاکستان را تشکیل میدهند. علاوه بر آن در ایالت سند بخش قابل ملاحظه ی مهاجرین مسلمان هندوستان به سر میبرند که در سال 1947 پس از آزادی شبه قاره ی هند و تشکیل کشور پاکستان به این کشور نقل مکان کردند. آنها از لحاظ قومی بنام مهاجر یاد می شوند که در مجموع 8 درصد جمعیت پاکستان را تشکیل میدهند. سندیها به زبان سندی سخن میگویند. افزون بر سندیها و گروه قومی مهاجر، پشتونها و بلوچ ها در ایالت سند نیز زندگی میکنند. نفوس ایالت سند به 29991000بالغ میگردد.

 

اقتصاد:

پاکستان از لحاظ اقتصادی کشور فقیر و مقروض است. بدهی این کشور از سال 1988 تا 1999 از 20 ملیارد دالر به 39 ملیارد دالر افزایش یافت. فقر از 18 در صد در سال 1988 به 34 درصد در سال 1999 رسید. هرچند پرویز مشرف رئیس دولت پاکستان ادعا می کند که در دوره ی زمام داری او اوضاع اقتصادی پاکستان بهبود یافت. در حالیکه پاکستان در سال 2000 میلادی  302 ملیارد روپیه درآمد داشت اما این رقم در سال 2006 به هفتصد ملیارد روپیه افزایش یافت.(8)

میانگین در آمد سالانه در پاکستان بر مبنای آمار بانک جهانی در سال 2006 به 690 دالر بالغ میگردد. پاکستان معادن و منابع طبیعی مهمی ندارد که در اقتصاد کشور نقش اساسی ایفا کند. برخی منابع طبیعی چون زغال سنگ، گاز، مس، سلفر، نمک، تیل خام، کرومیت در بازار های داخلی به مصرف میرسند. پاکستان در عرصه ی مصرف انرژی نیاز مند واردات است. اقلام عمده ی صادرات کشور را منسوجات، برنج، کتان و کالاهای چرمی تشکیل میدهد. اقتصاد پاکستان یک اقتصاد کشاورزی است که 47 درصد جمعیت آن در امور کشاورزی مصروف اند. توازن میان واردات و صادرات پاکستان وجود ندارد و همیشه حجم واردات بیشتر از صادرات است. صنایع در پاکستان عبارتند از: آب وبرق، استخراج معادن، مواد کیمیاوی، بافندگی و ریسندگی، بسکیت سازی، تولید نوشابه، سامان برق، سمنت، مواد ساختمانی، ذوب آهن، فولاد، وسایط نقلیه، دارو، کاعذ سازی، محصولات پلاستیکی، سامان های ورزشی و صنایع اتومی.

پاکستان دارای 115 فرودگاه داخلی و خارجی است که 80 فرودگاه آن پخته و 35 فرودگاه خامه میباشد. مهمترین بنادر کشور بندرهای کراچی، گوادر و محمد بن قاسم است.

صادرات پاکستان سالانه به 11،7 ملیارد دالر میرسد ؛ در حالیکه واردات آن به 12،51 ملیارد دالر بالغ میگردد. اقلام عمدۀ صادرات پاکستان عبارت است از: کارخانه های کوچک ماشین آلات، پنبه، لباس، چرم، برنج، روغن، قالین، نساجی و مواد خوراکی. در مقابل پاکستان مواد نفتی، تیل ماشین و آلات، کارخانه های بزرگ، وسایل پیشرفته، آهن، روغن حیوانی، مواد کیمیاوی، دارو زغال سنگ را وارد میکند.

بودجه ی پاکستان سالانه به 13،2 ملیارد دالر میرسد. رشد تولیدات داخلی 5،4 درصد است. (9)

 یکی از منابع در آمد کشور، کار نیروی بشری پاکستان در ممالک نفت خیز عربی خلیج فارس و کشور انگلستان است. ده ها هزار پاکستانی دراین کشور ها مشغول کار اند که در آمد آنها در اقتصاد ناتوان و ضعیف پاکستان نقش خوبی ایفا میکند.

با وجود توسعه ی شهر ها در پاکستان هنوز بیش از هفتاد درصد ساکنان کشور زندگی روستایی دارند. بیش از سی درصد جمعیت پاکستان پایین تر از خط فقر زندگی میکنند.

 

قدرت نظامی:

پاکستان در واقع یکی ازکشور های است که ارتش ونیروی نظامی آن علاوه ازحوزه ی اقتدارش در عرصه ی نظامی، در تمام عرصه های حیات به خصوص در میدان سیاست و اقتصاد نقش تعین کننده دارد. ار تش پاکستان در واقع اصلی ترین و مقتدر ترین نهاد سیاسی آن کشور به شمار میرود. هرچند که بر مبنای قانون اساسی، ارتش حق دخالت در امور سیاسی را ندارد؛ اما در عمل این ارتش است که سیاست و نظام سیاسی را در پاکستان کنترول و اداره می کند. ارتش پاکستان در طول شصت سال عمر پاکستان، سی سال آنرا بگونه ی مستقیم در کشور حکومت کرد و در سی سال دیگر نیز به شکل غیر علنی نقش اساسی در مدیریت و رهبری پاکستان ایفا نمود.

حوزه ی اقتصاد یکی دیگر از حوزه های نفوذ و حضور قدرتمند ارتش در پاکستان است.

در کتاب "تجارت ارتش" از عایشه صدیقی نویسنده ی پاکستانی گفته میشود که تجارت خصوصی ارتش پاکستان به ده ملیارد دالرمیرسد و ارتش ازملیونها هکتار زمین عامه در صنایع خوداستفاده میکند. برمبنای تخمین نویسنده ی کتاب "تجارت ارتش"، ارتش پاکستان یک سوم صنایع ثقیل و 7 درصد تمام دارایی های خصوصی در پاکستان را در اختیار دارد.(10)

حضور و نقش ارتش در اقتصاد همچون حضور آن در سیاست پاکستان وسیع و گسترده است. حتی فابریکه های مربوط به ارتش اشیا و اجناس مصرفی را تولید و در بازار برای فروش عرضه می کنند. از آب معدنی تا لباس های پوشیدنی و مواد ساختمانی و زراعتی چون سمینت و کود کیمیاوی در کارخانه های ارتش به وفرت تولید می شوند. به گفته ی عایشه صدیقی:« اقتصاد نظامی در سه سطح اجرا می شود. درسطح اول شرکتهایی وجود دارند که کمی مشابه نمونه چینی یا اندونیزیایی هستند و در صدر آنها نظامیان در حال خدمت دیده می شوند. در پاکستان این سطح در ابتدا شامل سه شرکت بزرگ می شود:(FWO) The Frontier Works Organisation، مهمترین شرکت ساختمان سازی و عملیات عمرانی و متخصص ساخت بزرگراه و سدسازی.

(NLC) The National Logistics Cellنیرومند ترین شرکت حمل و نقل، مسئول جمع آوری عوارض بزرگراه ها که در برنامه های بزرگ ساخت و ساز نیز مشارکت می کند. و

(SCO) The Special Communication Organization در بخش مخابرات در شمال کشور و کشمیر مشغول است. . . 

نظامیان علاوه بر این سه شرکت، صدها فعالیت کوچک همچون پمپ بنزین(تانکهای تیل)، نانوایی، بقالی، رستورانت و حتی آرایشگاه ها را نیز در اختیار دارند. این شرکت ها از سرمایه ی دولتی تغذیه می شوند و از هر نظارتی بری هستند.

در سطح دوم فعالیت هایی وجود دارند که به پنج شرکت بزرگ وابسته به ساختار نظامی معطوف می شوند:la Fondation Fauji  که مسئول مدیریت خدمات اجتماعی سه نیروی ارتش است و توسط وزیر دفاع اداره می شود؛ (AWT) la Army Welfare Trust، la Saheen Fondation، la Bahria Fondation که به ترتیب به نیروی زمینی، هوایی و دریایی وابسته هستند و در نهایت شرکت la Pakistan Ordonance Factories

این نهاد بیش از صد شرکت مهم را اداره می کند که فعالیت های آنها گسترده ای از تولید بتون، کود شیمیایی، انواع برشتوک و دارو تا حمل و نقل هوایی غیر نظامی دارد و بانکها، شرکت های بیمه، بنگاه های معاملات ملکی و مؤسسه های آموزشی را نیز شامل می شود. سهم نظامیان در صنایع به مرز سی و سه درصد رسیده است.. .

سطح سوم تاریکترین سطح است که اجازه ی بهره برداری از بیشترین سود را به اعضای خانواده ی نظامی میدهد. افسران بازنشسته یا درحال خدمت با نام حقوق بازنشستگی یا امتیازهای اجتماعی، ملیارد ها روپیه را به صورت زمین کشاورزی، زمین های شهری یا دیگر امتیاز های غیر نقدی از دولت کسب می کنند. همچنین در بخش غیرنظامی برای آنان کاریابی می شود. این امتیاز ها به طور برابر تقسیم نمی شود و بهره برداری اصلی توسط افسران برگزیده انجام می شود. به عنوان نمونه، ژنرالی باز نشسته حق داشتن خدمه خانگی(گماشته)، پیشکاریا راننده را دارد. اما این بستگی به نوع امتیازدارد. مهمترین آنها هدایای ملکی هستند. تمامی افسران رده بالا صاحب شش یا هفت ملک در مناطق مختلف کشور هستند. املاک ژنرال مشرف به حدود ده مورد می رسد که همگی دارای ارزش بالا هستند و به مدد عضویتش در ارتش آنها را به دست آورده است. افسران شریف به یک یا دو ملک بسنده می کنند.. .

از 68،4 ملیون هکتار زمینی که ارتش در پاکستان تصاحب کرده است، حدود 8،2 ملیون هکتار زمین به کارکنان نظامی واگذار شده است. سنت اهدای زمین به دوره ی استعماری(سلطه ی بریتانیا در نیم قاره ی هند) بازمیگردد، در آن دوره بریتانیایی ها این عمل را برای وفادار کردن گروه های مختلف یا دادن پاداش به ارتش بدعت گذاشتند. وجه تفاوت پاکستان با هند در این است که پاکستان این راه را ادامه داد و به طور منظم بین افسران و سربازان زمین تقسیم کرد. . . .

تخمینی دقیق ارزش کل زمین های روستایی واگذار شده به نظامیان را 1400 ملیارد روپیه(معادل 6،15 ملییارد یورو) برآورد میکند. از آنجاییکه ارقام موجود ناقص هستند، برآورد ارزش زمین های شهری دشوار تر است.»(11)

پاکستان که از نخستین روز ظهور و تأسیس خود در خصومت با هند قرار گرفت و اولین جنگ را در نخستین سال تولدش با هندوستان پشت سرگذاشت، به تقویت نیروی نظامی خود پر داخت. بخش عمده ی بودجه ی دولت در امور نظامی به مصرف میرسد.  بودجه ی نظامی پاکستان سالانه به هفت ملیارد دالر بالغ می شود. نظامیان وژنرالان پاکستانی در طول شش دهه تاریخ کوتاه پاکستان یا خود مستقیماً در کرسی اقتدار و حاکمیت قرار داشتند و یا حکومت های تشکیل شده را در محور اهداف و سیاست های خود چرخاندند.

ارتش پاکستان از 620000 نیروی انسانی تشکیل شده است که شامل سه قوای هوایی، بحری و زمینی میگردد. در نیروی نظامی پاکستان نیرو های ملیشیا یا شبه نظامی که تعداد آن به 275000 نفر میرسد نیز شامل میباشد. ارتش پاکستان از 9 قول اردو (سپاه)تشکیل شده است. این قول اردو ها در مناطق: مانگالا، ملتان، لاهور، کراچی، روالپندی، پشاور، کویته، گجرانواله و بهاولپور مستقر هستند. فرماندهی عمومی قوای ثلاثه ی پاکستان در شهر راولپندی قرار دارد. همچنان ریاست مرکزی استخبارات نظامی ارتش نیز دراین شهر واقع است.

پاکستان در سپتمبر 1954  به عضویت سازمان پیمان جنوب شرق آسیا(سیتو) در آمد و یکسال بعد عضو پیمان بغداد شد. پیمان بغداد پس از کودتای عراق و سرنگونی رژیم سلطنتی آن از هم پاشید و جایش را پیمان "سینتو"(Central Treaty Organization)

گرفت. پیمان سینتو اتحادیه ی نظامی میان ترکیه، پاکستان، ایران و انگلستان بود. استخبارات نظامی پاکستان (I.S.I) قوی ترین سازمان اطلاعاتی ارتش کشور است که نقش مهمی را در سیاست پاکستان به خصوص در مناسبات با هند و افغانستان بازی میکند. این سازمان در سال 1948 به همکاری و مشورت افسران انگلیسی و سازمان استخبارات انگلیس بوجود آمد. همکاری میان استخبارات نظامی پاکستان و سازمان جاسوسی امریکا (سی.آی.ای) در سال 1954 آغاز گردید و پس از تجاوز قوای شوروی بر افغانستان گسترش یافت. آی.اس.آی در زمان اقتدار ژنرال ایوب که وی از پشتونهای پاکستان بود توسعه و گسترش یافت. سپس قدرت و نفوذ آی.اس.آی در دهه ی هشتاد در دوران جنگ افغانستان به حدی بالا رفت که به دولت مستقلی در درون دولت پاکستان مبدل شد.

پاکستان اکنون یکی از قدرت های اتومی منطقه و از تولید کنندگان انواع موشک دوربرد و استراتیژیک است. توان پرتاب موشک های دور برد پاکستان تا 2500 کیلومتر آنسوی مرز های کشور میباشد.  این موشک ها توانایی حمل کلاهک های هستوی را نیز دارا میباشند. علاوه بر آن در فابریکات نظامی که عمدتاً از ملکیت ارتش است انواع سلاح سنگین به شمول تانک و موشک های ضد هوایی تولید می شود.

 

تعلیم و تحصیل:

تعلیم وتحصیل در پاکستان شامل دو بخش دولتی و خصوصی می شود. در پاکستان  مکاتب (مدارس) و دانشگاه های مختلف دولتی و خصوصی وجود دارد. دوره ی ابتدایی مدارس پنج سال را دربر میگیرد که برای اطفال مجانی میباشد.  پس از پنج سال تعلیمات ابتدایی دوره ی ثانوی آغاز میابد که تا صنف 12 شامل این دوره می شود. پس از آن شاگردان تحصیلات خود را در کالج ها و دانشگاه ها ادامه میدهند. پوهنتون ها یا دانشگاه های مشهور دولتی یا دانشگاه های عامه در پاکستان عبارتند از: دانشگاه قائد اعظم، دانشگاه کراچی، دانشگاه پشاور، دانشگاه سند و دانشگاه پنجاب. دانشگاه های معروف خصوصی پاکستان شامل دانشگاه اداره و ساینس در لاهور، دانشگاه طب آغا خان در کراچی، دانشگاه انجنیری غلام اسحاق خان در اسلام آباد و پوهنتون ساینس و تکنالوژی در راولپندی می شوند.

«درپاکستان به تعداد 735 کالج علمی و هنری و 265 کالج تحقیقی، 26 دانشگاه منحیث مراکز آموزشی و تحقیقی موجود است که توسط استادان و پروفیسوران تدریس می شوند. مصارف تحصیلی در پاکستان 4،2 فیصد درآمد ملی را تشکیل میدهد که این رقم درسال 2000 به 3 فیصد رشد نمود.»(12)

 

نظام سیاسی و حکومت:

پاکستان دارای نظام جمهوری فدرالی است که متشکل از چهار ایالت، منطقه ی مرکزی اسلام آباد و مناطق قبیلوی خود مختار تحت نظارت واداره ی دولت فدرال  میباشد. این ایالات دارای مجالس ایالتی میباشند که پس از برگزاری انتخابات، حزب برنده ی مجلس کابینه ی ایالتی را تشکیل میدهند. مجلس ایالتی پنجاب 207 کرسی، مجلس ایالتی سند 245 کرسی، مجلس ایالتی سرحد شمالغربی 155 کرسی و مجلس ایالتی بلوچستان دارای 40 کرسی هستند. ایالات در سیاست های خارجی ،دفاعی و مسایل مهم اقتصادی تابع مرکز هستند. پارلمان فدرال پاکستان که قبلاً  266 کرسی داشت و اکنون دارای 342 کرسی است،  حزب و ائتلاف های سیاسی برنده در پارلمان به تشکیل حکومت می پردازند. پارلمان از دومجلس ملی و سنا تشکیل می شود.

 صدراعظم به عنوان رئیس قوای اجرایی در دولت صلاحیت و اختیارات به مراتب بیشتر از رئیس جمهور دارد. طبق آخرین قانون اساسی پاکستان، رئیس جمهور بر اساس آراء مستقیم مردم انتخاب نمی شود. نمایندگان مجلس ایالتی در چهار ایالت پنجاب، سرحد، بلوچستان و سند همراه با نمایندگان مجالس شورای ملی و سنا در اجلاس مشترک از طریق آراء خود به انتخاب رئیس جمهور میپردازند.

 سیاست و حکومت در پاکستان از شروع تشکیل کشور تا کنون توسط ارتش و احزاب سیاسی رهبری می شود. هرچند احزاب سیاسی در دوره های مختلف انتخابات و حکومت نقش و سهم عمده ای در سیاست و حکومت پاکستان بازی کرده اند اما نقش ارتش در سمت و سوی سیاست و حکومت در پاکستان همواره تعین کننده و سرنوشت ساز محسوب می شود.

نخستین فرماندار و رئیس دولت پاکستان محمد علی جناح رهبر حزب مسلم لیک بود که در سپتمبر 1948 وفات یافت. پس از او خواجه نظام الدین به فرمانداری پاکستان رسید. دردولت او کرسی صدارت رالیاقت علی خان به عهده داشت. موصوف دردوره ی جناح نیز صدراعظم پاکستان بود. لیاقت علی خان در سال 1951 ترور شد خواجه نظام الدین صدارت را نیز بدست خود گرفت. وی در 1953 استعفا داد و بجای او غلام محمد رهبری پاکستان را به عهده گرفت. او محمد علی بوگرا سفیر پاکستان در امریکا را به صدارت گماشت و  ژنرال محمد ایوب را بوزارت دفاع توظیف نمود. غلام محمد در اکتوبر 1955 مستعفی شد و درعوض  او ژنرال سکندر میرزا به فرمانداری پاکستان رسید. ژنرال مذکور محمدعلی چودری را مامور تشکیل کابینه کرد. یکسال بعد در 1956 نخستین قانون اساسی در پاکستان ساخته شد. بر مبنای این قانون نام رسمی کشور جمهوری اسلامی پاکستان خوانده شد. نظام فرمانداری عمومی حذف گردید و نظام جمهوری پارلمانی جانشین آن ساخته شد. پس از تصویب و تنفیذ قانون اساسی جدید و ایجاد نظام پارلمانی، احزاب سیاسی برای بدست آوردن کرسی های بیشتر پارلمان به رقابت پرداختند. حزب عوامی لیک برهبری حسین شهید سهروردی در انتخابات سپتمبر 1956 به پیروزی رسید و رهبر حزب مذکور صدراعظم پاکستان شد. حکومت وی در 1957 در نتیجه ی انشعاب حزب موصوف سقوط کرد. سپس یک حکومت ائتلافی بریاست اسماعیل چندریگر از حزب مسلم لیگ تشکیل شد. این حکومت پس از دوماه سقوط کرد و بجای موصوف ملک فیروز خان نون از حزب جمهوریخواهان به کرسی صدارت دست یافت. فیروز خان یازده ماه صدراعظم پاکستان بود. دراین مدت اوضاع آشفته شد. شورش های جدایی طلبی در پاکستان شرقی بوجود آمد. سرانجام حکومت نظامیان تشکیل گردید و در اکتوبر 1958 ژنرال محمد ایوب پست های ریاست دولت، صدارت و فرماندهی عمومی قوای مسلح پاکستان را بدست گرفت. او با انتشار اعلامیه ای نظام پارلمانی و مجالس ملی و ایالتی را منحل کرد. فعالیت احزاب سیاسی را ممنوع نمود و بسیاری از رهبران احزاب را به زندان افگند. او در سال 1962 دومین قانون اساسی پاکستان را تدوین و تصویب کرد. قانون نظامی که تا این وقت نافذ بود ملغی شد و بر مبنای قانون اساسی جدید، پاکستان غربی بصورت یک واحد اداری در آمد.  ژنرال ایوب در 25 مارچ 1969 از سوی ژنرال یحیی رئیس ستاد مشترک ارتش کنار زده شد و خود قدرت را بدست گرفت. او در قانون اساسی تغیر آورد و بخش غربی پاکستان را دوباره به چهار ایالت تقسیم نمود. در زمام داری ژنرال یحیی سومین جنگ هند و پاکستان بوقوع پیوست و پاکستان تجزیه شد.

سومین قانون اساسی در پاکستان از سوی حکومت بوتو در 1973 بوجود آمد. سرانجام

حکومت بوتو در پنجم جولای 1977 توسط ژنرال ضیاءالحق رئیس ستاد مشترک ارتش سرنگون گردید. ژنرال ضیاء با اعلان قانون نظامی ، قانون اساسی را ملغی کرد و ذوالفقار علی بوتو را به زندان افگند.  او دوسال بعد، صدراعظم مخلوع را به جرم قتل، مورد محاکمه قرار داد و اعدام کرد. ضیاءالحق در سال 1985 قانون اساسی را احیاء کرد و با تدویر انتخابات ریاست جمهوری در غیاب احزاب سیاسی از طریق مشارکت انفرادی مردم در پروسه ی رأی دهی بریاست جمهوری رسید. ژنرال ضیاءالحق یازده سال در کرسی اقتدار باقی ماند. او در دهه ی هشتاد از جنگ مجاهدین افغانستان علیه حکومت حزب دموکراتیک خلق و نیروهای شوروی در تقویت پاکستان و تداوم حاکمیت خود بهره برداری نمود. ژنرال ضیاء در سال 1988 بطور اسرار آمیزی با سقوط هواپیمای حاملش کشته شد.

پس از مرگ ژنرال ضیاءالحق حکومت های غیر نظامی بوجود آمد. نخست حزب مردم بی نظیر بوتو دختر ذوالفقار علی بوتو در انتخابات پارلمانی برنده شد و موصوف به کرسی صدارت دست یافت. اما از آن زمان به بعد تا سال 1999 مجالس ایالتی و ملی پاکستان نتوانستند دوره های معین کارشان را به سر برسانند. نوعی از بی ثباتی سیاسی در پاکستان ایجاد شد. چهار بار کرسی صدارت در میان بی نظیر و نواز شریف دست بدست گردید و سه رئیس جمهور دراین مدت رویکار آمد. رؤسای جمهور وقتی با نخست وزیران ناسازگار می شدند به انحلال پارلمان و برکناری صدراعظم اقدام میکردند.

آخرین صدراعظم در این دوره نواز شریف بود که از سوی ژنرال پرویز مشرف رئیس ستاد مشترک ارتش در اکتوبر 1999 برکنار شد. نواز شریف برسر تغیر در قانون اساسی با فاروق لغاری رئیس جمهور اختلاف پیدا کرد. نواز شریف از حزب مسلم لیک که درپارلمان اکثریت را بدست داشت خواهان تغیر در قانون اساسی بود که برمبنای چنین تغیری صلاحیت رئیس جمهور در انحلال مجلس ملی و حکومت از میان میرفت. نواز شریف با برکناری ژنرال جهانگیرکرامت که میخواست به نفع لغاری وارد عمل شود و انتصاب ژنرال پرویز مشرف بجای او، در منازعه ی قدرت برنده شد و اختیارات رئیس جمهور را در قانون اساسی از طریق پارلمان تغیرداد. اما بعداً در اثر اختلاف با مشرف از کرسی اقتدار فروافتاد. پرویز مشرف یکی از عوامل اختلاف خود با نواز شریف را به جنگ کارگیل یا کارجیل در کشمیر ارتباط میدهد:« رابطه ی ما بر سر معرکه ی کارگیل و در پی آمد کوتاه آمدن ناگهانی نواز شریف در برابر رئیس جمهور امریکا بیل کلنتون در واشنگتن در 4 جون 1999 به سردی گرائید.. .

داستان کارگیل بزرگترین شکاف را بین من و نخست وزیر موجب شد. ما هردو میخواستیم کشمیر را هم از نظر سیاسی و هم ازنظر اقتصادی روی پرده ی رادار جهان بگذاریم. ابتکار کارگیل به این هدف رسید. ولی فشار های سیاسی خارجی، نواز شریف را وادار به عقب کشیدن از مناطق آزاد شده کرد. او تسلیم شد و به جای اینکه ازطریق همبستگی ملی نیرو بدست آرد، ارتش را مقصر دانست و سعی کرد خود را پاک و مبرا نشان دهد.»(13)

نوازشریف در حکومت مشرف به اتهام ربودن هواپیمای حامل او محاکمه شد و از سوی دادگاه محکوم به حبس ابد گردید. مشرف بعداً با وساطت ولیعهد عربستان سعودی به نواز شریف و خانواده اش اجازه داد که به عربستان سعودی برود و ده سال را بدور از دخالت در سیاست پاکستان در آنجا بسربرد. اما او در پایز 2007 به پاکستان برگشت تا وارد فعالیت های انتخاباتی شود.

پرویز مشرف مانند بسیاری از ژنرالان حاکم سلف خود درجهت تداوم زمام داری خویش زمینه سازی کرد. او در 30 اپریل 2002 با برگزاری یک همه پرسی برای پنج سال دیگر به حاکمیت خود ظاهراً لباس قانونی پوشاند. در حالیکه دادگاه عالی پاکستان در آغاز، زمام داری او را تا سه سال مورد تایید قرار داده بود. سپس موصوف در اکتوبر 2007 یازدهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری را برگزاری کرد. او که یگانه کاندید این کرسی بود از مجموع 685 رأی نمایندگان مجالس ملی، سنا و چهار ایالت با 653 رأی که 95،32 درصد آراء را شامل می شد، به ریاست جمهوری رسید.

 

احزاب سیاسی:

قدیم ترین حزب سیاسی در پاکستان حزب مسلم لیگ است که در سال 1916 در زمان حضور و سلطه ی استعمار بریتانیا بوجود آمد. این حزب سپس در دهه ی چهل میلادی برای ایجاد یک کشور جداگانه ی اسلامی تلاش کرد. رهبری این حزب را محمد علی جناح نخستین زمام دار پاکستان بدوش داشت. حزب مسلم لیک در 23 مارچ 1940 اجلاس بزرگی را در شهر لاهور دایر نمود. محمدعلی جناح رهبر مسلم لیک ضمن سخنرانی خود قطع نامه ای در تشکیل کشور پاکستان قرائت کرد که مورد تصویب بیش از یکصد هزار شرکت کنندگان این اجلاس قرار گرفت. این قطع نامه به قطع نامه ی پاکستان معروف گردید. در واقع فکر ایجاد وتشکیل یک کشورجداگانه برای مسلمانان شبه قاره از سوی محمد اقبال لاهوری فیلسوف و شاعر معروف نیم قاره ی هند مطرح شد. او این دیدگاه را در کنفرانس سالیانه ی مسلم لیگ در سال 1930 میلادی به حیث رئیس جلسه ی سالانه ی مسلم لیگ ارائه کرد. (14)

 حزب مسلم لیگ در دوره های مختلف فعالیت و حضور خود در عرصه ی سیاسی دچار انشعاب های متعدد گردید. فراکسیونها و شاخه های مختلف انشعابی این حزب که هرکدام با رهبری خویش به حزب های جدا از هم تبدیل شدند عبارت اند از:

مسلم لیگ شاخه ی جنجو PML/J به رهبری حامد ناصر چتها

مسلم لیگ شاخه ی نواز PML/N به رهبری نواز شریف

مسلم لیگ شاخه ی قاید اعظم PML/Q به رهبری چوهدری شجاعت حسین

مسلم لیگ شاخه ی فدا PML/F به رهبری ملک محمد قاسم

مسلم لیگ شاخه ی قاسم PML/Q به رهبری ملک میرحضرخان

حزب مسلم لیگ همواره یک حزب ناسیونالیست، نیمه لائیک و حزب طرفدار ارتش و ژنرالان مقتدر شناخته می شود. این حزب همیشه از سوی ژنرالان پاکستان به عنوان ابزار در جهت استحکام، بقا و مشروعیت قدرت شان مورد استفاده قرار می گیرد. ژنرال پرویز مشرف پس از کودتای نظامی که حکومت نواز شریف را سرنگون کرد و خود زمام قدرت را بدست گرفت در بهره گیری از حزب مسلم لیگ جهت بقا و تداوم اقتدار خود می نویسد:« من به یک حزب سیاسی نیاز داشتم تا اهدافم را مورد حمایت قرار دهد. گزینه ی ایجاد یک حزب جدید را پیش رو د اشتم، اما تصمیم گرفتم - احساسات سربازی من دراین تصمیم نقش زیاد داشت- که حزب مسلم لیگ پاکستان(PML)، حزب قاید اعظم محمدعلی جناح را که مبارزاتش به آزادی و ایجاد کشور مستقل ما انجامید، احیاء کنم»(15)

دومین حزب مهم در پاکستان حزب مردم است که ذالفقار علی بوتو آنرا در سال 1967 تأسیس کرد. رهبری حزب مذکور پس از اعدام بنیانگزار آن توسط ژنرال ضیاءالحق به دخترش بی نظیر بوتو رسید. بی نظیر دوبار در اواخر دهه ی 1980 و اواسط دهه ی 1990 در انتخابات پارلمانی پیروز شد و ریاست حکومت یا کرسی صدارت را بدست آورد و به تشکیل حکومت پرداخت. اما در هردو دور از سوی رؤسای جمهور پاکستان بر مبنای متمم هشتم قانون اساسی از قدرت بر کنار شد. او در دوران حیات و فعالیت سیاسی اش بارها به زندان و تبعید رفت وسرانجام در 27 دسمبر2007 دریک حمله ی انتخاری در شهر راولپندی به قتل رسید. حزب مردم پاکستان نیز در طول حضور و فعالیتش در صحنه ی سیاسی کشور به چند شاخه منشعب گردید که مهم ترین شاخه های انشعابی این حزب عبارت اند از حزب ملی مردم NPP به رهبری غلام مصطفی جتوی و حزب ملت NPP به رهبری فاروق لغاری رئیس جمهور اسبق.

پس از دو حزب فوق الذکر، احزاب اسلامی و مذهبی در پاکستان از گروه های مهم سیاسی شمرده می شوند که دوحزب جماعت اسلامی و جمعیت العلمای اسلامی ازهمه مهمترومشهورترهستند. جماعت اسلامی پاکستان در1941 توسط ابوالاعلی مودودی تأسیس شد. مودودی ازتیوری پردازان نهضت اسلامی درشبه قاره ی هندبود که افکار وی در ایجاد حکومت و نظام اسلامی با افکار و دیدگاه های اخوان المسلمین مصرشباهت داشت. اکنون رهبری جماعت اسلامی راقاضی حسین احمدازپشتونهای پاکستان بدوش دارد. 

جمعیت العلمای اسلام نخست درسال 1945 توسط مولانا شبیر احمد عثمانی بمنظور حمایت ازتشکیل کشورمستقل برای مسلمانان شبه قاره ی هند تأسیس شد. سپس حزب مذکور در سال 1950 از سوی مولانا مفتی محمود متعلق به جامعه ی پشتون پدر فضل الرحمن رهبر فعلی این گروه رهبری و احیاء شد. این گروه دارای تفکرات دیوبندی است که از زمان تشکیل خود تا کنون مانند حزب مسلم لیگ دچار انشعاب گردید و از آن احزاب کوچک دیگر با رهبری های جداگانه بوجود آمدند. برخی از این فراکسیونها عبارتند از: جمعیت علمای اسلام شاخه ی نیازی JUP/NI، جمعیت علمای اسلام شاخه ی سمیع الحق، جمعیت علمای اسلام شاخه ی نورانی JUP/NO.

در حالیکه دوحزب اصلی جماعت اسلامی و جمعیت علمای پاکستان در دولت پرویز مشرف با ایجاد ائتلاف بنام حزب متحد مجلس عمل در مشارکت با گروه های اسلامی و مذهبی دیگر از جمله با گروه شیعه ی نهضت جعفری  49 کرسی پارلمان را از آن خود ساختند، اما هردو حزب مذکور در برخی موارد قرائت و تفسیر متفاوت از مسایل اسلامی و مذهبی ارائه میکنند. احزاب اسلامی پاکستان بخصوص جماعت اسلامی و جمعیت العلمای اسلام در دوران جنگ مجاهدین علیه نیروهای شوروی و حکومت حزب دموکراتیک خلق که از مجاهدین حمایت کردند به نفوذ واقتدار بیشتر در جامعه ی پاکستان دست یافتند. جمعیت العلمای اسلام در دوران ظهور و حکومت طالبان افغانستان یکی از حامیان اصلی طالبان در پهلوی استخبارات نظامی پاکستان بود. مولا نافضل الرحمن رهبر این گروه و مولانا سمیع الحق یکی دیگر از رهبران گروه مذهبی- سیاسی هزاران نفر از طالبان مدارس خود را به افغانستان اعزام کردند تا درکنار طالبان بجنگند. آنها بارها به نفع تحریک طالبان فتوا صادر نمودند تا انگیزه ی پیوستن جنگجویان مدارس دینی پاکستان را در پهلوی طالبان تقویت کنند. علاوه از دو حزب با نفوذ فوق الذکر گروه های دیگری اسلامی درپاکستان وجود دارند که برخی از آنها چون سپاه صحابه از گروه های افراطی مخالف شیعه محسوب می شوند.

پس از حزب مسلم لیگ و حزب مردم و احزاب اسلامی در پاکستان، احزاب دارای هویت قومی در پاکستان با اهمیت میباشند. بسیاری از این احزاب محدود به یکی از ایالات چهارگانه ی پاکستان و دارای نفوذ در میان قومیت خاصی محسوب می شوند. حزب عوامی ملی و حزب پشتونخوای ملی در ایالت سرحد شمال غرب و در ایالت بلوچستان با گروه های انشعابی آن یک حزب ناسیونالیست پشتون است که عمدتاً پشتونها در هردو ایالت اعضای آن هستند. این احزاب عبارت اند از: حزب ملی عوام ANP به رهبری اسفندیارولی خان، حزب عوام پختوان خواه PKMAP به رهبری محمود خان اچکزی و حزب قومی پختون PQP به رهبری محمدافضل خان.

احزاب مهاجر قومی در ایالت سند متشکل از مهاجرین مسلمانی است که پس از تشکیل پاکستان از هند به این کشور نقل مکان کردند. یکی از احزاب مهم مهاجرین در ایالت سند جنبش متحده ی قومی شاخه ی الطاف MQM به رهبری الطاف حسین است. احزاب ملی گرای جامعه ی بلوچ های پاکستان نیز از احزاب قومی اند که در دو ایالت سند و بلوچستان حضور و نفوذ دارند. این احزاب عبارتند از: جنبش ملی بلوچستان (حی) BNM/H به رهبری دکتر حی بلوچ، حزب ملی بلوچ BNP به رهبری سردار اختر منگل و حزب جمهوری وطن JWPبه رهبری اکبر خان بوگتی.

هرچند برخی ها، احزاب ناسیونالیست پشتون و بلوچ و حتی حزب مردم پاکستان را احزاب چپ می پندارند اما هیچ گاه احزاب مذکور در جمله ی احزاب چپ و مارکسیست لنینیست به گونه ی که در افغانستان به ظهور رسید، محسوب نمی شوند.

احزاب سیاسی پاکستان همیشه در فرصت های برگزاری انتخابات جهت دستیابی به کرسی های پارلمان مشارکت فعال می نمایند. در انتخابات اخیر در دوزادهمین دوره ی مجلس ملی پاکستان در اکتوبر 2002 حزب مسلم لیگ شاخه ی قاید اعظم که از ژنرال مشرف حمایت میکرد به بیشترین کرسی های پارلمان نسبت به همه احزاب دیگر دست یافت. جایگاه و کرسی های احزاب در این دوزادهمین دور انتخابات مجلس ملی پاکستان به این شرح بود:

مسلم لیگ شاخه ی قاید اعظم 165 کرسی، حزب مردم شاخه ی بی نظیر بوتو 63 کرسی، مسلم لیگ شاخه ی نواز 18 کرسی، مجلس متحده ی عمل متشکل از شش حزب اسلامی 59 کرسی، جنبش متحده ی قومی شاخه ی الطاف 18 کرسی، حزب عوامی پختوان خواه 4 کرسی، تحریک انصاف (IPP)به رهبری عمران خان 3 کرسی و گروه های مستقل 12 کرسی.

 

تشکیل پاکستان و  واکنش افغانستان:

شبه قاره ی هند در سوم جولای 1947 میلادی از سلطه ی استعماری بریتانیا آزاد شد و دو کشور مستقل هندو ستان و پاکستان عرض وجود کرد. پاکستان و هندوستان به تأیید و حمایت بریتانیا از 3 تا 17 جولای 1947 در مناطق شمال غربی، عمدتاً مناطق پشتون نشین شبه قاره ی هند دست به برگزاری یک همه پرسی یا رفراندم زدند. قبل از آن، برگزاری چنین رفراندمی توسط پارلمان بریتانیا هنگام تصمیم و فیصلۀ پارلمان مذکور در مورد آزادی نیم قاره ی هند تصویب یافته بود. میر غلام محمد غبار مؤلف افغانستان درمسیرتاریخ اقدام پاکستان را دربرگزاری ابن همه پرسی ناشی ازجرگه ی  قبایل و گروه های پشتون در آنسوی دیورند و مطالبه ی تشکیل کشور مستقل پشتون تلقی مینماید. او می نویسد:« بعد از آنکه دولت انگلیس در 3 جون 1947 اعلامیۀ تخلیه ی هند را نشر نمود، در 21 همین ماه جرگه ی عظیم بنو در پشتونستان محکوم تشکیل شد، و نمایندگان تمام "پشتونستان" آزاد و محکوم و بلوچستان و احزاب بزرگ از قبیل: خدایی خدمتگاران، جمعیت العلمای سرحد و زلمی پشتون در آن شرکت و فیصله کردندکه: "پشتونها نه هند میخواهند و نه پاکستان، بلکه میخواهند در این کشور یک حکومت آزاد پشتون بر اساس جمهوریت اسلامی تشکیل شود." بغرض استتار فیصله ی همین جرگه ی بزرگ ملی بود که پاکستان بعجله دست بیک رفرندم جعلی زد. . .  » (16)

 رویهمرفته منظور طراحان همه پرسی این بود تا مردم این مناطق که عمدتاً متشکل از قبایل پشتون در آنسوی دیورند بودند تصمیم بگیرند که به کدام یکی از دو دولت تازه تشکیل شده ی هندوستان و پاکستان می پیوندند. در این رفراندم انتخاب سوم و چهارم در مورد الحاق شان به افغانستان و یا ایجاد یک کشور مستقل دیگر گنجانیده نشده بود. رأی دهنده گان تنها دو راه در پیش داشتند: پیوستن با پاکستان به عنوان کشوری که از مسلمانان شبه قاره ی هند بنام وطن مسلمانها تأسیس می شد و یکجا شدن با هندوستان، سرزمینی که عمدتاً از هندوها متشکل بود. جالب این بود که حزب مسلم لیک پاکستان که تشکیل دهنده ی دولت پاکستان محسوب می شد بالای صندوق های رأی خود قرآن شریف و حزب کانگریس هند، کتاب مذهبی هندوها "گرند" را گذاشتند. طبیعی محسوب می شد که رأی دهندگان در مناطق شمال غربی پاکستان در انتخاب این دو، جانب پاکستان را بگیرند و تعلق خود را به پاکستان اعلان دارند. هرچند در این رأی گیری، جنبش خدایی خدمتگاران برهبری خان عبدالغفار خان و طرفداران او  شرکت نکردند، ولی آنهاییکه رأی دادند از پیوستن به پاکستان تأیید بعمل آوردند:

« از تعداد کل 572798 نفر واجدین شرایط رأی، اندکی بیش از 50 درصد در همه پرسی شرکت کردند. ازاین میان 289244 رأی از آن پاکستان و 2874 رآی به هند تعلق گرفت.»(17) 

این همه پرسی در نواحی قبایلی یا مناطق قبایل آزاد ماورای دیورند صورت نگرفت. در زمان این همه پرسی که "سرجارج کننگهم" Sir George Cunningham حکمران انگلیسی ایالت سرحد بود، بعداً از پیوستن قبایل با پاکستان سخن گفت:« وی بعدها تشریح کرد که با تمامی "جرگه" های قبایل استان سرحد مصاحبه کردم و جملگی آنها بدون استثنا کتباً تایید کردند که بخشی از پاکستان هستند و مایلند همان روابطی را که با انگلیس داشتند با پاکستان نیز داشته باشند. این قرار داد ازتصویب دولت پاکستان گذشت. حکمرانان چهار ولایت سرحدی "دیر"، "سوات"، "چترال" و "آمب" نیز با امضاء و اجرای اسناد الحاق، شهروندان خود را تحت تابعیت پاکستان در آوردند. وضعیت قانونی بلوچستان نیز مشابه نواحی قبیله نشین شمال غربی بود. در آن استان پیوندها با قدرت حاکم برمبنای قرارداد های منعقده با قبایل استوار یافته بود. سرانجام دولت انگلیس برآن شد تا اخذ تصمیم دراین خصوص را به جرگه ی شاهی و اعضای غیر رسمی شهرداری کویته واگذار کند و آنها نیز به اتفاق آراء پاکستان را برگزیدند. بدنبال آن، ولایات بلوچی "کاران"، "مکران" و "لاس بالا" به پاکستان پیوستند. حکمران "کلات" چند صباحی فکر استقلال را درسر پروراند، ولی سرانجام به پاکستان ملحق شد»(18)

ادعای فرماندار انگلیسی ایالت سرحد مبنی بر پذیرفتن قبایل آزاد به عنوان بخشی از پاکستان هرچند با تردید و تأمل قابل بررسی و مطالعه میباشد؛ اما نکته ی قابل تذکر این است که قبایل آزاد پشتون در ماورای دیورند پس از تشکیل پاکستان در نخستین جنگ این کشور علیه هند بر کشمیر مشارکت ورزیدند. هزاران تن از جنگجویان قبایل پشتون آنسوی دیورند برای بیرون راندن نیروهای هند یکجا با عساکر پاکستانی در اکتوبر 1947به سرینگر حمله کردند.

پس از اعلان نتایج رفراندم، کشور پاکستان رسماً در 15 آگست 1947 از سرزمین بنگال در شرق هندوستان که از پاکستان صدها کیلو متر فاصله داشت و ایالت های سند، پنجاب، بلوچستان و مناطق پشتون نشین آنسوی دیورند در شمال غرب بنام ایالت سرحد شمال غربی بوجود آمد.

بدین ترتیب کشور پاکستان تولد یافت و دولت آن رسماً جانشین و وارث سلطه و حاکمیت انگلیس ها در این کشور به شمول مناطق پشتونها و بلوچ های آنسوی دیورند گردید. تأیید رفراندم توسط پارلمان بریتانیا و بر گزاری رفراندم در مناطق شمال غربی نیم قاره علی رغم هر گونه تقلب و کمبود در آن، به جانشینی پاکستان رسمیت می بخشید. افزون بر آن، بعداً دولت انگلیس پس از الغای توافقنامه ی دیورند از سوی افغانستان، بگونه ی صریح و رسمی از جانشینی دولت پاکستان بجای خود در تمام مناطق شرقی دیورند سخن گفت:« وزیر مستعمرات دولت انگلیس در 1950 اعلام کرد که پاکستان وارث تمام حقوق و وظایف مقامات برتانوی هند در مناطق این طرف خط دیورند میباشد.» (19)

پاکستان به عنوان وارث و جانشین دولت هند برتانوی به مناطقی در شمال غرب شبه قاره ی هندسلطه یافت که آن مناطق از لحاظ تاریخی، فرهنگی و اجتماعی پیوند عمیقی با افغانستان داشت.  امادولت شاهی افغانستان به سلطنت محمد ظاهر و صدارت کاکایش شاه محمود در زمان تشکیل کشور پاکستان هیچگونه واکنش منفی در برابر پاکستان نشان نداد. کابل بدون تأخیری دولت پاکستان را به رسمیت شناخت. روابط سیاسی و دیپلوماتیک میان پاکستان و افغانستان رسماً بر قرار شد. مارشال شاه ولی کاکای شاه به حیث نخستین سفیر افغانستان در نومبر 1947 عازم کراچی پایتخت پاکستان شد. و متقابلاً پاکستان نماینده ی خود را در همین سال (1947) به کابل اعزام داشت. (20)

 

 آزادی شبه قاره و سکوت افغانستان در مورد دیورند:

دولت افغانستان در نخستین سالهای دهه ی چهل قرن بیستم میلادی از طرح جدی موضوع دیورند با انگلیس ها که در حال از دست دادن سلطه ی خود به نیم قاره بودند خود داری کرد. زمام داران افغانستان همچنان با دوحزب مقتدر کانگریس و مسلم لیگ که مصروف فعالیت آزادیخواهانه در جهت استقلال شبه قاره ی هند از سلطه ی استعمار بریتانیا بودند به هیچ تماس و مذاکره ای بر سر موضوع دیورند و سرنوشت پشتونها نپرداختند. حتی به عقیده ی مؤلف افغانستان در پنج قرن اخیر پس از پایان جنگ دوم جهانی که انگلیس ها وارد مرحله ی عملی ترک شبه قاره ی هند و اعطای استقلال گردیدند، صدا و حرکتی از کابل در مورد سرنوشت مردم آنسوی دیورند بر نخواست:«وقتی که در پایان جنگ (جنگ دوم جهانی) دولت انگلیس دوباره به این موضوع رجوع نموده هیئت کابینه را به هند فرستاد و بعد از آن تا وقتی که در سال 1947 لارد لوی مونت بیتن طرح تقسیم هند را به دو کشور اعلان نمود، حکومت افغانستان حیثیت تماشا بین را حفظ نمود.» (21)

نه تنهازمام داران افغانستان از انجام هرگونه حرکت جدی سیاسی و نظامی در مورد سرنوشت مردم آنسوی دیورند در آستانه ی استقلال شبه قاره و تشکیل کشور پاکستان خود داری کردند، بلکه از همراهی با حرکت های مردم مناطق شمال غربی شبه قاره پرهیز نمودند و حتی مانع قیام مسلحانه ی آنها گردیدند. دگر ژنرال فیض محمد از ژنرالانیکه در خوست پکتیا مصروف وظیفه بود میگوید:« قبایل پشتون آنطرف دیورند،قبل از آنکه انگلیسها منطقه را ترک گویند، پیام ها به وی فرستاده بودند که در عوض بیرق های انگلیس، بیرق های افغان نستان را بلند می نمایند. ولی وزارت دفاع به هدایت وزارت خارجه ی افغانستان که در آن وقت علی محمد وزیر آن بود؛ به این ژنرال از طریق وزارت دفاع چنین ابلاغ کرده بود که دولت موضوع را از طریق دیپلوماسی تعقیب میکند. چنین حرکتی ترغیب نشود.» (22)

میرغلام محمد غبار مؤلف افغانستان در مسیر تاریخ از عدم توافق کابل با اعلان استقلال پشتونهای آنسوی دیورند در روزهای تشکیل کشور پاکستان و مخالفت با شورش مسلحانه ی مردم آن مناطق سخن میگوید:« وقتیکه در همان آغاز کار(1947) جرگه ی قبایلی سرحد، استقلال خودش را در برابر پاکستان اعلان کرد و نمایندگان خود را بکابل اعزام و از قیام مسلح خویش بمقابل پاکستان ابلاغ و هم استمداد نمودند، بقول نجیب الله خان ( کارمند عالی رتبه ی وزارت خارجه و هیئت مذاکره کننده بر سر سرنوشت مردم آنسوی دیورند با دولت پاکستان) حکومت اعلیحضرت که به ادامه ی مذاکرات ومفاوضات خویش( با پاکستان) میپرداخت، کوشید ایشانرا ازاقدامات مسلحانه(درمقابل پاکستان) منصرف گردانیده و بانتظار نتایج مذاکرات و اقدامات صلح جویانه وادار سازد. زیرا ما هیچگاه آرزو نداشته و نداریم که با برادران پاکستانی ما روابط کشیده گردد. » (23)

 

انگیزه ها و عوامل سکوت:

در حالیکه دولت افغانستان فرصت های مناسب و مساعدی را در مورد موضع دیورند پیش از تشکیل کشور پاکستان از دست داد، پس از شناسایی رسمی پاکستان و تأمین روابط دیپلوماتیک با آن کشور وارد منازعه و کشمکش مداوم و مزمن بر سر  دیورند با این کشورشد. بررسی این منازعه و تأثیر آن بر افغانستان در عرصه های مختلف یکی از مباحث مهم این نبشته است که بعداً به آن پرداخته خواهد شد؛ اما قبل از آن، این پرسش به بحث و پاسخ نیاز دارد که زمام داران افغانستان به خصوص سردار محمد نادر و خانواده اش که نیم قرن بر کشور حکمروایی کردند، چرا در سالهای زوال استعمار بریتانیا در شبه قاره تا زمان تشکیل کشور پاکستان سیاست اغماض و سکوت را بر سر دیورند در پیش گرفتند؟

اگر در تحلیل و دیدگاه میرغلام محمد غبار نویسنده و مؤرخ کشور که شخصاً ناظر شکل گیری حوادث و وقایع دوران زوال استعمار بریتانیا در نیم قاره ی هند، استقلال نیم قاره، تشکیل کشور پاکستان و شاهد سیاست زمام داران افغانستان در موضوع دیورند و مردم آنسوی دیورند است، نگاه شود، انگیزه و عوامل سکوت دولت به سیاست سردار محمد نادر و خانواده ی حاکم او  در جانبداری از اغراض و اهداف انگلیس ها بر میگردد. غبار سیاست خارجی سردار محمد نادر و برادرانش را در وابستگی و انقیاد از دولت بریتانیا تفسیر می کند و ریشه های این وابستگی را به گذشته های دور این خانواده میبرد. او می نویسد:« در افغانستان از سی سال باینطرف، خاندان نادر شاه بحیث یکدسته انگلو فیل شناخته شده بودند، و حتی امیر عبدالرحمن خان که خود سیاست یکطرفه ی خارجی منحصر با انگلیس را تعقیب میکرد علناً این خانواده را وابسته به دولت انگلیس معرفی نموده، رجعت آنان را از هندوستان به افغانستان، تحمیلی از جانب انگلیس بر شانه ی خود میشمرد. البته امیر عبدالرحمن خان در داشتن چنین نظریه حق به جانب بود. زیرا او در ارتباط یکجانبه با انگلیس خودش را از نظر سیاست مجبور میشمرد ولو این نظر او نه درست بود و نه به نفع افغانستان تمام می شد. معهذا امیر عبدالرحمن خان بحیث یک افغان و یک پادشاه افغانستان این سیاست را تعقیب میکرد در حالیکه او این خاندان را گماشته و جیره خوار انگلیس میدانست. زیرا جد این خانواده سردار سلطان محمد خان طلایی والی پشاور، در مقابل تمامیت ارضی و استقلال افغانستان، ولایت پشاور را بدولت پنجاب گذاشته و خود خدمت رنجیت سنگ قبول نموده بود. همچنین پسر او سردار یحیی خان بنفع دولت انگلیس داماد خودش امیر محمدیعقوب خان را با امضای معاهده ی ننگین گندمک واداشته بود. پسران این شخص سردار محمد آصف خان و سردار محمد یوسف خان سالها در هند انگلیسی زیر پرچم دولت انگلیس و به جیره ی انگلیس بسر برده بودند. پسران این دو سردار یعنی سردار محمد نادر خان و برادران و عمو زادگانش، در هند انگلیسی تولد یافت و همدر آنجا با جیره ی انگلیس رشد کرده و تربیه گرفته بودند. . .  .  » (24)  

غبار حتی سردار محمد نادر را به حیث وزیر حربیه (وزیر دفاع) در دوره ی سلطنت امان الله خان مانع ومخالف مبارزات استقلال خواهانه ی مردم آنسوی دیورندعلیه سلطه ی انگلیس ها معرفی می کند. او به ویژه از اقدام وزیرحربیه به این ارتباط در سال 1921 درزمان امضای معاهده میان دولت شاه امان الله و دولت انگلیس نام میبرد. به گفته ی غبار درحالیکه موقف وسیاست دولت برهبری امان لله خان پادشاه کشور،"مشتعل نگهداشتن مبارزات آزادیخواهانه ی مردم سرحدات ضد نفوذ برتانیه" بود، اما وزیر حربیه(سردار محمد نادر) مانع امداد کابل به مبارزات مردم آنسوی دیورند می شد. از دیدگاه و باورغبار این عملکرد وزیرحربیه درجهت تأمین خواست انگلیس هادرمعاهده ی 1921 با دولت افغانستان بود:« در این صورت است که قطع امداد کابل با تنها ماندن وزیرستان و فشار قشون انگلیس، مردم وزیرستان را از وارد کردن حملات علیه برتانیه باز میداردو یا آنان را بمصالحه و سازش با انگلیس متمایل میگرداند، آنگاه حکومت انگلیسی هند ازفشار سنگین سرحدات آزاد نجات میابد و هیئت نمایندگی او در کابل در تحمیل مقاصد خود پافشاری بیشتر به خرچ میدهد. خوب این کار عمده بدست که در کابل انجام گرفت؟ البته بدست محمد نادرخان وزیر حربیه. زیرا شاه بعد از جنگ استقلال، تمام امور سرحدات آزاد را با امور سرحدی و لایت پاکتیا و ننگرهار، رسماً تحت اداره ی شخص محمد نادر خان وزیر حرب قرار داده بود و نادر خان از سیاست مخصوص دیگری پیروی می نمود.» (25) 

 سردارمحمد نادرخان طی سالهای کوتاه سلطنت خویش ( 1929- 1933)بیشتر از دوران وزارتش در سلطنت امان الله خان به سیاست اغماض و سکوت در مورد موضوع دیورند پابندی داشت. زیرا او مرهون کمک و حمایت انگلیس در تصاحب سلطنت بود. یکی از مهم ترین حمایت انگلیس ها این بود که به وی اجازه دادند تا از مردم آنسوی دیورند در جنگ برای تصاحب سلطنت سربازگیری کند؛ ضمن آنکه زمینه ی سفر و عزیمت او را به داخل افغانستان بمنظور کسب اقتدار و سرنگونی سلطنت حبیب الله کلکانی از طریق قلمرو هندبرتانوی آماده کردند:« بریتانیابه نماینده ی سیاسی قبایل خویش هدایت داد که مانع ورود افراد و یا لشکر قبایل به افغانستان نگردد. خبراجازه ی غیر مستقیم حکومت هند به سرعت تام بین قبایل پخش شد ولشکر قومی وزیر ومسعود به کمک نادرخان داخل افغانستان گردیدند. این کمک، نادرخان را موقع داد که در اواخر سپتمبر برکابل حمله و به 12 اکتوبر 1929 کابل را فتح کند.»(26)

محمدنادر شاه پس از تصاحب سلطنت از کمک های مستقیم نظامی و مالی انگلیس ها برخوردار شد. انگلیس ها از سیاست و عملکرد محمد نادر خان در مورد آنسوی دیورند راضی و خشنود بودند. به قول پروفیسور لودیک آدمک ازپژوهشگران افغانستان شناس امریکایی:« سیاست مداران برتانوی در اروپا و هند زمانی رضائیت خاطر خود را، ازطرزالعمل و ذهنیت زمام داران جدیدافغانستان (محمدنادرخان وبرادرانش) ابرازداشتند وگفتنداز"همکاری رفیقانه ودوستانه ایکه ماازحکومت افغانستان درپیش آمدبامعضله ی قبایل در سرحدات مشترک مان دیده ایم راضی و قانع هستیم. »(27)

مسلماً رضائیت خاطر انگلیس ها، ناشی از سکوت و اغماض محمد نادرشاه در مورد مردم آنسوی دیورند و پابندی وی در سیاست خارجی اش به خواست های دولت انگلیس بود. به نوشته ی مؤلف افغانستان در پنج قرن اخیر:« محمد نادر شاه بدون آنکه رسماً یا اسماً از استقلال کشور صرف نظر کرده باشد در عمل خود را به مشوره با دولت مذکور پابند ساخت و از تعقیب سیاست مخالف آن در سرحد خود داری نمود. مطبوعات هند و سایر کشورها در آن وقت مقالات و گزارشهای متعددی مبنی بر صرف نظر نمودن نادرشاه از استقلال افغانستان به نفع دولت برتانیه نشر نمودند، اما تا کنون هیچ سندی که به انعقادچنین موافقت یاقراردادبین جانبین دلالت کندبه نظرنرسیده وبه اغلب احتمال وجودخارجی نداشته است. لیکن میتوان گفت که طرفین به وعده هایی که محمدنادرخان هنگام عبور ازهنددرسال 1929 به نمایندگان دولت برتانیه راجع به حفظ روابط خاص و دوستانه بادولت مذکور داده بود وفادار بوده اند.» (28)

اگر برای انگلیس ها، سیاست سکوت و اغماض سردارمحمدنادر در موضوع دیورند مهم و همسو با منافع استعماری شان بود، این سیاست برای محمد نادر خان و خانواده ی حاکم او اهمیت و منفعت بیشتر داشت. او از این سیاست در عرصه ی تصاحب و استحکام قدرت از دو جهت سود برد: از یکطرف حمایت مالی و نظامی انگلیس ها را کسب نمود و از سوی دیگر از مردم آنسوی دیورند به عنوان سرباز و لشکر جنگ در رسیدن به تخت سلطنت استفاده کرد. این کاملاً به نفع انگلیس ها بود که روی تفنگ و شمشیر مردان آنسوی دیورند نه به سوی سلطه ی آنها بلکه به این سو و در افغانستان توجیه شود. مطالبه ی انگلیس ها از محمد نادر خان آن بود تا از توجیه این تفنگ ها و شمشیر ها به آنسوی دیورند و در مقابل حکومت هند برتانوی بپرهیزد. و انگلیس ها در برابر آن به سردار محمد نادر خان اجازه دادند تا از آن تفنگ ها و شمشیر ها در داخل افغانستان و برای تصاحب و استحکام حاکمیت خود و خانواده اش استفاده کند. محمد نادر خان این مطالبه را بر آورده ساخت و تمام خانواده ی او در واقع به این  سیاست حتی پس از خروج انگلیس ها از شبه قاره و تشکیل کشور پاکستان متعهد باقی ماندند.

در برخی از دیدگاه ها و بررسی های نویسندگان و پژوهشگران داخلی بر سر موضوع دیورند، موقف محمد نادر شاه ، موقف سکوت و چشم پوشی از سرزمین های آنسوی دیورند تلقی نمی شود. اظهارات شاه موصوف در مورد یکسانی و یکرنگی دینی، زبانی و نژادی مردم آنسوی دیورند و روابط گسترده ی او با سران و خوانین قبایل پشتون در دوران پادشاهی وی به عنوان سند و دلیل این ادعا ارائه میگردد. باری محمد نادر شاه در باره ی قبایل گفت که :"افغانهای هردو طرف سرحد از فیض و برکت دین اسلام و ملیت خود یکی اند و همین مردم میباشند، آنها ازلحاظ دین ، زبان و نژاد یکی اند و ازهم تفاوت ندارند."

آیا محمد نادر شاه که به کمک جنگجویان قبایل آنطرف دیورند به پادشاهی رسید و این کمک هم پس از توافق و اجازه ی انگلیس ها صورت گرفت، می توانست بگوید که قبایل آنسوی دیورند از لحاظ زبان، دین و نژاد با این سوی دیورند تفاوت دارند؟ مسلماً شاه موصوف یک واقعیت مشهود و ملموس را بیان کرد، اما آیا چنین اظهاراتی به معنی ادعای اراضی از دست رفته ی افغانستان در آنسوی دیورند تا ساحل بحر است؟ و یا دست کم این اظهارات می تواند بگونه ی رسمی و صریح بازتاب دهنده ی مطالبات محمدنادر شاه از انگلیس ها در مورد  تآمین و تحقق استقلال سرزمین پشتونها در آنسوی دیورند باشد؟

 روابط محمد نادر خان با انگلیس ها و سیاست اغماض و سکوت او در موضوع دیورند و بگونه ی عموم در مورد جنبش آزادیخواهی شبه قاره ی هند نارضایتی شدید را در میان مردم شبه قاره اعم از مسلمان و هندو بر انگیخت. حتی این نارضایتی در داخل افغانستان بوجود آمد و پرسش هایی در مورد روابط مخفی موصوف با انگلیس ها پس از افشای کمک های پولی و نظامی دولت انگلیس برای او در میان مردم و به ویژه در میان روشنفکران کشور ایجاد شد. محمد نادر خان در نخستین سال پادشاهی خود هزاران میل تفنگ و مقداری پول نقد از دولت بریتانیا بدور از انظار و آگاهی عامه بدست آورد. اوبرای خنثی سازی تبلیغات وجلب اعتمادمردم به اقداماتی متوسل شد. باانعقاد لویه جرگه ای در 6 جولای 1931 کمک دولت بریتانیا را به اعضای لویه جرگه توضیح کرد و به قول پروفیسور لودیک آدمک از خوددربرابر اتهامات دشمنان دفاع نمود:« نادرشاه در بیانیه ی خود نظر به اتهاماتی که که بر وی شده بود، به نمایندگان ملت حمله کرد و از ارتباطیکه چگونه او، توسط قوت های خالص افغانهاوکمک افغانهای قبایل وبدون معاونت برتانیا به قدرت رسیده بود، تشریحاتی داد.» (29)

سردارمحمدنادرخان در جهت کسب اطمینان جنبش استقلال طلبی شبه قاره ی هند به خصوص غرض جلب اعتماد مسلمانان شبه قاره تعدادی از علما و دانشمندان مسلمان آن دیار را به کابل دعوت کرد. علامه محمد اقبال لاهوری از فضلا و شاعران برجسته ی مسلمان نیم قاره ی هند در میان مدعیون بود. او بعداً تحت تأثیر دعوت و پذیرایی گرم محمد نادرشاه اشعاری در وصف مذکور سرود:

             نادر افغان شه درویش خو                رحمت حق بر روان پاک او

             کار ملت محکم از  تدبیر او                حافظ دین مبین شمشیراو

             چون ابوذر خود گداز اندرنماز              ضربتش هنگام کین خارا گداز!

             عهدصدیق ازجمالش تازه شد           عهد فاروق از جلالش تازه شد

             ازغم دین دردلش چون لاله داغ         در شب خاور وجود او چراغ

            درنگاهش مستی ارباب ذوق             جوهر جانش سراپا جذب شوق

محمدنادرشاه علی رغم اقدامات خویش غرض جلب  اطمینان مردم در داخل و کسب اعتماد جنبش های ضد استعماری بریتانیا در شبه قاره، کماکان به سیاست سکوت و اغماض در مورد دیورند ادامه داد. اما صرف نظر از اینکه چشم پوشی و سکوت سردارمحمدنادرخان در موضوع دیورند ریشه در زدو بند و وابستگی پنهانی او با انگلیس ها داشت و یا از منافع او وخانواده اش در تحصیل و تحکیم قدرت ناشی می شد، این پرسش مطرح میگردد که سیاست سکوت و اغماض وی در مورد دیورند تا چه حدی با منافع و مصالح افغانستان سازگاری داشت؟

در حالیکه مؤلف افغانستان در مسیر تاریخ و بسیاری از منتقدین و روشنفکران آن دوران و دوره های بعدی از این سیاست در مورد آنسوی دیورند انتقاد میکنند اما به ندرت در مورد موضوع دیورند و آنسوی دیورند وارد یک بحث دقیق و همه جانبه شده اند. در مباحث و دیدگاه های انتقادی به زمینه های قانونی و حقوقی موضوع دیورند برای افغانستان کمتر پرداخته می شود. هیچگاه در مورد آنچی که از موضوع دیورند بحث و مطالبه می شود، با شفافیت و وضاحت صحبت بعمل نمی آید. از آنسوی دیورند چه باید خواست؟ حق خود مختاری برای مردم آن، تشکیل کشور مستقل، الحاق به افغانستان؟ و یا چیز دیگری. به انطباق و همخوانی مطالبه ی مورد نظر با منافع و مصالح کشور پرداخته نمی شود. از این مهمتر، هیچگاه زمینه های عینی و عملی آنچی که به عنوان دیدگاه، مطالبه و خواست در موضوع دیورند مطرح می شود، مورد توجه و عنایت قرار نمی گیرد. نه تنها بسیاری از روشنفکران و گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی در افغانستان طرح روشن، واقع گرایانه و عملی در موضوع دیورند به عنوان یک منازعه ی تاریخی با پاکستان ارائه نکرده اند، بلکه حکومت ها و زمام داران کشور نیز در این مورد تا اکنون فاقد یک برنامه و استراتیژی درست، شفاف و عملی بوده اند.

 رو یهمرفته پس از مرگ محمد نادر شاه در سالهای نخست پادشاهی پسرش محمد ظاهر شاه، این سیاست از سوی برادرش محمد هاشم خان به حیث صدراعظم که در واقع فرمانروای اصلی مملکت بود، دنبال شد. با کنار رفتن محمد هاشم خان از صدارت و انتصاب سردار شاه محمود برادر دیگر محمد نادر خان به این مقام ، سیاست سکوت و اغماض در مورد دیورند تغیر یافت.

منبع از نوشته های (محمداکرام اندیشمند)